سینمایی «همهچیز همهجا به یکباره» (Everything Everywhere All at Once) به کارگردانی مشترک دنیل کوان و دنیل شاینرت که ماجراجویی پیچیده در موجودیتهای جایگزین و واقعیتهای چندجهانی است و به یکباره مورد توجه مخاطبین و منتقدین در سراسر جهان قرار گرفته است، روایت ایولین (میشل یئو)، یک زن چینی-آمریکایی است که با همسرش ویموند (که هوی کوان) صاحب یک رختشویی در آمریکا است. ایولین از زندگی خود آنقدرها راضی نیست و علاوه بر مشکلاتش با همسر که راهی جز جدایی نمیبیند، با دختر جوانش جوی (استفانی هسو) نیز رابطهی پرتنشی را دارد. در کنار اینها از پدر بیمار و ضعیفش، گونگ گونگ (جیمز هونگ) که با آنها زندگی میکند، نیز مراقبت میکند. اما اوضاع او وقتی پرتنش و غیرقابل تحمل میشود که کسب و کارش نیز به خطر میافتد و با افسر مالیاتی که مشغول حسابرسی کسب و کارشان است، مواجه میشود و در همین حین به ناگهان تصور میکند که میتوانست در زندگی دیگری خواننده، سرآشپز یا ستاره سینما باشد و میتوانست نتیجهی اشتباهات گذشتهی خویش نباشد و اینگونه سفری دیوانهوار به هر تعداد از جهانهای مختلف که میخواهد، برای او شروع میشود.
بیشک در «همهچیز همهجا به یکباره» نقاط قوت مهمی همچون بازیگران و اجراهایشان، طراحی رقص رزمی که از نظر بصری مبتکرانه است، تصاویری که به خوبی انتخاب و ثبت شدهاند، تدوین پرسرعت که به جابهجاییهایی مکانی و زمانی کمک میکند، جلوههای ویژهی قوی و عناصر تاثیرگذار دیگری وجود دارد. اما از آنجایی که خالقان، در زمان محدود، ایدههای متعددی را به نمایش میگذارند، تعدد ایدهها، از پخته شدنشان میکاهد و نصف و نیمه، رها میشوند و نتیجه در این ۱۴۲دقیقه آنقدرها عمیق به نظر نمیرسد و از جهاتی این اثر شبیه به یک سرمایهگذاری بسیار بلندپروازانه برای این فیلمسازان مستقل است.
فیالواقع جدای از خوش رنگ و لعاب بودن اثر، جمعآوری همهی این آشفتگیها و پیچیدگیهای فرمی و محتوایی، این فیلم را به یکی از نامانوسترین و پیچیدهترین فیلمهای امسال بدل میکند که با گرایشات پوچانگارانه به بیشتر شدن سرگیجه و سردرگمیمان میافزاید. این فیلم در تمام لحظات نشان میدهد که این دنیای پر هرج و مرج، اساسا مجاز است و خالی از معنا و هر نوع پیشرفت فردی یا پیشرفت اجتماعی فقط یک توهم است و تنها نکتهی مثبت این است که دوست داشتن را بیاموزیم و روی پلهی عشق بایستیم و عشق میتواند اساس دگرگونیها و حال خوبمان در این کرهی خاکی باشد.
ناگفته نماند که «همهچیز همهجا به یکباره» به ظرافت از خبط و خطاها، رنجها، خشمها و اندوههایی حرف میزند که به ناگهان سراغمان میآیند و ما را در مغاک بدبختی فرو میبرند و از نقطهای به بعد همان رنجها، خطاها و پارودیها، رهایمان میکنند اما گویی ما تصمیم میگیریم که به سراغشان برویم و نگهشان داریم چرا که زمانی را با آنها زیستهایم و به اشتباه آنها را بخشی از هویتمان میبینیم و بدین شکل زندگی را برای خود و دیگران دشوار میکنیم و در جهنمی که میسازیم، گیر میافتیم. نمونهی بارز این امر، ایولین میانسال است که دقیقا زادهی همان ایولینی است که در جوانی از آن بیزار بوده. سینمایی «همهچیز همهجا به یکباره» با اینکه سفری چندجهانی است، اما در بطن تمام ماجراها، یک درام خانوادگی شیرین و توامان دارای لحظات تلخ است، یک کمدی زناشویی جالب توجه است، داستان سختیهای مهاجرت و... است و البته خالقان اثر به وضوح میدانند اگرچه، هرچقدر جلوتر میرویم، داستان همچون سیاه چاله، منطق و روابط علی معلولی را در خود فرو میبرد، اما خانوادهی وانگ به هر شکلی قابل توجه مخاطب، قرار خواهند گرفت.
در نهایت میتوان گفت بین حرکت رو به عقب نتفلیکس و مجموعهای تکراری از پرفروشترین فیلمهای بیگپروداکشن با ابرقهرمانان عجیب و غریب، فیلمی به سینما پا گذاشته است که اگرچه بخش اعظمی را در جهانهای موازی سیر میکند اما نگاه آن به نجات و رهایی انسان از بند خویش است نه از شر و تاریکی افتاده بر زمینی که قرار است به دیستوپیا بدل شود. «همهچیز همهجا به یکباره» اگرچه که ایدهی جهانهای موازی، معمایی برای فیزیک مدرن و فاجعهای برای فرهنگ عامهی مدرن را تصویر میکند، اما یک چرخش پویا و پرشور از بینظمی است و فیلمسازان از اینکه تعیینها، قوانین احتمال، معقول بودن، انسجام و اساسا امور اعتباری را به چالش میکشند، راضی هستند و اگرچه طرح فیلم پر از پیچ و تاب و پیچیدگی است و هرچه جلوتر میرویم، داستان همچون سیاه چاله، منطق و روابط علی معلولی را میبلعد، اما در نهایت مخاطب از دیدن آن خشنود خواهد بود.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Sami_R
Sami_R
۳ تیر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۱
این فیلم برای A24 دوست داشتنیه ، فکر میکنم نویسنده به اشتباه نوشته نتفلیکس ...
۲
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ