دیوید فینچر در تازهترین ساختهاش «آدمکش» (The Killer) که تریلری است شخصیتمحور، سراسر خشن و سرد که بر اساس مجموعه رمان گرافیکی فرانسوی با همین عنوان نوشتهی الکسیس ماتز نولنت و تصویرگری لوک جاکامون به تصویر آورده است؛ به داستان زندگی یک قاتل زنجیرهای و قتلهایش میپردازد و در این شرحیات و عملیات، مخاطب را تا انتها همراه میسازد. «آدمکش» فیلم خوشساختی است که بیشک از فصل جوایز، دست خالی بیرون نمیرود.
سکانس افتتاحیهی فیلم در یک فضای اداری خالی مشرف به یک میدان در پاریس، روبهروی یک آپارتمان مجلل، جایی که آدمکش قصه اولین هدف را نشانهگذاری کرده است استارت میخورد. جایی که فاسبندر منتظر طعمه خود است. آنچه که عیان است تازهترین ساختهی فینچر شرحیاتی طولانی است که تا نیمه به آهستگی و موشکافانه جلو میرود و در نقطه عطف آن که مسئلهی انتقام مطرح میشود، کشمکش اصلی شکل میگیرد و اینگونه فینچر مخاطب را به همراهی وامیدارد.
البته بیشترین هیجان از تماشای اجرای داهیانهی فاسبندر ناشی میشود؛ قاتلی که ماشین یا ابزاری ندارد، از آمازون و فروشگاههای زنجیرهای خرید میکند، مانند یک توریست لباس میپوشد، و با خونسردی هرچه بیشتر قوانین حرفهای خود را مدام مرور میکند، حتی زمانی که به طور فزاینده تکتک آنها را در یک فوران آخرالزمانی به شدت زیر پا میگذارد تا انتقامی پرشور را رقم بزند و در این پارودی درگیر کننده، یک اجرای ظریف و جسورانه را نشان میدهد. قاتلی که پس از هر عمل، شروع به جستوجوی تازه میکند تا قربانی بعدی را نشانه گیرد.
ناگفته نماند که همین عطف، از مهمترین نقاط فیلم است و با توجه به اینکه آدمکشِ قصه در ابتدا در تلاش بود خود را به عنوان فردی سرد نشان دهد که از تمام احساسات و باورها خلاص شده است تحت شرایطی، انگیزهای برای انتقام شکل میگیرد و ماموریت او را به نیواورلئان، فلوریدا، شیکاگو و جمهوری دومینیکن میبرد. او هویتها را به همان آرامی تغییر میدهد که مکانها را و مخاطب میان نامهای مختلفی که او به کار میبرد سردرگم میشود و با همهی اینها نکتهی مهم این است که در جهان فینچر دیگر پلیسی وجود ندارد و نیروی شر با نیروی شر مقابله میکند. بدمن قصه کسی را ندارد که فکر و عملش را در برابر او بسنجد. در عوض، آن هوش و ذکاوت به نکات جزئی تجارت او ختم میشود: یک تماس با تلفن همراه و سپس زدن آن زیر پا، یا خرید یک سطل زباله که میتوان جسد را به راحتی در آن پر کرد و الخ.
از مهمترین نکات آدمکش قصهی فینچر این است که آگاهانه شلیک میکند و در حالی که هر موقعیتی پوچتر و غیرقابلقبولتر میشود، ادامه میدهد و نکتهی مهم این است که فاسبندر هرگز اجازه نمیدهد که این پوچی را یک شوخی تلقی کنیم. او همهچیز را بسیار جدی میگیرد و تا انتها همین رویه را در پیش دارد. کاراکتری که تقریباً از تشدید و وحشتناک شدن زندگی و کار خود خسته است. کاراکتری که برخی از صحبتهایش همانند مشاوره هستند، مانند سخنرانی در باب قتل پیشرفته. او با زبان مردگان تجارت میکند. گویی فینچر و فیلمنامهنویسش میخواهند کاراکتر اصلی خود را سوزانده و او را در برابر هرگونه احساس اخلاقی بیحس کنند. کاراکتری که به قدری به محیط خود بیعلاقه است که دیگر نمیتواند حتی برای ثبت آن خود را اذیت کند.
فینچر برای «آدمکش» از دوربینهای تولید شده توسط Red Digital Cine استفاده کرده است. او که با هر فیلم یا سریال تلویزیونی از مدل متفاوتی استفاده میکند برای «آدمکش» V-Raptor را انتخاب کرده از این جهت که میتوانستند فیلمهایی را با وضوح 8K ضبط کنند، با جزئیات ثبتشده حداکثر انعطافپذیری را برای تنظیمات مورد نیاز برای رنگ یا کادربندی.
در نهایت باید گفت کارگردانی فینچر در تازهترین ساختهاش مثل همیشه عالی است. او هنوز در اوج بازی خود در زمین بازی مورد علاقهاش است و همه چیز را تحت کنترل دارد. از توجه او به جزئیات و اینکه چگونه هر عنصر کوچکی میتواند به تنش و حس مکان بیفزاید گرفته، تا آگاهی تقریباً متعالی و ظریف او که حتی در قدم زدن کاراکتر فوقالعاده است، روشی که او به بهترین شکل ممکن در بازیگران خود پیاده میسازد و مخاطب را عمیقاً درگیر میکند. و گرد هم آمدن همهی این نکات عمیق و ظریف است که فینچر و سینمایش را زنده نگه میدارد.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید