اختلالات روانی خاصی وجود دارد که تنها در یک جامعه یا فرهنگ خاص رخ میدهد که به عنوان اختلالات روانی_فرهنگی نیز شناخته میشوند. هوابیونگ (Hwabyeong) که آتش و خشم نیز ترجمه میشود، یک اختلال سوماتیسم (بیماری با مولفهی ذهنی) کرهای است که به بیماری عصبانیت نیز معروف است و در افرادی از حالت خفته درمیآید که قادر به مواجهه و یا کنترل خشم خود در یک سری موقعیتها نیستند و عموما اتفاق پیش آمده را غیرمنصفانه میدانند و احساسی که بیانگر یک نیاز قوی است، منبع و سرچشمهی نیروی خشمشان برای مقابله و یا انتقام میشود. در «خصومت» (Beef)، کمدی سیاه و مهیج نتفلیکس که نویسنده و کارگردان کرهای الاصل «لی سونگ جین» آن را به تصویر آورده است، این اختلال تا حدی که کل ایالت کالیفرنیا را بسوزاند و خاکستر کند، وجود دارد. فیالواقع «خصومت» تماما روی همین تماتیک حرکت میکند. داستانی ساده که به فجایعی هولناک بدل میشود و پیچیدگی خشم و نفرت را از طریق یک دعوای خیابانی موسوم به خشونت جادهای بین دو راننده که بیشتر از آنچه به نظر میرسد شبیه به هم هستند، بررسی میکند.
سریال با کاراکترهایی که نقششان را استیون یون و الی وونگ بازی میکنند، با یک حادثه خشونت جادهای در پارکینگی در لسآنجلس آغاز میشود. یون نقش دنی، پیمانکاری ناراضی را بازی میکند که با بوقهای آزاردهنده از یک اسیووی لوکس سفید پیشی میگیرد و پس از آن، هر دو یک تعقیب و گریز ویرانگر را با سرعت بالا به نمایش میگذارند. دنی گمان میکند راننده اسیووی مرد است، در صورتی که پشت فرمان، امی (وونگ)، یک کارآفرین ثروتمند است که تجارت با گیاهان آپارتمانی و شهرت و ثروت کلان نمیتواند ناراحتی و خشم عمیق او را بپوشاند و خلأهای زندگی خصوصی او را پر کند. نه دنی و نه امی نمیتوانند اجازه دهند احساس خشم، فروکش کند و هرچه بیشتر به ماجرا دامن میزنند و اینگونه «خصومت» به این سوال پاسخ میدهد که اگر ما تسلیم بدترین و آنیترین انگیزههای خود شویم چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.
اگرچه دو کاراکتر اصلی سریال، زن و مرد بالغی هستند که نمیتوانند با حملات فزاینده، از تعقیب سایبری خفیف گرفته تا کشف هویت یکدیگر و نفوذ در حلقهی اجتماعی دشمنشان و تأثیرات خشونتآمیز، از شعلههای درونی خود جلوگیری کنند و با این حال، انکارناپذیر و توأمان خندهدار است که در پایان سریال وقتی دنی با صدای بلند فریاد میزند: چرا مجبورم کردی این کار را انجام دهم؟ گویی او سزاوار سرزنش نیست و قصور دیگری مسیر او را تغییر داده و درمییابیم احساس تقصیر اساسا چیزی جز تنوع موضوعی اضطراب نیست.
یکی از نکاتی که «خصومت» را به شدت تماشایی میکند، شیمی بین وونگ و یون است. اگرچه آنها بیتفاوت به نظر میرسند، اما تماشای این بازیگران جذاب و بااستعداد که کلیشههای اقلیت مدل آسیایی-آمریکایی را با زمانبندی و اجرای کمیک ویرانکننده تخریب میکنند، به طرز عجیبی لذتبخش است.
وونگ کیفیت ستاره بودن و تطبیقپذیری خود را در «خصومت» ثابت میکند و با آشکار ساختن اشتیاق امی برای عشق بیقید و شرطی که در تمام عمرش باقی مانده است، مخاطب را تحتتاثیر قرار میدهد. ناگفته نماند که تاثیرگذارترین صحنههای یون اما نشان میدهد که چگونه چندین دهه از تصمیمهای بد او خسارتهای مخربی را بر خانواده مهاجر کرهایاش وارد میکند و اینگونه در بیشتر موارد، پوچی سنگینی در این اثر رویت میشود.
این سریالی است مملو از استعدادهای آمریکایی آسیایی، در ویزور دوربین و خارج از آن. جدا از گامهای اشتباه، لی در راس سریال، نشان میدهد که او داستاننویسی است با پیامی عمیق برای به اشتراک گذاشتن خشم افسارگسیخته. و به هر حال، اگرچه آتشی که به پا میکند، توانایی تخریب را دارد، اما قدرت پاکسازی را نیز دارد.
در ۱۰ قسمت هولناک و خندهدار نیم ساعته، «خصومت» کلیشههای رایج تلویزیون را تکان میدهد و ما را به سعادت آزمایشهای قانونشکنی سوق میدهد. بیشک مخاطب نمیداند چه چیزی به او ضربه زده است. خالق سریال، لی سونگ جین از ویژگیهای جامعهای عمدتا آسیایی به داستانی جهانی دربارهی خشم به سختی مهار شده در دنیای مدرن که با فقر و امتیاز تقسیم شده است توجه میکند و مخاطب را تا انتها همراه میسازد.
ذکر این نکته الزامی است در «خصومت»، کمدی تاریکی که از یک حادثهی خشمگین جادهای نشأت میگیرد و به طرز فاجعهباری به بیرون از خیابان هم کشیده میشود و تبعاتش فروپاشیهای زیادی را رقم میزند، زیبایی آمادهی ترکخوردن از اولین برداشتها به سرعت به مخاطب هشدار میدهد و از آنجایی که داستان با خصومت متقابل آنها متورم میشود، سریال گامی انقلابی برمیدارد و اگرچه نمیخواهد همذاتپنداری را در مخاطب بهوجود بیاورد اما از ما میخواهد کاوش درون خودمان را آغاز کنیم تا همدلی را با کاراکترها پیدا کنیم. بیشک یکی از مواردی که این اثر را به یکی از هیجانانگیزترین، شگفتانگیزترین و تاملبرانگیزترین سریالهای سال بدل میکند، این است که مطالعهی ویژهای روی خشم از نظر شخصی و فرهنگی دارد و با تعقیب و گریز دو کاراکتر اصلی امی و دنی در حومهی لس آنجلس، پس از تصادف در پارکینگ فروشگاه، پروندهی ۱۰ قسمت را باز میکند و در مسیری از انتقام، دزدی و تصمیمات هولناک جولان میدهد.
در نهایت باید گفت «خصومت» داستان پرپیچ و خم از موضوعی که برای اکثر مردم اهمیت ندارد و از آن عبور میکنند را به تصویر میآورد و آنقدر با نارضایتی امی و دنی همدلی میکند که این درگیری طاقتفرسا را نه تنها قابل تحمل، بلکه فریبنده میسازد. چیزی که امی و دنی تا مدتها بعد نمیبینند این است که حداقل از نظر درونی، آنها درست شبیه به هم هستند، هر کدام فقط در یک نمایش صادقانه و اغلب هولناک خصومت میتوانند دست از متانت و لبخندهای ایمنی بردارند و این درست همان چیزی است که از همنوعان خود پنهان میکنند. خالق اثر در این درام بینظیر، قهرمانهای بیاعصابش را در مواجههی توهمآمیز ذهنی گرد هم میآورد و وعدهی خیالی صلح را تصویرسازی میکند اما نهایتا به سمت فروپاشی پیش میرود. اگرچه در مواقعی، این سریال با مضامین تکراری همراه میشود، اما در پایان، در این غوطهور شدن به نظر میرسد که خالق، نکات مهمی را در این قطعه کمیک خیرهکننده و تاریک نشان میدهد که با گم شدن در آن میتوانیم با زیرزمینِ ذهنمان روبهرو شویم، درِ آن را باز کنیم و از آتشِ شعلهور آنچه که سالهاست در این مکان تلنبار کردیم، عبور کنیم.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید