مارکوس پسر جوان بیخانمانی است که با یک آکادمی منحصر به فرد آشنا میشود؛ مدرسهای برای تربیت آدمکشهای حرفهای.
سریال «کلاس مرگبار» (Deadly Class) از عنوانهای جذاب امسال بود که پخش آن ژانویهی امسال از شبکهی Syfy شروع شده، و تا به الان پنج قسمت از ده قسمتِ فصل اولِ آن روی آنتن رفته است. خالقان آن ریک ریمندر و مایلز اریون فلدسات هستند. در این سریال بندیکت وونگ (دکتر استرنج) در نقش استاد لین مدیر مدرسه بازی میکند. از سایر بازیگران میتوان به بنجامین وادسوورت، لانا کاندر و ماریا گابریلا د فاریا اشاره کرد که اکثرا جوان اند و در حال شروع حرفهی بازیگری. از نکات جذاب پیرامون آن حضور برادران روسو (انتقام جویان: جنگ بینهایت) در پشت دوربین به عنوان تهیهکننده است.
سریال چندان در جلب نظر منتقدان موفق نبوده و از هر دو سایت متاکریتیک (میانگینِ سیزده ریویو) و راتن تومیتوز (میانگینِ سی و یک ریویو) نمرهی ۵۸ گرفته. این درحالی است که تماشاگران آن را دوست داشتهاند و نمرهی آن در IMDB ۸.۱ است و در راتن تومیتوز از تماشاگران ۹۵ گرفته.
سریال بر اساس کامیکی با همین نام ساخته شده. کامیک اثر خود ریک رمندر (خالق سریال) است که با همکاری وسلی کریگ به عنوان تصویرساز آن را به تحریر در آورده. کامیک از سال ۲۰۱۴ تا به امروز در حال انتشار است. از ویژگیهای آن که آن را منبع مناسبی برای اقتباس تلویزیونی ساخته، میتوان به تصاویر خوش آب و رنگ و داستان جذاب و تاریک آن اشاره کرد. داستانی خشن و پر از مرگ و میر.
داستان در دههی ۸۰ میلادی میگذرد. زمانی که رونالد ریگان به عنوان رئیسجمهور آمریکا خدمت میکرد. مارکوس پسری تنهاست که به سختی روزگار میگذراند. او بخاطر جرمی که مرتکب نشده تحت تعقیب پلیس است و این زندگیاش را سختتر کرده. یکی از اقداماتی که ریگان در دوران رئیسجمهوریاش انجام داد، کاهش بودجهی بیمارستانهای روانی بود که باعث شد یکی از این بیماران در جامعه رها شود و در یک تصادف سبب مرگ پدر و مادر مارکوس شود. طی اتفاقاتی او با مدرسهای آشنا میشود که هدفش تربیت قاتلهای حرفهایست. و به این ترتیب داستان کلاس مرگبار آغاز میشود.
سریال شامل کلی نکات مثبت است. که اغلبش را از کامیک به ارث برده. داستان عجیب و غریب (که از خلاصهای که بالا گفته شد هم معلوم است) و دیالوگهای پرطمطراق از جملهی آنها هستند که سریال را به شدت جذاب میکنند. اما غیر از اینها، موارد دیگری هم هست. سریال همانند کامیک مورد اقتباس، خوش آب و رنگ است. از رنگ و نورپردازی دکور گرفته تا تیپ و ظاهر شخصیتها. بازیگرها هم تا جای ممکن خوشگل و خوشتیپ انتخاب شدهاند تا به فضاسازی سریال کمک کنند و البته در جذب مخاطب هم نقش موثری ایفا کنند.
بازیگران سریال همه جوان و خوشتیپاند و این البته نه صرفا یک نکتهی تبلیغاتی و برای جذب مخاطب که یک شگرد هوشمندانه برای نزدیک شدن به داستان است. شخصیتهای اصلی داستان چند نوجوان اند که در یک مدرسه در حال فراگیری دانشهای مربوط به آدمکشیاند. پس با یک داستان دبیرستانی طرفیم. (هرچد که دبیرستان، یک دبیرستان غیرعادی است). اینکه سریالِ دبیرستانی طلب میکند بازیگران جذاب باشند به کنار، با توجه به مفهوم ضدفرهنگ داستان، سریال نیازمند ابزاری است که بتواند جنبهی تیرهی آن را کمی خنثی کند.
تیره و تار بودن داستان مهمترین جنبهی آن است. ظاهرش شبیه یک اثر نوجوانانه است، اما خشونت بی حد و حصر آن طلب میکند که تماشاگران در مواجهه با آن احتیاط به خرج دهند. سریال پر از مرگ و میر است. نه فقط مرگ و میر شخصیتهای منفی و فرعی که حتی شخصیتهای نسبتا پررنگ. هیچ قسمتی از آن نیست که در آن شاهد پاشیدن خون نباشیم. البته پاشیدن خون بخش اعظمی از تولیدات سینمایی (و خیلی کمتر در تلویزیون) نوجوانپسند است. به همین دلیل باید سراغ جنبهی مهمتر سریال رفت.
سریال به عنوان یک اثر ضدفرهنگ و ضدارزش خود را معرفی میکند. همین که شخصیتهای اصلی داستان در یک مدرسه در حال آموزش دیدن برای تبدیل شدن به آدمکش هستند، خودش نشان میدهد با چه جور داستانی طرفیم. شخصیتهای اصلی دائم در حال فسادند و مواد مخدر مصرف میکنند، بدون اینکه عواقبی در انتظار آنها باشد. در مدرسه، افراد مدام به هم خیانت میکنند و سرِ همدیگر بلا میآورند. اما بسته به اینکه جزو شخصیتهای اصلی سریال باشند یا مقابل آنها بایستند، موضع سریال متفاوت است. قطبنمای اخلاقی سریال در واقع پیرامون مارکوس به عنوان شخصیت مرکزی میچرخد و اوست که به ما دیکته میکند در مقابل کدام عمل باید موضع گرفت و کدام را پذیرفت. اما خود مارکوس هم با توجه به گذشتهاش، درونیات تاریکی دارد که نهتنها او را تبدیل به یک قدیس نمیکند که برعکس، بسیار غیرقابل اطمینان نشان میدهد.
سریال ریتم خوبی دارد که مناسب با داستان و هدفش است. هر قسمتی یکی دو سکانس اکشن و چندین قتل و تعدادی شوخی بامزه دارد. شخصیتها در هر قسمت زمانی برای نشان دادن خود پیدا میکنند که درواقع زمان تعامل آنها با شخصیت اصلی است. از مواردی که ریتم سریال را جذاب کرده، ساندتراک آن است. موزیکهای انتخابی سریال عالی هستند که هم باعث میشوند سریال روند جذابی داشته باشد و هم یک تجریهی موسیقایی و شنیداری عالی به شمار میروند.
تا اینجا تنها از ویژگیهای مثبت سریال گفتیم،اما سریال یک ویژگی منفی بزرگ دارد. مشکلش این است از لحاظ ساخت چندپاره است. بعضی از بخشهای آن قوی و بعضی بخشها به شدت ضعیف هستند. این مورد در قسمت اول خود را نشان نداد، اما با جلوتر رفتن داستان، قسمت به قسمت خود را بیشتر نشان میدهد. در حالی که در یک سکانس یک مبارزهی جذاب را شاهد هستیم، در سکانس بعدی دوربینی را داریم که بیهدف میچرخد و سرگردان است. یا یک نمای بیربط به ماجرا را میبینیم. یا تصاویر بستهی شخلته و ... . این مورد به شدت روی کیفیت سریال تاثیر گذاشته و تمام نکات مثبت آن را به معنی واقعیِ کلمه ضایع میکند. این عدم پیوستگی جایی بدتر میشود که حتی روی داستان هم تاثیر میگذارد و در فیلمنامه هم خود را نشان میدهد. اتفاقات بیربطی که وسط یک ماجرای جذاب رخ میدهند و تاثیر داستان را تا نزدیکی صفر کم میکنند.
این مشکلات آنقدر بزرگ هستند که غیرقابل چشم پوشی باشند. اگر با تماشای قسمتهای اول و دوم سریال، میشد با خیال راحت آن را به دیگران پیشنهاد کرد، حالا باعث میشود دست به عصا جلو برویم و اگر خواستیم به کسی پیشنهاد کنیم، تمام موارد بالا را توضیح دهیم. شما هم اگر هنوز مردد هستید که سریال را شروع کنید یا نه، اول ببینید یک سریال خوش آب و رنگ با داستان جذاب برایتان کافی است یا نه.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
flyfree
flyfree
۷ اسفند ۱۳۹۷ ۲۳:۲۰
فک میکنم این عدم پیوستگی داستان و روایت فیلم ی مقدار بخاطر اینکه از روی کامیک درست شده و سعی کرده به کامیک منبعش وفادار بمونه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
hideo kojima
hideo kojima
۵ اسفند ۱۳۹۷ ۲۱:۲۰
سریال خوبیه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
AmIR.Y
AmIR.Y
۵ اسفند ۱۳۹۷ ۲۱:۱۶
اگر بدون سریالین ببینید وگرنه ارزش نداره ?
saeedhossieni
saeedhossieni
۱۴ اسفند ۱۳۹۷ ۰۴:۲۹
عجب پیشنهادی
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ