news-background
news-background

نقد و بررسی اپیزودیک سریال 13 Reasons Why بخش آخر

ارسالی کاربران سایت   متن ارسالی از علی_thunderbolt بخش اول بخش دوم بخش آخر   قسمت 13 :

زک و رایان که روح و روانم را گرفته اند و برایس که چیزی از روحم باقی نگذاشت، برای یک لحظه فقط لحظه احساس کردم که می توانم با او مقابله کنم. تصمیم گرفتم که به زندگی شانس دوباره بدهم. این یعنی این که هانا توانسته به این نتیجه برسد که با خودکشی خود نمی تواند چیزی را درست کند و باید با آن ها مقابله کند و این نکته ی بسیار ارزشمندی است که به سادگی به دست نمی آید و به سادگی از بین نمی رود. می رسیم به اعتراف مارکوس که گفت احساساتش را جریحه دار کردم و این یعنی  مارکوس به این سطح از درک رسید است که بتواند حریم خصوصی دیگران را بعد از اتفاقی که برای هانا افتاد درک کند. نیمی از ماجرای این قسمت مربوط به قصد خودکشی جاستین است که به قول خودش عشقش به جسیکا مانع انجام این کار شد ولی از آن جایی که جسیکا او را پس زد و او خانواده ی درستی هم ندارد ، در معرض آسیب های روحی بسیار قرار می گیرد که حداقل از دوستانش انتظار می رود وی را حمایت کنند تا دوباره اتفاقی که برای هانا افتاد این بار برای جاستین رخ ندهد. دیالوگ بعدی جمله ای بود که هانا به مشاور مدرسه گفت : کلی جنسن از من متنفره.

این نشان می دهد که هانا از جانب خودش از طرف بقیه هم تصمیم می گیرد در صورتی که در همین قسمت مشاهده شد کلی قبل از این که هانا پیش مشاور برود به سمت او آمد و می خواست به هانا نزدیک شود ولی هانا از او دوری کرد. تصمیم این که هانا به پیش مشاور برود یک تصمیم عاقلانه و خوبی بود اما نتوانست برداشتش از آن مکالمه را به درستی انجام دهد و همانطور که دیدید زمانی که هانا اولین بار تصمیم به ترک اتاق گرفت مشاور از رفتنش جلوگیری کرد و گفت نرو فقط کمکم کن که بفهمم هانا. می خواهم همه چیز تمام شود. مردم ، زندگی و بعد از گفتن این جمله هانا می شد نگرانی را در چهره ی مشاور دید و این یعنی اهمیت دادن شخصی به زندگی شخصی دیگر که حتی دیدیم چند بار هم تلفن را قطع کرد. اما هانا نتوانست این موضوع را درک کند و فکر می کرد اهمیت قایل بودن یعنی این که بعد از این که کسی محل را ترک کرد باید به دنبالش رفته و التماسش کنی ولی همین که او پای صحبت های هانا نشست و راهکارهایی را پیشنهاد کرد کمک بزرگی به حساب می آید. درمورد اعتراف هانا درمورد لیست؛ لیست بدترین ها و بهترین ها، از اون موقع مردم به آن لیست واکنش نشان دادند. یعنی پایه گذار رفتار برایس با هانا کاری بود که الکس با درست کردن آن لیست باعثش شد. سعی کلی در متهم کردن مشاور هم یک کار کلاً کلیشه بود و مثل همیشه کلی به دنبال گفتن این بود که هانا کاملاً بی تصیر است و من و تو باعث مرگش هستیم که این جمله جای بحث دارد و در آخر متن به آن می پردازم. دیالوگی در این قسمت وجود داشت که می شد از روی آن به شخصیت متزلزل هانا پی برد. "-بهش گفتی بس کنه؟ -نه -بهش گفتی نه؟ -نه" ولی ما در قسمت قبل مشاهده کردیم که هانا خودش را عقب کشید و به برایس گفت که تمامش کند ولی در اینجا در پاسخ به مشاور گفت نه. خب کدام قسمت از حرف های هانا دروغ است؟ اصلاً چرا باید دروغی بگوید؟ من که دلیلی برای این کار نمی بینم. اما درمورد نگفتن اسم برایس به مشاور یکی از دلایلش از نظر هانا می تواند این باشد که اگر به مشاور می گفت چه شخصی به او تجاوز کرده در آینده، برایس می توانست تهدید بدتری برای هانا باشد. بنابراین مشاور گفت اگر با آن مواجه نشوی، تنها کاری که از دستت بر می آید این است که بیخیالش شوی. – یعنی هیچ کاری نکنم؟ تضاد در دیالوگ های هانا را می توان دید. از طرفی دوست ندارد اسم شخص متجاوز را بگوید و از طرف دیگر دوست دارد برایس به سزای اعمالش برسد در نتیجه خود را با این جمله قانع می کند که اگر اوضاع قرار نیست تغییر کند بهتر است با آن کنار بیایم. اما برداشت درست از کنار آمدن را درک نکرده بود. در هنگام پست نوارها در اداره ی پست هم شخصیتی نه چندان غریبه را می بینیم.

رابرت در گروه نویسندگی که بعد از مدت ها هانا را دید باز هم او را می شناخت و محبت  سابق را به هانا داشت، در صورتی که هانا برای مدت کوتاهی با آن ها نبود و حتی شخصی در وصف هانا شعری سروده بود که این می تواند جرقه ی ارزشمند بودن شخصیت هانا برای بقیه را در ذهن آن ها روشن نماید اما دریغا که نشد.

پس از جدا شدن کلی از مشاور دیدیم که به سراغ اسکای رفت و می توان فهمید که کلی نگرانی هایی که درمورد هانا به آن توجه نکرده بود ، درمورد اسکای توجه داشته باشد و از این نکته می ترسد که اسکای هم به مانند هانا به فکر خودکشی بی افتد اما می بینیم که اسکای فهمیده تر از این حرف هاست. در صحنه ی دیگر تایلر را دیدیم که در اتاقش بود و مشغول بررسی تفنگ هایش بود. من که نفهمیدم چرا این تعداد اسلحه داشت و این می تواند در فصل دوم معلوم شود. در کنار آن اعتراف تایلر شجاعتش را می رساند و تنها شخصی بود که در مقابل قاضی صحبت از نوار های هانا کرد در صورتی که می بینیم جسیکا این موضوع را رد کرد و می توان گفت ترسش بیشتر درمورد احساس مردم نسبت به تجاوز برایس به خودش بود.

در اواخر این قسمت دیدیم که تونی بالاخره تصمیمش را گرفت و برخلاف خواسته ی هانا، نوار ها را به صورت فایل صوتی برروی فلش به مادر هانا داد و این کار می تواند دلسوزی تونی در مورد خانواده هانا را نشان دهد. اما جنجالی ترین سکانس این سریال که حتی یک لحظه هم فکر نمی کردم آن را نشان بدهند، صحنه ی خودکشی هانا بود؛ این صحنه نه تنها دلخراش بود، بلکه هشداری برای خانواده ها و جوانان از سرنوشت کاری که انجام می دهند بود. امیدوارم هیچ پدر و مادری همچین صحنه هایی را در زندگی واقعی نبینند، چون به شدت مخرب هستند. من بشخصه با دیدن این صحنه یاد تمام 13 دلیل گذشته حتی زک افتادم، این که چیزهای کم اهمیت هم زمانی که کنار هم قرار بگیرند می توانند به چیزی قدرتمند تبدیل شده و آدم را از درون و بیرون نابود سازند.

در آخر نقد این قسمت باهم نگاهی به تمام 13 دلیل خودکشی هانا بیکر می پردازیم. میانگین نمره (دلیل 13: مشاور) : از نگاه پسران 3 / از نگاه دختران 5 جمع بندی : هانا بیکر چرا؟ تصمیم گرفتم این تیتر را انتخاب کنم چرا که به نام سریال هم نزدیک است. همان طور که در نقد قسمت های گذشته ذکر کردم در این جا به ترتیب بر اساس نظر سنجی بدترین رفتار ها با هانا، نام 13 نفری رو که در خودکشی هانا بیکر مقصر بودند، بیان می کنم. 1-برایس واکر 2- تجاوز به جسیکا (مقصر اصلی برایس بود اما بی غیرتی جاستین و ترس هانا از بیان واقعیت هم در این قضیه سهم داشت.) 3-الکس4- مارکوس 5- جاستین 6-کلی  7- تایلر  8-کورتنی  9-مشاور 10-جسیکا 11-رایان  12- زک  13-شری  14-خانواده

می توان از این لیست که نظر سنجی بین برخی از دوستان دریافت که شاید تک تک دلایل مذکور به تنهایی دلیل کافی و محکمی نباشند یا شاید هم باشند اما در کنار هم می توانند بسیار خطرناک و مهلک باشند و یک خاطره کافیست تا ضربه ی نهایی خود شان را بزنند. اما در کنار همه ی این مشکلات در طول سریال شاهد بودیم که هانا خانواده ای دارد که واقعاً به او اهمیت می دهند و جز دو یا سه مورد که آن هم مشغله های زندگی باعث کم توجهی و نه بی توجهی آن ها به هانا شد. باز هم همان طور که در گذشته گفتم، هیچ دلیل یا استنباطی نمی تواند باعث بشود که یک انسان مهم ترین داشته ی زندگی اش را نابود کند. آن هم به خاطر حرف و رفتار یک عده آدم مثل برایس، الکس و مارکوس و... که هدف خود را از زندگی نمی دانند و فقط به فکر خودشان هستند و آبرو و حیثیت دیگر افراد برای شان اهمیتی ندارد. اگر هانا نمی توانست با برایس رو به رو به رو شود می توانست از آن شهر نقل مکان کند. اگر واقعاً جسیکا را با تمام وجود دوست داشت و زندگی او برایش مهم بود می توانست به جای خودکشی و فرار از قضیه، برایس را به سزای اعمالش برساند و در خیلی از موارد دیگر که می توانست با اندکی تلاش و صبر آن ها را حل نماید و از آن ها بگذرد اما به سراغ راحت ترین راه یعنی خودکشی  رفت که به قول اسکای "برای آدم های ضعیفه". تهیه کردن نوار که ایده ی هانا بود هم خوب بود و هم بد. خوب از آن جهت که توانست به دیگران بفهماند مراقب رفتار شان باشند و بد از این جهت که می توانست باعث خودکشی هر کدام از آن افراد شود. روی هم رفته این سریال می تواند گوشزدی به تمام جوانان و خانواده ها باشد که درد و دل آن ها را بشنوند و سعی کنند موضوع را از دید آن ها بررسی نمایند نه از دید خودشان. علاوه بر این می تواند در رفتار مردم با یکدیگر هم تاثیر گذار باشد و این موضوع را هشدار دهد که هر رفتاری حتی کوچکترین آن ها با اطرافیان می تواند بدترین تاثیر را روی آن ها بگذارد. این سریال با تمام ضعف و قوت خود توانست این موضوع را بازتاب دهد و این خود یک پیروزی بزرگ برای سریال است. از طرفی توانست خیلی از دلایل هانا را با نگرش بیشتر در آن ها به صورت واقع گرایانه تر جلوه بدهد و تاثیرش بر مخاطب بیشتر شود. به هرحال هر سریالی نقاظ ضعف و قدرت خودش را دارد و هیچ سریالی بی نقص نیست. به امید آن که در فصل دوم حضور قوی تری را شاهد باشیم. امیدوارم با تمام کم و کاستی های نوشتاری چه از نظر نگارش، چه بیان جملات از نقدر این سریال لذت کافی را برده باشید. ممنون که تا به اینجا همراه این جانب بودید. نظرات شما باعث دلگرمی ماست.

علی_Thunderbolt   » پایان  

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید