«رنفیلد» (Renfield)، کمدی خونآشامی کریس مککی، داستان رابرت مونتاگ رنفیلد، دستیار، خدمتکار و نگهبان کنت دراکولا است که وارد زندگی دراکولا میشود و توسط کنت به او زندگی ابدی و مهارتهای فوقانسانی اعطاء میشود. رنفیلد اما با وجود زیستن در طول اعصار مختلف در کنار کنت و جمع کردن قربانیان متعددی برای تغذیهای او، حال تلاش میکند بفهمد چگونه فرار از چنگ دراکولا را رقم زند و تصمیم میگیرد خود را از یوغ ارباب شیطانیاش رها کند و با اندکی از قدرتهای ماوراءطبیعی اکتسابی، پا در جای او بگذارد. اما با بو بردن کنت دراکولا از ماجرا و زمانی که رنفیلد سرانجام اعلامیه استقلال خود را از دراکولا ارائه میدهد، کنت با کلاهبرداران و رهبران تبهکاران متحد میشود تا رنفیلد را شکست دهد.
بیشک سینمایی «رنفیلد» اثری متوسط است که فقط برای تاکید و لازمهی حضور حضرت دراکولا ساخته شده است. یک هیولای ۶۵ میلیون دلاری که دگربار به پردهی نقرهای آمده است تا خودی نشان دهد و گیشه را تکان دهد اما نتیجه اینگونه نمیشود. ناگفته نماند که مهمترین خللی که فیلم دارد، متن پر از حفره است و فیلمنامهنویسان نمیتوانند لحن یا فرض اصلی را برای رنفیلد مشخص کنند و میان لحنهای مختلف، ماندهاند.
اگرچه در کمدی «رنفیلد» اقداماتی همچون ارجاع به فرهنگی آشنا وجود دارد همچون زمانی که فیلم تاریخ رنفیلد و دراکولا را از طریق یک فلاش بک نوآورانه بازگو میکند و کارگردان با قرار دادن هالت و کیج کنار دوایت فرای و بلا لوگوسی در دراکولای تاد براونینگ، محصول کلاسیک یونیورسال ۱۹۳۱ عملی قابل توجه را به نمایش گذاشته است، اما از همان نقطه به بعد، این احتمال وجود دارد که مخاطب حتی برای تشخیص واقعیت دچار مشکل میشود.
علاوه بر تمام این موارد، ساختار معلق فیلم، واماندگی در لحن و زبان و داستانی که نیمهکاره است و با وجود کنایههای فراوان به غلبه بر شیاطین و یافتن قدرت درونی که به جای بیان دراماتیک یا حتی کمدی، فقط به زبان میآیند، از عوامل بازدارندهی این اثر هستند. و اگرچه در قسمتهایی، «رنفیلد» به یک حماسهی جنایی وارد میشود که شامل مواجهه با انواع و اقسام تبهکاران است و به تبع تعدادی از صحنههای دعوا به وجود میآید که البته به سختی تاثیرگذارند، اما هیچکدام در پیشبرد داستان موثر نیستند و حتی رفتار رنفیلد به طرز خندهداری با تمایل خود به اکشن که در نیمهی راه بین هنرهای رزمی و رقص بریک قرار میگیرد، در تضاد است.
ذکر این نکته الزامی است که اگرچه نیکلاس کیج «رنفیلد» را با ذوق و شوق بازی میکند که بیشک از این جهت است مه به نقطهای در حرفهاش رسیده که میتواند با چند آتشبازی افسانهای مخاطب را همراه میکند؛ فیالمثل هنگامی که خون را از لیوان مارتینی مینوشد، آنقدر سریع است، آنقدر در تحسین افسانهاش به سر میبرد که مخاطب را کیفور میکند. اما در هر صورت اینها تنها یک اجرای شوخآمیز و دلپذیر از کیجی را میسازند که تنها میتواند به عنوان پایهای پر زرق و برق برای این بازیگر کارکشته باشد.
در نهایت باید گفت جدای از کاستیها، فیلم به لحاظ بصری تماشایی است و فیلمبرداری، نورپردازی و جلوههای ویژه کار مهمی را انجام میدهند. فیالواقع جلوههای بصری فیلم بسیار زیاد و نسبتاً چشمگیر هستند و البته که گریم و چهرهپردازی این اثر عالی است و نمونهی بارزش سکانسی است که کنت دراکولا، پیکر سرد و پوسیدهای است که به کمک رنفیلد به زندگی بازمیگردد. با این حال، نحوهی به کارگیری عناصر بصری گویا بیشتر ناکامل شدن جذابیت فیلم را رقم میزنند تا کامل شدن آن و گسترش آن و حداقل تامین زیرمجموعهای از مخاطبان آثار وحشت و نیازهایشان. بنابراین، در آخرین بازگشت دراکولا بر پردهی سینما، آنچه به عنوان یک کمدی ترسناک معرفی میشود، نمیتواند بهطور کامل تصمیم بگیرد که واقعا میخواهد در این طیف قرار بگیرد یا نه. «رنفیلد» از آن دست آثاری است که گویی یونیورسال زمانی که به دنبال خروج یک قصه از منبع هیولاهای خود برای خودی نشان دادن در گیشه بوده است، آن را یافته تا اعلام کند همچنان دراکولایی را برای عرضه دارد که بتواند مخاطب را برای ساعاتی سرگرم کند.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید