«چوبی که پینوکیو از آن تراشیده شده، بشریت نام دارد.»
بندیتو کروچه
از فریمهای آغازین «پینوکیو» (Pinocchio)، امضای دل تورو بر پای اثر واضح است. فیلمسازی با امضای بصری قدرتمند که هنوز هم توانایی اقتباس و غافلگیری مخاطب را دارد. اولین پینوکیوی استاپموشن و اولین باری که در آن پینوکیو، یک عروسک واقعی است؛ روایت، پدر ژپتو، منبتکار متواضعی است که یک پسر دوستداشتنی به نام کارلو دارد؛ پسری که به ناگهان در بمباران جنگ جهانی اول میمیرد. سالها بعد از این حادثه و پس از تحمل رنجهای فراوان، ژپتو، آدمکی چوبی را خلق میکند و نامش را پینوکیو میگذارد. خلقتی نه از روی هوس، بلکه بر اثر غم و اندوهی کاملا تاریک و ترسناک. پینوکیویی که از یک درخت کاج بریده شده از مخروطی که کارلو جمع آوری کرده بود، تراشیده شده است و جان گرفتن او زندگی ژپتو را تغییر میدهد.
دل تورو که در نوشتن فیلمنامهی «پینوکیو» و همچنین اشعار چند آهنگ مشارکت داشته، در تازهترین اقتباسش از اثر جاودان «کارلو کولودی»، دیزنی را کنار میزند و چند قطعه و مضمون کلیدی را از کولودی میگیرد و داستانش را به اواسط دههی بیستم میبرد، آن را بسط میدهد و بسیاری از موتیفهای کلیدی خود را، همچون افسانههای وحشتناک ستون فقرات شیطان و هزارتوی پن، اروپا بین جنگها، شبح فاشیسم، وحشت دوران کودکی، سرزمین مردگان و... را نشانمان میدهد و فاصلهی بین انسان هیولایی و متعالی را کمتر و کمتر میکند.
این انیمیشنی غنی، زیبا، ملموس و تا حد بسیار زیادی گرم و صمیمانه است که در طول مدت زمان دو ساعت، مخاطب را عمیقاً درگیر میکند؛ دقیقا همان چیزی که از دل تورو باید انتظار داشته باشید. اثری خوشساخت با متنی جذاب و به لحاظ بصری خیره کننده با عروسکهایی وهمآور، نامانوس، دوستداشتنی و غمانگیز و البته همیشه به یاد ماندنی. و صفحه نمایشی سرشار از نور، رنگ و جزئیات اشباع شده. ناگفته نماند که چیز دیگری با مخاطب میماند و آن ملایمترین حرکات عروسکهای چوبی جهان دل توروست؛ همچون زمانی که ژپتو انگشتان بلند و فرسودهاش را روی یک پتو میکشد، یا نحوه فرو رفتن پینوکیو در شنها و فرودش بر زمین و یا نحوهی دست تکان دادنش برای دوستی با آدمها و همینطور غمها و لبخندهای به یادماندنیاش. شکی نیست که پینوکیوی دل تورو از نظر فنی و هنری یکی از آثار بزرگ استاپموشن است، یک فرم هنری کمیاب و جاهطلبانه. اثری سرکشانه، رام نشدنی و در عین حال لطیف و سرشار از عواطف انسانی است که گویا به یکباره در میان تاریکیها گم و دگربار سوسوزنان از دل تاریکیها بیرون میآید و به سمت آشکارشدگی میرود.
ذکر این نکته الزامی است که پینوکیویی که اینبار میبینیم شبیه به آنچه قبلاً دیدهایم نیست؛ او کنجکاو، عجول و تکانشی است؛ بازیگوش، سرگرمکننده و البته کمی تهدید کننده، خام و ناتمام و با حرکاتی ناخوشایند و آشفته، با ناخنها و شاخههایی که از او بیرون زدهاند و صیقل داده نیستند، در داستان دل تورو جان میگیرد. اما بر خلاف بسیاری از راویان این داستان، دل تورو علاقهای به رفع این نقصها ندارد و با ساختهی پرنقص و غیرعادی ژپتو، «زنده باد هنر» را نشانمان میدهد و دگربار امضای خودش را پای سینما میزند.
پینوکیوی دل تورو هرجایی که میرود، هرج و مرج به بار میآید: نمونهاش از بدو تولد است تا حضور در برابر موسولینی، یا در شکم سگماهی غولپیکر و یا رفتن در برزخی میان مرگ و زندگی. ناگفته نماند که پینوکیو هر نماد و موقعیتی را که دل تورو به سمت او نشانه میگیرد به چالش میکشد. فیالمثل زمانی که به کلیسا میرود و از پدرش میپرسد که چرا مردم مسیح چوبی را دوست دارند و او را دوست ندارند؟ و یا با وجود تمام خرابکاریهای که بار میآورد؛ در تمامی لحظات پدرش را دوست دارد و برای نجات زندگی او و خوشحال شدنش و کم کردن رنجهایش، تلاش میکند و با این حال پینوکیو پسری ساده و خوشقلب است که افرادی همچون مدیر سیرک که کاراکتری حریص است و همچنین یک مقام فاشیست، سعی میکنند او را فریب دهند تا به آنها خدمت کند و منافعشان را حفظ کند.
در نهایت باید گفت که این یک فیلم کودکانه نیست، اگرچه گاهی اوقات پینوکیو رفتارهای یک کودک جسور و ماجراجو را دارد و با حرکات مخصوص خودش خنده بر لبان کودکان میآورد، اما در اصل ماجرا، عناصر طنز، تمثیلها، افسانههای تاریک و ترسناک و واقعیت زندگی بشر به هم پیوند میخورند و دل تورو از فضای کودکانه دور میشود و حال، مخاطب بزرگسال است که با آدمک چوبی قصه همذاتپنداری میکند. آدمکی چوبی با قصهای آموزنده که با موسیقی غنی، ملودیک و رمانتیک الکساندر دسیلات در جهان دل تورو گام برمیدارد و مخاطب را به کاتارسیس میرساند.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید