«اصغر فرهادی» فیلمساز برنده اسکار و «لوکا گوادانینو» کارگردان «من را به نام خودت صدا بزن» (Call Me By Your Name) برای اولین بار در مصاحبهای که با همکاری ورایتی و آمازون ترتیب داده شده با یکدیگر ملاقات کردهاند. در این گفتوگو، دو فیلمساز که شباهت ظاهری زیادی هم با هم دارند، در خصوص فیلم مدعی اسکار «قهرمان» (A Hero) فرهادی بحث میکنند.
داستان فیلم در مورد مرد بدهکاری به نام رحیم با بازی «امیر جدیدی» است که کیفی پر از سکههای طلا پیدا میکند اما سرگذشت او با تصمیماتی که میگیرد پیچیدهتر میشود. گوادانینو میگوید: «نمیتوانیم تردید کنیم که رحیم یک قهرمان است، اما همزمان سرنوشت او چندان قهرمانانه نیست. ابهام در فیلمهای شما و مشخصاً این فیلم نقشی بسیار مهم ایفا میکند.»
فرهادی میگوید: «در این فیلم و فیلمهای قبلیام سعی کردهام ترکیبی میان درام و زندگی عادی خلق کنم. [همانگونه که «ویتوریا دسیکا» و «فدریکو فلینی»] در عصر طلایی سینمای ایتالیا کردند.»
«ورایتی» بخشهای دیگری از مصاحبه این دو فیلمساز را منتشر کرده است:
گوادانینو: عاشق فیلمهای شما هستم، اصغر، به نظر من شما یک استاد هستید، و افتخار میکنم که اینجا در حال گفتوگو با شما در مورد آخرین فیلم شگفتانگیزتان هستم. موضوعی که بلافاصله من را تحت تأثیر قرار داد این حقیقت بود که «قهرمان» تعلیق خاص خودش را در سناریوی شیراز پیدا میکند. چرا که شیراز یک شهر باستانی است و کشفیات درون فیلم جای تأمل زیادی دارد. شما استعاره شگفتآوری پیدا کردهاید و پیشینهای شگفت در جایی که سرگذشت این شخصیتهای زیبا را بر پا میکنید. ممکن است به ما کمی توضیح بدهید؟
فرهادی: متشکرم لوکا، خیلی خوشحالم که با شما گفتوگو میکنم و فیلمهایتان را دوست دارم. فیلم «من را به نام خودت صدا بزن» را خیلی دوست دارم. همانطور که میدانید این شهر بسیار تاریخی است، با تهران تفاوتهای زیادی دارد. با این حال، شهری آرام و خوشایند است، کمی شبیه به جنوب ایتالیا است – جایی که مردم خانواده تشکیل میدهند و روابط بسیار خوبی دارند. در چنین شهرهایی وقتی به مشکلی برمیخورید، خانواده جمع میشود تا راه حل آن را پیدا کند. این خصوصیت به من کمک کرد این روابط را میان خانوادهها ایجاد کنم. این نکته اول.
نکته دوم وجود نوعی نوستالژی پیرامون این شهر است. سابقه و تاریخ این مکان امروز نوستالژیک است. بسیاری از مشاهیر ایران در این شهر ساکن بودهاند – افراد بسیار معروف و مهم تاریخ. به این دلیل، تصمیم گرفتم که در اینجا فیلمی بسازم. فکر کردم: «اگر این فیلم را در تهران بسازم، برای این داستان زمینهای وجود نخواهد داشت.» وقتی در مورد نوستالژی شیراز گفتم، منظورم این بود که این شهر قهرمانان زیادی را معرفی کرده. و این به داستان «قهرمان» پیوند میخورد. از سوی دیگر، وقتی در چنین شهرهایی به مشکلی برخورد میکنید، مردم اینگونه واکنش نشان نمیدهند: «مشکل خودت است.» بیشتر به این شکل است: «این مشکل ماست» و جمع میشوند تا راه حلی پیدا کنند.
گوادانینو: از ابتدای فیلم شما کاملاً مشخص است. خصوصیتی گیرا در مورد چشماندازهای مبهوتکننده که ما با آنها رحیم را میشناسیم وجود دارد و فضای بسیار صمیمی این شهر باستانی که آنها درونش زندگی میکنند. به شکلی شما فوراً به ما آن حس همبستگی و اتحاد را منتقل میکنید، اما در عین حال به واسطه مفهوم باستانشناسی، مضمون گستردهتری در فیلم مطرح میکنید: حقیقت را در کجا میتوان یافت؟ حقیقت رفتار هر فرد چیست؟ نمیتوانیم تردید کنیم که رحیم یک قهرمان است، اما در عین حال سرنوشت او چندان مانند قهرمانان نیست. ابهام نقشی بسیار مهم در فیلمهای شما و مشخصاً این فیلم ایفا میکند – به نظر من علتش این است که زندگی همان ابهام است. در سراسر ساختار عظیم فیلم شما، حس خود زندگی به ما القا میشود. ممکن است برای ما از راز ظرفیت نمایش ابهام و همزمان تصویرگونگی تعلیقوار تصاویر فیلمهای خود بگویید؟
فرهادی: میدانید، «قهرمان» یک داستان بسیار معمولی است. گره مهمی ندارد، قتلی وجود ندارد. داستانی بسیار معمولی در مورد آدمهای معمولی است. اما وقتی داستانی در مورد زندگی معمولی مینویسیم مشکل این است که درامی وجود ندارد. وقتی رویدادی دارید که از درام تهی است بسیار ملالآور میشود. در این فیلم و فیلم قبلی سعی کردهام ترکیبی میان درام و زندگی معمولی خلق کنم. وقتی در مورد رحیم و خانوادهاش حرف میزنم، همه آنها آدمهایی بسیار عادیاند و قرار دادن درام در این نوع زندگی همیشه یک پارادوکس میسازد. وقتی فیلمهایی در مورد زندگی عادی میبینیم ممکن است بسیار ملالآور شوند. از سوی دیگر، در درامهای مهم، زندگی عادی یافت نمیشود. من سعی میکنم این مضامین را ترکیب کنم. وقتی یک زندگی عادی را به عنوان اساس یک قصه میبینیم، لایههای دیگری وجود ندارد. بنابراین باید چیزی اضافه کنید که لایههایی به داستان شما اضافه کند. برای مثال، در اولین صحنه فیلم وقتی رحیم از زندان بیرون میآید و به آنجا میرود، پنجرهای به روی شما گشوده میشود. پنجرهای که مخاطب میتواند لایههای بیشتر داستان را ببیند. سعی میکنم چنین فیلمهایی بسازم، بسیار نزدیک به زندگی اما نه خالی از درام. باز هم سعی میکنم چون راهی برای رسیدن به این هدف وجود دارد. لوکا، میتوانم بگویم که در عصر طلایی سینمای ایتالیا، موفق شدند – دسیکا، فلینی – موفق شدند این کار را انجام دهند. ناگهان پس از آن دوره، ناپدید شد. امروز، بعضی از فیلمسازان دوباره تلاش میکنند.»
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید