news-background
news-background

نقد قسمت هشتم House of the Dragon: بازگشت نام دیگر مرگ است

با نزدیک شدن مرگ پادشاه، رینیرا و دیمون که سال‌ها دور از بارانداز بوده‌اند، به مقر پادشاهی بازمی‌گردند تا تکلیف جانشینی مشخص شود. احساس خطر از سوی برادر لرد کورلیس یعنی سر ویموند، رینیرا را به تکاپو می‌اندازد تا دست به لابی‌گری با عمه‌اش بزند. از سوی دیگر، پدر بیمارش را مجاب می‌کند تا از او حمایت کند. وجهه‌ی سیاسی «خاندان اژدها» (House of the Dragon) در تازه‌ترین قسمت آن نمود بیشتری دارد. در سطح چانه‌زنی و یارکشی برای اهداف بلندمدت. مذاکره و به دست آوردن بیشترین توان نظامی. پیوند دوباره‌ی تارگرین و ولاریون، قتل ویموند به دست دیمون، اعلام موضع دقیق و شفاف پادشاه در خصوص جانشینی، پاشنه‌ی قدرت را به نفع رینیرا چرخاند. تا اینجای کار آلیسنت است که باید حفره‌ی تازه‌ای برای ورود به حلقه‌ی قدرت بگردد.

زمانی که به محل زندگی‌ سابق‌مان بازمی‌گردیم. آن‌موقع که سال‌ها از آن دوریم. دانسته و ندانسته به اعماق زمین، به دنیای مردگان، به لحظه‌های سپری‌شده و از دست‌رفته سفر می‌کنیم. بازگشت‌هایی که قرار است ما را به نقطه‌های ابتدایی مسیرمان برگرداند. به نطفه‌های شکل‌گیری‌مان. تناقض شناخت پیشینی با مشاهده‌ی کنونی از خود و دیگران در این بازگشت، می‌تواند هولناک باشد؛ آشنایی و غریبگی توأمان. یک سیلی عاطفی/شناختی از وضعیت موجود. ارتباط ناهمسویی میان بازگشت به مکان و زمان سپری‌شده وجود دارد. در شما و آن مکان چیزهایی تغییر کرده است.

اما زمانی که شما برمی‌گردید، انتظار دارید که با تغییری بزرگ مواجه نشوید. این تغییر، ابتدا در خود شما به وجود آمده است. این شوک، زمانی هولناک‌تر می‌شود که باتوجه به کوچکی مکان بازگشت، سرعت تغییرات کمتر باشد. آن زمان شما عملاً غریبه‌ای به حساب می‌آیید که قرار است چند روزی را به عنوان مسافر بگذراند. برای بازگشت باید با ابزار عاطفی قدرتمندی مجهز باشید. آدم‌های حاضر در آن مکان روابط تازه‌ای را شکل داده‌اند و حالا باید برای ورود انرژی مضاعف هزینه کنید. رینیرا و دیمون با بازگشت به دربار پادشاه با چنین وضعیتی مواجه شدند.

روابط و مسأله‌ی جانشینی گره‌ی کوری نیست تا شرایط را برای رینیرا و دیمون پیچیده کند. ویسیریس و رینیس به اندازه‌ی کافی از آن‌ها حمایت می‌کنند تا این بازگشت هولناک را ملایم کنند. اما در صحنه‌ی میز شام که به درخواست پادشاه تدارک دیده شده تا همه‌ی اعضای خانواده‌ش را کنار همدیگر ببیند، در روی این پاشنه نمی‌چرخد. با اینکه رینیرا و آلیسنت به سلامتی یکدیگر جرعه‌ای می‌نوشند اما به نظر می‌رسد وارد مرحله‌ی تازه‌ای از خصومت شده‌اند. «دوستت را نزدیک خود نگه دار و دشمنت را نزدیک‌تر». انگار هر دو زیر لب این جمله را زمزمه می‌کنند. اما فرزندان‌شان هنوز به اندازه‌ی کافی سیاست را نفهمیده‌اند تا خوددار باشند و در مکان و زمان مناسب حمله کنند.

نقطه‌ی درخشان این قسمت جدای از تمام موارد مطرح‌شده، بازی بی‌نظیر پدی کانسیدین در نقش پادشاه است. به‌خصوص سکانس اعلام جانشینی که پادشاه با زحمت فراوان، برای آخرین بار به تخت آهنین بازمی‌گردد. حتی بازگشت او در این صحنه دردناک و هولناک است. افتادن تاج از سر و همراهی دیمون نشانه‌هایی از افول قدرت چند ده سالی است که دیگر به انتهایش رسیده. بازگشت نام دیگر مرگ است. چون دیگر اثری از گذشته را درون خودش ندارد. باید گذر کرد. بازگشت ویران می‌کند. رینیرا و دیمون را هنوز نمی‌دانیم ولی به‌نظر حکومت تارگرین‌ها حتی اگر با ولاریون‌ها پیوند برقرار کنند باید آماده‌ی افول باشند. در این بازگشت آن‌ها واقعه‌ای پنهان است که در قسمت‌های بعدی بروز خواهد کرد.

حسین نیرومند

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید