news-background
news-background

چطور میشه نسبت به بیسبال رمانتیک نبود؟؛ نقد فیلم «بازیِ پول»

تیم «اوکلند اتلتیکس»، به دور نهایی مسابقات بیسبال راه پیدا می‌کند. آنها در صورت پیروزی در آخرین بازی مقابل «نیویورک یانکیز»، به فینال لیگ آمریکا راه پیدا خواهند کرد ولی این اتفاق نمی‌افتد و از ادامه راه باز می‌مانند. «بیلی بین» که مدیرعامل باشگاه می‌باشد، از این شکست ناراحت بوده و برای شروع فصل جدید، از رئیس باشگاه تقاضای اختصاص بودجه‌ی بیشتری به تیم می‌کند. با اینکه خواسته‌ی او از طرف رئیس باشگاه (استیو شات) رد می‌شود ولی این تنها مشکلی نیست که بیلی در فصل جدید با آن روبروست. سه نفر از بازیکنان اصلی تیم به نامهای «جیامبی، دیمیون و ایزرینگ‌هاوزن» با پیشنهاد بهتری از تیم‌های دیگر روبرو شده و تصمیم به ترک تیم می‌گیرند. با در نظر گرفتن این شرایط، بیلی باید تیم خود را برای فصل جدید، آماده کند.

این فیلم قطعاً برای افرادی که اطلاعاتی راجع به بیسبال دارند، بسیار جذاب‌تر خواهد بود ولی برای کسانی هم که آشنایی با این ورزش ندارند، جذابیت‌های خاص خود را دارد چراکه محوریت فیلم و داستان آن، ایجاد تغییر در سیستم سنتی یک ورزش و مشکلات پیش روی این اقدام می‌باشد. اما برای آشنایی مختصر با این ورزش، توضیحاتی می‌دهم تا با دید بازتر به بررسی فیلم بپردازیم.

امروزه، بیسبال یکی از پرطرفدارترین ورزشها در سطح جهان می‌باشد و در بسیاری از کشورها به صورت حرفه‌ای دنبال می‌شود. کشورهایی مثل ژاپن و کره جنوبی از آسیا و اکثر کشورهای آمریکای لاتین و البته آمریکا، قدرتهای اصلی این ورزش محسوب می‌شوند. در لیگ آمریکا، هر تیم در یک فصل، 162 بازی انجام می‌دهد و پس از اتمام بازیهای گروهی، تکلیف تیم‌هایی که به دور حذفی راه پیدا می‌کنند، مشخص می‌شود. در ایران نیز بیش از 20 سال است که بیسبال راه‌اندازی شده ولی به دلایل مختلف، ناشناخته مانده و قشر اندکی، از این موضوع اطلاع دارند. در شروع این بازی، یک تیم در زمین، آرایش دفاعی داشته و وظیفه توپ‌گیری (Fielding) را بر عهده دارد و نفرات تیم مقابل در جایگاه مخصوص ضربه زدن (Batting) قرار می‌گیرند و اصطلاحاً حمله می‌کنند. بازی در 9 اینینگ (همان سِت) برگزار می‌شود و هر تیم در هر اینینگ (Ining)، یک بار حمله می‌کند و یک بار دفاع. امتیازات گرفته شده در هر اینینگ جمع می‌شوند و پس از اتمام اینینگ 9، تیم برنده مشخص می‌شود (اگر امتیاز تیمها پس از آخرین اینینگ، مساوی شود، در اینینگ یا اینینگ‌های اضافی، تکلیف تیم برنده مشخص می‌شود). مانند بسیاری از ورزشها، در بیسبال چیزی به اسم مساوی وجود ندارد و در نهایت یک تیم برنده از زمین بیرون می‌آید. نحوه‌ی امتیازگیری در این بازی به این صورت است که به ازای هر نفری که زمین لوزی شکل بیسبال را به طور کامل طی کند (از بِیس خانه «Home Plate» شروع کند و پس از طی بِیس‌های 1، 2 و 3، دوباره از بِیس خانه عبور کند)، تیم، یک امتیاز می‌گیرد.

این فیلم با تمرکز بر روی بودجه‌ی دو تیم شروع می‌شود و بر اساس آن، بودجه سالیانه نیویورک یانکیز 114 میلیون دلار و اوکلند اَتلتیکس 39 میلیون دلار می‌باشد. چیزی که مشخص است، اختلاف فاحش بودجه‌ی دو تیم بوده و همین باعث می‌شود برنامه‌ریزی آنها نیز متفاوت باشد. حتی «بیلی» نیز این ورزش را ناجوانمردانه خوانده و در طی دیالوگهای بسیار زیبا و در عین حال، تلخ، اعلام می‌کند: «یه تعداد تیم‌ها پولدارن و یه تعداد بی‌پول، بعد از اون به عمق 50 فوت، کثافت وجود داره و زیر اونا، ما هستیم. ما مثل انجمن‌های اهدای عضو شدیم برای تیم‌های پولدار، تیم بوستون، کلیه‌هامونو گرفته و تیم یانکیز، قلب‌مون رو». شما با شنیدن این جملات به عمق فاجعه پی می‌برید و شرایط مالی باشگاه اوکلند، برایتان مشخص می‌شود. جالب است بدانید که بازیکنان تیم برای استفاده از دستگاه نوشابه‌ساز که در داخل باشگاه تعبیه شده است، باید پول بدهند. شرایط مالی باشگاه به گونه‌ای است که با بازیکنان و حتی مربی تیم، قرارداد یکساله بسته می‌شود و در این میان، بیلی به جای استفاده از بازیکنان مشهور، به دنبال پیدا کردن استعدادهای جدید می‌باشد، چراکه هزینه‌ی کمتری برای تیم دارند. اما هیچکدام از اعضای باشگاه (خصوصاً پیش‌کسوت‌ها و استعدادیاب‌ها) موافق بیلی نبوده و دیدگاه متفاوتی (سنتی) به بیسبال دارند. این دیدگاه سنتی باعث می‌شود بازیکنان خوب و کارآمد به دلیل مسائلی مثل بالارفتن سن، ظاهر و یا شخصیت، کنار گذاشته شوند درحالیکه راندمان آنها در زمین، بسیار بیشتر از بازیکنان دیگر هست (البته این مشکل، تقریبا در همه‌ی ورزشها وجود دارد).

«بیلی بین» قبلاً، بازیکن بیسبال بوده و داستان گذشته‌ی او، به موازات داستان اصلی فیلم، پیش می‌رود و همین باعث می‌شود با شخصیت و اتفاقاتی که در زمینه‌ی ورزشی برایش افتاده است، بیشتر آشنا شوید. اما بیلی در زندگی زناشویی خود نیز به مشکل برخورده و از همسر خود، طلاق گرفته است. او یک روز در هفته به دیدن دخترش می‌رود و طول روز را با او سپری می‌کند. با در نظر گرفتن شرایط باشگاه و او، متوجه می‌شوید که اشتراکاتی بین این دو وجود دارد. به این ترتیب که هر دو در شرایط مالی خوبی به سر نمی‌برند، شرایط خوبی که در گذشته داشتند را از دست داده‌اند و با مشکلات مختلفی، دست و پنجه نرم می‌کنند. اما یکی از دغدغه‌های بیلی، پیدا کردن جایگزین برای بازیکنان از دست رفته می‌باشد. او بعد از اینکه برای خرید بازیکن به باشگاه «کلیولند» مراجعه می‌کند، با پسری به نام «پیتر برند» آشنا می‌شود. او که مشاور مدیرعامل باشگاه می‌باشد، نظر بیلی را به خود جلب می‌کند چراکه طرز فکرش با کسانی که تا آن روز دیده، فرق دارد و تقریبا دیدگاهی مشابهی نسبت به دیدگاه خودش را دنبال می‌کند. همین مساله باعث می‌شود، به جای خرید بازیکن از آن باشگاه، پیتر را خریده و در باشگاه اوکلند از او استفاده کند. پیتر که فارغ‌التحصیل رشته‌ی اقتصاد است، طی چندین سال، برنامه‌ای نوشته است که شامل اطلاعات جامعی درباره‌ی بازیکنان لیگ آمریکا می‌باشد و مهمتر از همه، بازیکنان باارزشی که از طرف تیم‌ها، نادیده گرفته می‌شوند را شناسایی می‌کند. پیتر معتقد است که برای قهرمان شدن، نباید اول، به فکر خرید بازیکن بود بلکه باید بُرد را خرید! برای خرید بُرد باید امتیاز (Run) را خریداری کرد و در نهایت، بازیکنی که درصد رسیدن به بیس (Base) و نهایتا کسب امتیازش (Run)، بالا باشد، ارزش خرید دارد. تعامل او در باشگاه با بیلی، یک‌طرفه نیست. با اینکه پیتر در زمینه محاسبات و آنالیز، تخصص دارد ولی تجربه‌ی کافی در زمینه‌ی فعالیت خود ندارد و تا پایان فیلم می‌بینید که بیلی، با واگذار کردن مسئولیت‌های مختلف به او، باعث می‌شود پیتر، تحت شرایط مختلف، تصمیم‌گیری کند و از نزدیک با مسائل مختلف روبرو شود.

همواره در طول تاریخ، ثابت شده است، افرادی که ایده‌های جدید و مخالف با گذشته دارند، به آسانی نمی‌توانند به خواسته‌های خود برسند و مشکلات مختلفی سر راه‌شان قرار می‌گیرد. «بیلی» نیز از این قضیه مستثنی نیست و برای پیشبرد روشی که به آن ایمان دارد، با اعضای باشگاه و جامعه‌ی بیسبال، درگیر است. اما تحت هر شرایطی، می‌توان راهی را برای رسیدن به هدف، پیدا کرد. مهمترین نکته در اینجاست که همیشه باید از اشتباهات، درس گرفت و از ادامه مسیر، دلسرد نشد. نماد جامعه‌ی سنتی بیسبال در این فیلم، یکی از پیش‌کسوت‌های باشگاه اوکلند به نام «گریدی» می‌باشد. مخالفت‌های او با بیلی، همواره ادامه پیدا کرده و روش جدید او را مسخره و شکست‌خورده تلقی می‌کند. روشی که به فردی به نام «بیل جیمز» و معادله‌هایی که نوشته، برمی‌گردد. او که هیچ ارتباطی با ورزش بیسبال ندارد (نه بازیکن بوده و نه مسئولیتی در باشگاهی داشته) و مسئول یک کارخانه‌ی صنایع غذایی است، با به وجود آوردن معادلاتی، ثابت کرده است که برای ارزش‌گذاری بازیکنان بیسبال، به فاکتورهای آماری باید توجه کرد و آنها را معیار انتخاب قرار داد. در اینجا باید اشاره کنم، به نظر من، معمولاً در زمینه‌های مدیریتی و غیرتخصصی، فردی که از بیرون، نظاره‌گر اتفاقات است، تصمیمات بهتری می‌گیرد چراکه بدون تعصب و تاثیر جو حاکم بر آن، واقعیت‌های موجود را به خوبی می‌بیند و نسبت به آن، برنامه‌ریزی می‌کند. مصداق این اتفاق را می‌توانید در شخصیت‌پردازی «بیلی» و «پیتر» ببینید.

داستان این فیلم با اینکه از کتابی به اسم «هنر پیروزیِ یک بازی ناعادلانه» اقتباس شده ولی در آن اصول فیلمنامه، به خوبی رعایت شده و فراز و فرودهای داستانی و شخصیتی، باعث پویایی آن شده است. اما مهمترین نقطه قدرت آن، دیالوگ‌هایی است که در عین روان بودن، کاملاً استعاری بوده و مفاهیم مورد نظر را، به خوبی منتقل می‌کنند. بعضی از این دیالوگ‌ها نیز، با در نظر گرفتن اصطلاحات رایج بیسبال، نوشته شده و زیبایی کلامی آنها را چندین برابر کرده است. البته اگر کار قبلیِ فیلمنامه‌نویس این فیلم، آرون سورکین (Aaron Sorkin) را که شبکه‌ی اجتماعی (The Social Network) نام دارد، دیده باشید، متوجه نبوغ و استعدادی که او در زمینه‌ی دیالوگ‌نویسی دارد، می‌شوید. شاید تنها نقطه‌ی ضعف فیلمنامه، نحوه‌ی پایان‌بندی آن باشد که با روند داستانی و شخصیت‌پردازی کاراکتر اصلی، همخوانی ندارد. صحنه‌های بازسازی شده‌ی بازی‌ها نیز، بسیار زیبا و واقعی کار شده و نورپردازی منحصربفرد آنها، باعث خلق تصاویری به‌یادماندنی شده است. بازی تمام هنرپیشه‌های فیلم هم، در حد بسیار خوب و یک‌دست می‌باشد و باید به این موضوع اشاره کنم که شاهد بهترین بازیِ دوران بازیگری «برد پیت» (Brad Pitt) نیز خواهید بود. از تدوین بسیار خوب فیلم نیز نباید غافل شد، چراکه با وجود رعایت ضرباهنگ فیلم، از کوچکترین فرصت برای نمایش هرچه بهتر صحنه‌های ورزشی، استفاده شده و اتصال سکانس‌های فیلم به یکدیگر نیز، کاملا آگاهانه و با در نظر گرفتن اشتراکات حسی و مفهومی آنها، صورت گرفته است. موسیقی فیلم نیز در انتقال حس صحنه‌های مختلف، بی‌تاثیر نبوده و در لحظات پرالتهاب و حساس، به اوج خود می‌رسد. در پایان باید به نکته‌ی جالب و در عین حال، تصادفی اشاره کنم که در فیلم با جمله‌ی «تیم بوستون رد ساکس که از سال 1918 قهرمان نشده بود، پس از دوسال و با استفاده از فلسفه‌ی بیلی بین، قهرمان لیگ بیسبال آمریکا شد» مواجه می‌شوید. جالب است بدانید که در واقعیت، و دو سال پس از اکران این فیلم، تیم بوستون رد ساکس (Boston Red Sox)، پس از 95 سال، قهرمان لیگ بیسبال آمریکا شد.

جاوید مجلل

امتیاز: 85

جهت ورود به صفحه دانلود کلیک کنید  

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید