«نفرتی که تو میکاری، تمام جامعه را به گند میکشد.» این ایدهی مرکزی داستان است. که از ترانهای زیبا از هنرمند فقید توپاک الهام گرفته است. و این حقیقتیست نه فقط دربارهی جامعهی سیاهپوستان آمریکا، که دربارهی تمام دنیا. هر جا هر اقلیتی مورد نفرت قرار بگیرد، نتیجهاش خشونتی میشود که دامان همه را میگیرد. خلاصهی داستان از این قرار است: استار شاهد کشته شدن بهترین دوست دوران کودکیاش توسط پلیس است و حالا با وجود فشارهایی از همه سو، باید راه خود را پیدا کند برای آنچه درست میپندارد بایستد.
فیلم «نفرتی که تو میکاری» (The Hate U Give) محصول سال ۲۰۱۸ به کارگردانی جورج تیلمن (سریعتر) و نویسندگی آدری ولز (مقصود یک سگ) بر اساس کتابی با همین نام اثر آنجی تامس است. لیست بازیگران فیلم شامل آماندا استنبرگ (همه چیز، همه چیز)، رجینا هال (فیلم ترسناک)، راسل هورنزبی (حصارها)، آنتونی مککی (کاپتان آمریکا: سرباز زمستان)، کامن (سلما) میشود.
فیلم در ماه اکتبر اکران شد و مطابق انتظار با واکنش مثبت منتقدان مواجه شد. در سایت راتن تومیتوز نمرهی خیلی بالای ۹۷ و در سایت متاکریتیک نمرهی ۸۱ را کسب کرد. نمرات بالایی که میتواند تماشاگر را به دیدن فیلم ترغیب کند. اما باید با احتیاط عمل کرد. چرا که نمرهی بالا گرفتن از منتقدان، اتفاقیست که برای اکثر فیلمهای با تم ضدنژادپرستی که در سالهای اخیر ساخته شدهاند میافتد.
به نظر میرسد هنوز هم اهالی هالیوود باید در مواجهه با هر پدیدهی مرتبط با اقلیتها، کف و سوت بکشند و از آن تعریف کنند. وگرنه یا نژادپرستند، یا عقبافتاده. متاسفانه این فیلم هم آنقدر که توسط منتقدان تحویل گرفته شد، عالی نیست. یک فیلم بالاتر از متوسط و رو به خوب است. گرچه به خاطر موضوع حساسش موفق میشود روی تماشاگر تاثیر بگذارد.
همانطور که بالاتر گفتیم، تم اصلی فیلم این است: در این دنیا تمامی اعمال تو، به خودت باز میگردند. و در آینده تو را تحت تاثیر قرار میدهند. شبیه پیامهای متون دینی و مذهبی یا کتابهای موفقیت است. حالا در این فیلم، در دل یک داستان احساسی که بر پایهی حقیقت نوشته شده، این پیام تاثیرگذارتر از همیشه است. چرا؟ چون جزئی از حقیقتی است که در اطرافمان میبینیم.
دلیل اصلیِ تاثیرگذاری فیلم دقیقا همین است. که دارد داستان تلخی را تعریف میکند که همهمان میدانیم. نه فقط آمریکا، که در همه جای دنیا همین است. هدفگذاری فیلم این است: میخواهد مخاطب را مجبور به واکنش کند. تا در برابر این نفرتها قد علم کند. فیلم داستان احساسیای دارد که تا حدودی موفق میشود احساسات مخاطب را برانگیزد.
سکانس آغازین فیلم، سکانس درخشانیست از پدری که در حال آموزش فرزندانش برای آمادگی هنگام مواجهه با پلیس است. فیلم با این سکانس پرحرارت آغاز میشود. اجرای درست سکانس آغازین، نوید یک فیلم جاندار و درست و حسابی را میدهد. اما فیلم انتظارات را برآورده نمیکند. بعد از سکانس اول، از آن ریتم اولیه میافتد. و به سطح یک ملودرام سقوط میکند. ملودرامی نوجوانانه که اتفاقا بستر مناسبی برای روایت مفاهیم مورد نظر و پرداختن به این موضوع است. اما مشکل این است که فیلم به سطح بالاتر نمیرود.
در اینگونه داستانها، معمولا سازندگان سعی میکنند تنها شعار ندهد تا فیلمشان در دام مفاهیم بزرگی که میخواهد انتقال دهد نیفتد. اتفاقی که معمولا رخ نمیدهد و فیلمها آنچنان که باید از لحاظ سینمایی و داستانی موفق عمل نمیکنند. در این فیلم اما قضیه کمی متفاوت است.
فیلم موقعیتهای جذابی ایجاد میکند و داستانش اوج و فرودهای مناسبی دارد. البته که تمامش تحت شعاع پیامها قرار میگیرد. اما بیشتر از آن، تحت تاثیر موقعیتهای تراژیکش. صدالبته فیلم حاضر نمونهی خیلی بهتری نبست به فیلم «۱۲ سال بردگی» است. که کل آن فیلم صرفا تعریف یک داستان تراژیک بود. بدون کمترین خلاقیت. اینجا اما از جامعه مدرن آمریکایی استفاده کرده تا تاثیرش را بیشتر کند. اینجا به نظر میرسد سازنده از قصد خواسته پا را فراتر نگذارد. فیلم صرفا در خدمت مضامین اخلاقی و موقعیتهای تراژیکش است. اتفاقی که به طور ناخواسته برای اغلب فیلمهای با موضوعات ضد نژادپرستی در این سالها افتاده است.
فیلم موضوع خشونت پلیس در برابر سیاهپوستان را دستمایه قرار میدهد، اما با زیرکی، جلوتر میرود و به مسائل دیگری میرسد. مدلهای مختلفی از نژادپرستی را نشان میدهد، از جمله نژادپرستی پنهان. و تا جایی که زمان فیلم به آن اجازه میدهد، عقب میرود و به علت این اتفاقات میپردازد.
بار دیگر نشان میدهد که پرداختن به این موضوعات، مشکلات اقلیتها، چرا اهمیت دارد. و چرا باید این فیلمها ساخته شوند. اگر به اخبار نگاه کنید، هر روزه با اخباری مشابه آنچه در فیلم میگذرد مواجه میشوید. اخبار محلی آمریکا که به لطف تکنولوژی علاوه بر آمریکا به بقیهی کشورها میرسد. اما همانطور که گفتیم، حرف فیلم، حرف جهانشمولی است. اقلیتها در هرجایی مورد رنج قرار بگیرند، موجب خشونت میشود. رنجی که از نفرت بیدلیل نشئت میگیرد. نفرتی که منشا آن مفاهیم اشتباه ذهنیست. مفاهیمی که به نظر میرسید در این زمانه باید رنگ میباختند، ولی همچنان وجود دارند. کافیست نگاهی به اطراف خود بیندازیم.
از مسائل فراسینمایی که بگذریم، فیلم اما یک ملودرام معمولیست. نوجوانانی که درگیر موضوعاتی بزرگ میشوند. مرگ عزیزانشان را تجربه میکنند و بعد از تحمل سختیهای بسیار، تصمیم به تغییر جامعه میگیرند. داستان درخشان نیست، اما قابل قبول است. قرار است رنجهای شخصیتهای اصلی را ببینیم و تجربه کنیم. و این اتفاق تا حد زیادی میافتد.
نوجوان اصلی یک دختر سیاهپوست است که در مدرسهای دور از محل زندگیاش درس میخواند. به همین خاطر تصمیم گرفته در مدرسه زندگی متفاوتی داشته باشد. به دوستانش دربارهی زندگی واقعیاش دروغ میگوید. تا همین جا تکلیفمان با فیلم مشخص میشود. تماشاگران میفهمند باید سطح توقعشان را از فیلم پایین بیاورند. دختر نوجوان سادهی داستان ما، قرار است با اتفاقات دردناکی روبرو شود. و فیلم تا به انتها همین سطح را حفظ میکند.
بازی عالی راسل هورنزبی در نقش پدر استار یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم است. یک خلافکار سابق که حالا تصمیم به زندگیِ بدون خلاف گرفته. از همان سکانس شروع خودش را نشان میدهد و هرجا که حضور پیدا میکند فیلم ریتم متفاوتی به خودش میگیرد. ضمن اینکه شخصیت عملگرای او در مقایسه با سایر اعضای خانواده و دوستان استار، در چند مرحله به فیلم خون تزریق میکند.
پایان بندی فیلم هم دقیقا همانی است که انتظار داشتیم. از فیلمی با این سطح همین را انتظار داریم و چون با ذات فیلم متناسب است، به آن نمیتوان خرده گرفت. سازنده با علمِ کامل به داستان، کارش را شروع میکند و با حفظ همان سطح اولی کارش را ادامه میدهد و به پایان میرساند.
فیلم دو جنبهی مختلف دارد: یکی خانوادگی و دیگری اجتماعی. در بستر داستان، هر دو روایت قابل قبولی دارند. این دو جنبه که در ابتدای فیلم و با توجه به تصمیمات شخصیت اصلی، کاملا خودشان را از هم جدا کرده بودند، در میانهی فیلم به هم پیوند میخورند و داستان را با هم جلو میبرند. و در صحنههای اعتراضات به اوج میرسند. از آنجا تا انتها، دیگر پردهی پایانیست و باید واکنش کل خانواده را که حالا محوریتش را استار به عهده گرفته، نسبت به این اتفاقات ناگوار و خشونتآمیز ببینیم. خانوادهای که ناخواسته درگیر خشونت شده و واکنش اعضای آن به این خشونت، تکلیف داستان ما را روشن میکند.
در انتها، «نفرتی که میکاری»، فیلمیست که میتوان تماشای آن را پیشنهاد کرد. شاید از بهترین فیلمهای سینمایی سال نباشد، اما پیامش به اندازه کافی عمیق و بزرگ و جهانشمول است. با این امید که تاثیرش هم بزرگ باشد.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Sami_R
Sami_R
۲۵ دی ۱۳۹۷ ۲۱:۱۵
تو ایران همچین اتفاقی در زمینه مذهبی و دیدگاه افراطی معتقدینش نسبت به دیگر مذاهب و اعتقادها خیلی اتفاق میوفته و همچنین کش و قوس های قومی زیادی که بین افکار مردممون نسبت یه یکدیگه وجود داره بعلاوه نفرتی که سیاست دولت ما بخاطر مقاصدش به کل قشر جامعه از کودک تا بزرگسال تزریق میکنه اونم در هر زمینه ای که فکرش رو کنی در هر مکان ممکن از مدرسه بگیر تا محیط کار و خیابون و ... با هر روش ممکن ، که نتیجه ش داره هروز به اشکال مختلف در جامعه بروز میده. شاید بقول یادداشت کننده این پست ، این فیلم در نکات سینمایی ضعف های داشته باشه ولی موضوعی رو ارائه میکنه که نمیشه انکارش کرد یا حداقل بهش فکر نکرد! ممنون از نویسنده این یادداشت برای این فیلم.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
soroush007
soroush007
۲۵ دی ۱۳۹۷ ۲۱:۰۰
another disappointing try by weakminds of leftists and snowflakes.
Villain
Villain
۲۵ دی ۱۳۹۷ ۲۳:۰۶
تبریک می گم، انگلیسیت خوبه! آفرین! فقط...نه نقد بالا انگلیسیه، نه خوانندههاش، نه تو. ولی انگلیسیت خوبه، آفرین.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ