این فیلم براساس یک داستان واقعی است.
با همین جمله شروع میکنیم؛
اگر این جمله، ابتدای فیلم نبود چه اتفاقی میوفتاد؟
برای مخاطب اهمیتی ندارد که از قبل بداند این داستان واقعی است یا نه. این جمله زمانی معنا پیدا میکند که داستان گفته شده باشد، مخاطب جذب داستان و فیلم قرار گرفته باشد، بعد آنوقت مینویسیم که این داستان واقعی است که حداقل مخاطب یک واکنشی به آن نشان دهد! حالا بماند که در پایان همین فیلم از سرگذشت شخصیت گفته میشود و این خودش نیز سندی بر واقعی بودنِ داستان است.
با همه این تفاصیل، بنظرم جمله ابتداییِ فیلم، عبث و بیهوده است.
شخصیت داستان ما "هانتر" سوار بر اتوبوسی در جادهای کوهستانی برفی است که به مقصد خود، خانهاش برسد. در همین حینِ مسیر، جملاتی فلسفی یا حتی تلخ! از "هانتر" میشنویم که ارتباط برقرار کردن با این جملات، با این حجم از فلسفه و تفکر در ابتدای فیلم، کاری بسیار سخت و مشکل است و حتی مخاطب را پَس میزند!
درنهایت میبینیم که به خانه میرسد و طبق چیزی که بعدا از پرستارش در تیمارستان میشنویم، این است که قصد خودکشی داشته و ناامید و افسرده شده بود.
اما هیچکدام از اینها در فیلم ساخته نمیشود! توی دو دقیقه کارگردان جملات را رگباری پشت هم میچیند و انتظار هم دارد که مخاطب حس شخصیت را درک کند که خب طبیعتا درنمیآید.
میرسیم به تیمارستان، که دراینجا ما با روحیات و حس شوخطبعی و انسان دوستانه "هانتر" آشنا میشویم - که ما را یاد فیلم دیوانهای از قفس پرید میاندازد - که فیلم در اینجا خوب عمل کرده بجز در بعضی قسمتها و در اینجاست که با نام "پچ" آشنا میشویم ولی اینکه "هانتر" چرا این نام را پسندید و روی خود گذاشت در فیلم گفته نشد.
در ادامه "پچ" تصمیم میگیرد که رشته پزشکی را بخواند، که سوال پیش میاد که "پچ" وقتی با حرف زدن توانست به آن بیمار کمک کند که از دستِ سنجابها راحت شود؛ چرا به سمت روانپزشکی یا مشاوره یا شغلهای مرتبط به اینها نرفت؟! او هیچ درمان فیزیکی انجام نداد ولی با اینحال به پزشکی متمایل شد (که مدت تحصیلش هم حتی بیشتر است!)
قبول دارم که این یک داستان واقعیست و این کار واقعا انجام گرفته اما حتما برای خود او دلیلی داشته که در فیلم مشاهده نمیکنیم.
سر کلاس با استاد خود "ولکات" که گویا بویی از انسانیت و شرف نبرده، آشنا میشود و در اینجا متوجه میشویم که "پچ" تحتتاثیر حرفهای "ولکات" قرار نمیگیرد و روی اهداف و عقایدش همچنان پابرجاست و حتی دوست دارد عقایدش را با دیگران هم به اشتراک بگذارد.
قسمتهای داخل بیمارستان که “پچ” به دنبال کمک و خنداندن بیماران است به خوبی درآمده و بازی بسیارخوب رابین ویلیامز کمک شایانی به آن کرده است.
داستان عاشقی “پچ” و “کارین” هم که نصفه نیمه در آمده؛ “کارین” که علاقهای به کارهای “پچ” نداشت و تمرکزش فقط روی درس و دانشگاه بود و تمام خواستهاش این بود که فقط دکتر شود و همه او را دکتر صدا کنند، به یکباره با دیدن نمرهی “پچ” که جزء نفرات برتر شده بود یکّه خورد و به راحتی وا میدهد و ارتباطش را با “پچ” برقرار میکند. انگار که “کارین” به کارهای “پچ” علاقهمند نشد و فقط و فقط بهخاطر اینکه جزء نفرات برتر شده با او دوست شده است!
در همین حین هم باید بگویم که ما اصلا درس خواندنِ “پچ” را ندیدیم و فقط میشنویم و میبینیم که او از همه باهوشتر و جزء نفرات برتر است، حتی از هماتاقیاش که شب و روز درس میخواند! این به کلی با واقعیت تناقض دارد و واقعا اغراقآمیز و کلیشهای است. (از این قضیه هم یاد فیلم سه احمق افتادم و درسته که آن فیلم ۱۰ سال بعد ساخته شده ولی دیگر چه کنم، یادش افتادم.)
نقطهی عطف داستان، مرگ “کارین” است که شوکآور است و کار خوب کارگردان در اینجا جبهه نگرفتن درمقابل شخصیت قاتل “کارین” است که او را قضاوت نمیکند و مخاطب را در مقابلش قرار نمیدهد.
در ادامه میبینیم که “پچ” از عقاید و اهدافش ناامید شده و دوستش “ترومن” و باکمال تعجب و کلیشهای همچنان! هماتاقیاش “میچ” میخواهند که او بماند که دلیل تغییر رفتار “میچ” را نمیفهمیم که ناگهان از این رو به آن رو تبدیل شده، آخه بهخاطر غذا نخوردن یک بیمار؟!!
بعد هم میبینیم که “پچ” گفتگویی با خدا دارد که همچنان کلیشهای است و میگوید دنبال یک علامت است، آخر سر هم میبینیم علامت همان پروانه است (که به داستان “کارین” از کرمهای ابریشم و پروانه و … اشاره دارد که این حرفها اصلا به هیچجای شخصیتش نمیخورد و خودش هم نمیفهمید که چی میگفت)
ادامه هم که دادگاه و مراسم که باز هم کلیشه میزند بیرون و …
درکل، فیلم، کلیشهای با شخصیتهای کلیشهای است و با همه این نقدها ارزش یکبار دیدن را دارد – البته با نبودنِ رابین ویلیامز، شاید این حرف را نمیزدم – و به دانشجویان پزشکی هم این فیلم را توصیه میکنم.
نمره ۴/۱۰
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Omid_a78
Omid_a78
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ ۲۲:۴۷
واقعا عالی بود این فیلم را به دانشجویان روانشناسی و پزشکی و دندانپزشکی توصیه میکنم. *یک روانشناس*
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
mjavad102102
mjavad102102
۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۲:۳۴
این فیلم براساس یک داستان واقعی است. با همین جمله شروع میکنیم؛ اگر این جمله، ابتدای فیلم نبود چه اتفاقی میوفتاد؟ برای مخاطب اهمیتی ندارد که از قبل بداند این داستان واقعی است یا نه. این جمله زمانی معنا پیدا میکند که داستان گفته شده باشد، مخاطب جذب داستان و فیلم قرار گرفته باشد، بعد آنوقت مینویسیم که این داستان واقعی است که حداقل مخاطب یک واکنشی به آن نشان دهد! حالا بماند که در پایان همین فیلم از سرگذشت شخصیت گفته میشود و این خودش نیز سندی بر واقعی بودنِ داستان است. با همه این تفاصیل، بنظرم جمله ابتداییِ فیلم، عبث و بیهوده است. شخصیت داستان ما "هانتر" سوار بر اتوبوسی در جادهای کوهستانی برفی است که به مقصد خود، خانهاش برسد. در همین حینِ مسیر، جملاتی فلسفی یا حتی تلخ! از "هانتر" میشنویم که ارتباط برقرار کردن با این جملات، با این حجم از فلسفه و تفکر در ابتدای فیلم، کاری بسیار سخت و مشکل است و حتی مخاطب را پَس میزند! درنهایت میبینیم که به خانه میرسد و طبق چیزی که بعدا از پرستارش در تیمارستان میشنویم، این است که قصد خودکشی داشته و ناامید و افسرده شده بود. اما هیچکدام از اینها در فیلم ساخته نمیشود! توی دو دقیقه کارگردان جملات را رگباری پشت هم میچیند و انتظار هم دارد که مخاطب حس شخصیت را درک کند که خب طبیعتا درنمیآید. میرسیم به تیمارستان، که دراینجا ما با روحیات و حس شوخطبعی و انسان دوستانه "هانتر" آشنا میشویم - که ما را یاد فیلم دیوانهای از قفس پرید میاندازد - که فیلم در اینجا خوب عمل کرده بجز در بعضی قسمتها و در اینجاست که با نام "پچ" آشنا میشویم ولی اینکه "هانتر" چرا این نام را پسندید و روی خود گذاشت در فیلم گفته نشد. در ادامه "پچ" تصمیم میگیرد که رشته پزشکی را بخواند، که سوال پیش میاد که "پچ" وقتی با حرف زدن توانست به آن بیمار کمک کند که از دستِ سنجابها راحت شود؛ چرا به سمت روانپزشکی یا مشاوره یا شغلهای مرتبط به اینها نرفت؟! او هیچ درمان فیزیکی انجام نداد ولی با اینحال به پزشکی متمایل شد (که مدت تحصیلش هم حتی بیشتر است!) قبول دارم که این یک داستان واقعیست و این کار واقعا انجام گرفته اما حتما برای خود او دلیلی داشته که در فیلم مشاهده نمیکنیم. سر کلاس با استاد خود "ولکات" که گویا بویی از انسانیت و شرف نبرده، آشنا میشود و در اینجا متوجه میشویم که "پچ" تحتتاثیر حرفهای "ولکات" قرار نمیگیرد و روی اهداف و عقایدش همچنان پابرجاست و حتی دوست دارد عقایدش را با دیگران هم به اشتراک بگذارد. قسمتهای داخل بیمارستان که “پچ” به دنبال کمک و خنداندن بیماران است به خوبی درآمده و بازی بسیارخوب رابین ویلیامز کمک شایانی به آن کرده است. داستان عاشقی “پچ” و “کارین” هم که نصفه نیمه در آمده؛ “کارین” که علاقهای به کارهای “پچ” نداشت و تمرکزش فقط روی درس و دانشگاه بود و تمام خواستهاش این بود که فقط دکتر شود و همه او را دکتر صدا کنند، به یکباره با دیدن نمرهی “پچ” که جزء نفرات برتر شده بود یکّه خورد و به راحتی وا میدهد و ارتباطش را با “پچ” برقرار میکند. انگار که “کارین” به کارهای “پچ” علاقهمند نشد و فقط و فقط بهخاطر اینکه جزء نفرات برتر شده با او دوست شده است! در همین حین هم باید بگویم که ما اصلا درس خواندنِ “پچ” را ندیدیم و فقط میشنویم و میبینیم که او از همه باهوشتر و جزء نفرات برتر است، حتی از هماتاقیاش که شب و روز درس میخواند! این به کلی با واقعیت تناقض دارد و واقعا اغراقآمیز و کلیشهای است. (از این قضیه هم یاد فیلم سه احمق افتادم و درسته که آن فیلم ۱۰ سال بعد ساخته شده ولی دیگر چه کنم، یادش افتادم.) نقطهی عطف داستان، مرگ “کارین” است که شوکآور است و کار خوب کارگردان در اینجا جبهه نگرفتن درمقابل شخصیت قاتل “کارین” است که او را قضاوت نمیکند و مخاطب را در مقابلش قرار نمیدهد. در ادامه میبینیم که “پچ” از عقاید و اهدافش ناامید شده و دوستش “ترومن” و باکمال تعجب و کلیشهای همچنان! هماتاقیاش “میچ” میخواهند که او بماند که دلیل تغییر رفتار “میچ” را نمیفهمیم که ناگهان از این رو به آن رو تبدیل شده، آخه بهخاطر غذا نخوردن یک بیمار؟!! بعد هم میبینیم که “پچ” گفتگویی با خدا دارد که همچنان کلیشهای است و میگوید دنبال یک علامت است، آخر سر هم میبینیم علامت همان پروانه است (که به داستان “کارین” از کرمهای ابریشم و پروانه و … اشاره دارد که این حرفها اصلا به هیچجای شخصیتش نمیخورد و خودش هم نمیفهمید که چی میگفت) ادامه هم که دادگاه و مراسم که باز هم کلیشه میزند بیرون و … درکل، فیلم، کلیشهای با شخصیتهای کلیشهای است و با همه این نقدها ارزش یکبار دیدن را دارد – البته با نبودنِ رابین ویلیامز، شاید این حرف را نمیزدم – و به دانشجویان پزشکی هم این فیلم را توصیه میکنم. نمره ۴/۱۰
۰
۱
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
nihil1999
nihil1999
۱۸ دی ۱۳۹۹ ۰۰:۴۹
فراموش نشدنی
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
محمد نحوی
محمد نحوی
۲۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۱۸
فیلم عالی و امید بخش حتما ببینید
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ