۱۳۹۹ فروردین ۱۳ ۱۸:۰۶ اولین چیزی که در مواجهه با «ترانزیت» بیش از هر چیز دیگر جلب نظر میکند، بازیگوشی و جسارت فیلمساز در طراحی زمان و مکانِ غریب فیلم است. فیلم با صحنهای در یک کافهی قدیمی در پاریس آغاز میشود. گفتگوی بین گئورگ و دوستش در مورد اشغال پاریس بدست آلمانهاست و بیننده بلافاصله تصور میکند که قصه فیلم در دوران جنگ جهانی دوم روایت میشود. بعدتر با خروج از کافه و دیدن خیابانها و اتومبیلهای روز، متوجه میشویم که اتفاقات قصه در زمان حال در حال وقوع است. اما زهی خیال باطل که بازیگوشی فیلمساز باز هم ادامه دارد. در حالی که رفتهرفته چشممان به دیدن نشانههای زمان حال- از جمله اتومبیلها، لباسها و ظاهر سیاهیلشگرها و از همه مهمتر پوشش ِ اشغالگران آلمانی که بطرز معناداری شبیه پلیسهای ضدشورش امروزی طراحی شده است- عادت کرده، کمکم متوجه میشویم هیچ نشانی از ابزار و وسایل دیجیتالی چون گوشی همراه یا کامپیوتر در هیچ جای فیلم نیست. از طرفی دیگر لباس کاراکترهای اصلی فیلم هم بیشتر به همان دوران جنگهای جهانی شبیه است تا سالهای هزارهی جدید. چه در سر فیلمساز است؟ او با طراحی این «دوگانگی»های زمانی دنبال چیست؟ خود پتزولد از این احتمال که این ایده باعث مضحک از آب درآمدن فیلم شود نگران بوده است، اما باید گفت این ایدهی جنونآمیزِ جاهطلبانه با همهی سردرگمی که برای بیننده ببار میآورد به ثمر نشسته است. فیلم با همین ایدهی اساسی – طراحی طرحی کلی بر انگارهای از فضازمانی نامطمئن و گذرا- خاصیتی سورئال بخود گرفته است و موفق میشود در نهایت زبان هذیانی خود را به بیننده تحمیل کند.
۱۳۹۹ فروردین ۰۷ ۲۳:۴۱ فیلم بنظرم هیچ جذابیتی نداشت فقط بازی برد پیت فوق العاده بود داستان جذابیم نداشت نقطه اوجشم اخره فیلمه که اونم از وسطا راحت میتونی حدسش بزنی خیلیا با فیلمای نولان مقایسه ش میکنن که انصافا توهینه به نولان این کار