درام خیلی خوبی بود. داستانی درباره عشق در حکومت هایی سرکوبگر...
فقط برای دوستانی که در جریان نیستن این فیلم آخرین فیلم از یک سه گانه است. \"باربارا-ققنوس-ترانزیت\" و ترجیحا به ترتیب پخشش هم ببینید.
فیلم قشنگی بود.درموندگی و تنهایی به خوبی به تصویر کشید.اگر تو فضاسازی موفق تر عمل می کرد مطمئنا تاثیرگذار تر میشد.فقط اینکه من نفهمیدم چرا نویسنده زمان رو اینگونه به تصویر کشید.تا اواسط فیلم من در حال تجزیه تحلیل بودم که الان چه زمانیه و علت جنگ چیه که به هیچ نتیجه ای نرسیدم و کلا بیخیال شدم.نمیدونم چرا اصرار به درگیر کننده ذهن مخاطب توی این زمینه بوده؟
داستان فیلم کمی حالت گنگی داره که خوب لذت بخشه.
از اون بخش هایی هم که راوی بخش هایی از داستان روایت می کرد خوشم اومد.هم صدای خوبی داشت و هم مثل کتاب خوندن بود.
اگر دنبال یک فیلم درام خوب هستین حتما ببینین.
اولین چیزی که در مواجهه با «ترانزیت» بیش از هر چیز دیگر جلب نظر میکند، بازیگوشی و جسارت فیلمساز در طراحی زمان و مکانِ غریب فیلم است. فیلم با صحنهای در یک کافهی قدیمی در پاریس آغاز میشود. گفتگوی بین گئورگ و دوستش در مورد اشغال پاریس بدست آلمانهاست و بیننده بلافاصله تصور میکند که قصه فیلم در دوران جنگ جهانی دوم روایت میشود. بعدتر با خروج از کافه و دیدن خیابانها و اتومبیلهای روز، متوجه میشویم که اتفاقات قصه در زمان حال در حال وقوع است.
اما زهی خیال باطل که بازیگوشی فیلمساز باز هم ادامه دارد. در حالی که رفتهرفته چشممان به دیدن نشانههای زمان حال- از جمله اتومبیلها، لباسها و ظاهر سیاهیلشگرها و از همه مهمتر پوشش ِ اشغالگران آلمانی که بطرز معناداری شبیه پلیسهای ضدشورش امروزی طراحی شده است- عادت کرده، کمکم متوجه میشویم هیچ نشانی از ابزار و وسایل دیجیتالی چون گوشی همراه یا کامپیوتر در هیچ جای فیلم نیست. از طرفی دیگر لباس کاراکترهای اصلی فیلم هم بیشتر به همان دوران جنگهای جهانی شبیه است تا سالهای هزارهی جدید. چه در سر فیلمساز است؟ او با طراحی این «دوگانگی»های زمانی دنبال چیست؟ خود پتزولد از این احتمال که این ایده باعث مضحک از آب درآمدن فیلم شود نگران بوده است، اما باید گفت این ایدهی جنونآمیزِ جاهطلبانه با همهی سردرگمی که برای بیننده ببار میآورد به ثمر نشسته است. فیلم با همین ایدهی اساسی – طراحی طرحی کلی بر انگارهای از فضازمانی نامطمئن و گذرا- خاصیتی سورئال بخود گرفته است و موفق میشود در نهایت زبان هذیانی خود را به بیننده تحمیل کند.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
arshia.dou
arshia.dou
۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۱۸
درام خیلی خوبی بود. داستانی درباره عشق در حکومت هایی سرکوبگر... فقط برای دوستانی که در جریان نیستن این فیلم آخرین فیلم از یک سه گانه است. \"باربارا-ققنوس-ترانزیت\" و ترجیحا به ترتیب پخشش هم ببینید.
۲
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Mohammad227
Mohammad227
۲۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۹
کارگردان دنبال چی بود :l چهره نقش اصلی غریب زمان فیلم غریب هدف بازیگران غریب یه فیلم برای آدمهای خاص 5/10
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Meursault44
Meursault44
۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۲:۴۴
فرانتس روگوفسکی واقعا بی نظیره. چه توی ترانزیت و چه فیلمای دیگه ش
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
mr_rayan
mr_rayan
۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
فیلم قشنگی بود.درموندگی و تنهایی به خوبی به تصویر کشید.اگر تو فضاسازی موفق تر عمل می کرد مطمئنا تاثیرگذار تر میشد.فقط اینکه من نفهمیدم چرا نویسنده زمان رو اینگونه به تصویر کشید.تا اواسط فیلم من در حال تجزیه تحلیل بودم که الان چه زمانیه و علت جنگ چیه که به هیچ نتیجه ای نرسیدم و کلا بیخیال شدم.نمیدونم چرا اصرار به درگیر کننده ذهن مخاطب توی این زمینه بوده؟ داستان فیلم کمی حالت گنگی داره که خوب لذت بخشه. از اون بخش هایی هم که راوی بخش هایی از داستان روایت می کرد خوشم اومد.هم صدای خوبی داشت و هم مثل کتاب خوندن بود. اگر دنبال یک فیلم درام خوب هستین حتما ببینین.
arshia.dou
arshia.dou
۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۱:۱۶
در اصل میخواست عشق داخل سیستم های سرکوبگر رو به نمایش بذاره و در اصل فیلم آخرین فیلم از یک سه گانه است. سه گانه \"باربارا-ققنوس-ترانزیت\"
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
aptin96
aptin96
۱۳ فروردین ۱۳۹۹ ۱۸:۰۶
اولین چیزی که در مواجهه با «ترانزیت» بیش از هر چیز دیگر جلب نظر میکند، بازیگوشی و جسارت فیلمساز در طراحی زمان و مکانِ غریب فیلم است. فیلم با صحنهای در یک کافهی قدیمی در پاریس آغاز میشود. گفتگوی بین گئورگ و دوستش در مورد اشغال پاریس بدست آلمانهاست و بیننده بلافاصله تصور میکند که قصه فیلم در دوران جنگ جهانی دوم روایت میشود. بعدتر با خروج از کافه و دیدن خیابانها و اتومبیلهای روز، متوجه میشویم که اتفاقات قصه در زمان حال در حال وقوع است. اما زهی خیال باطل که بازیگوشی فیلمساز باز هم ادامه دارد. در حالی که رفتهرفته چشممان به دیدن نشانههای زمان حال- از جمله اتومبیلها، لباسها و ظاهر سیاهیلشگرها و از همه مهمتر پوشش ِ اشغالگران آلمانی که بطرز معناداری شبیه پلیسهای ضدشورش امروزی طراحی شده است- عادت کرده، کمکم متوجه میشویم هیچ نشانی از ابزار و وسایل دیجیتالی چون گوشی همراه یا کامپیوتر در هیچ جای فیلم نیست. از طرفی دیگر لباس کاراکترهای اصلی فیلم هم بیشتر به همان دوران جنگهای جهانی شبیه است تا سالهای هزارهی جدید. چه در سر فیلمساز است؟ او با طراحی این «دوگانگی»های زمانی دنبال چیست؟ خود پتزولد از این احتمال که این ایده باعث مضحک از آب درآمدن فیلم شود نگران بوده است، اما باید گفت این ایدهی جنونآمیزِ جاهطلبانه با همهی سردرگمی که برای بیننده ببار میآورد به ثمر نشسته است. فیلم با همین ایدهی اساسی – طراحی طرحی کلی بر انگارهای از فضازمانی نامطمئن و گذرا- خاصیتی سورئال بخود گرفته است و موفق میشود در نهایت زبان هذیانی خود را به بیننده تحمیل کند.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ