یا کتاب مقدس به روایت تالکین.
دو اپیزود نخست سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» (The Lord of the Rings: The Rings of the Power) را آمازون منتشر کرد تا خیل تماشاگران را سوار بر بالههای تلسکوپ جیمز وب به آسمان پرتاب کند و آنقدر از زمین دور شوند تا حوادث و رخدادهای هزاران هزار سال پیش را به چشمِ خود نظاره کنند.
گستردگی داستان و چندقهرمانانه بودن آن باعث میشود تا سه خط اصلی داستانی برای آن در نظر گرفته شود:
لاگلاین ۱: راوی داستان در اپیزود نخست گلادریل است، دختری که پس از کشته شدن برادرش، اِلف مینرود فلاگوند، در نبرد با مورگوت و فرماندهاش سائرون و دیدن داغنشانِ چنگک بر سینهی برادر با خود عهد میبندد تا سائرون را بیابد و از او انتقام بگیرد. پس به سوی شمال رهسپار میشود و در راه ردپاهایی از سائرون او را دلگرم میکند، اما همراهان دلاورش بهناگاه عزم میکنند تا به لیندون، پایتخت اِلفها، بازگردند و ...
لاگلاین ۲: اِلف آروندیر مرزبان مرزهای جنوبی سرزمین میانی است. این سرزمین تحت فرمانروایی اِلفهاست و انسانهایی در آن زندگی میکنند که دوره اول همپیمان مورگوت بودهاند. اِلف آروندیر دل به انسانی به نام برونوین بسته است. برونوین پسری به نام تئو دارد که خنجر شکستهای با نشان سائرون (چنگک) یافته است. در این برهه به دستور پادشاهی اِلفها پایان جنگ اعلام میشود و دستور بازگشت اِلف آروندیر و دیگر نگهبانان صادر میشود، اما آروندیر نشانههایی میبیند که حاکی از حضور اورکهاست...
لاگلاین ۳: نوری برندیفوت و پاپیین دو دختر کنجکاو و ماجراجو از نژاد هارفوتها (اجداد هابیتها) هستند که در یکی از جستوجوهای بیرون از قلمروشان به پیکری در میانهی آتشی عظیم برمیخورند و تصمیم میگیرند تا آن پیکر غولمانند را که مردی است از آسمان افتاده تیمار کنند.
دو اپیزود نخستین سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» تلاش میکند تا گستردگی قلمروهای گوناگون را نشان دهد و تماشاگر را با قهرمانان روایت آشنا کند. زمان داستان هزاران هزار سال پیش از سهگانهی ارباب حلقههاست و مکانش دورهی دوم سرزمین میانه را در بر میگیرد. در سیر داستان شاهد گلاویزی هیولاهای دستآموز سائرون و قهرمانانایم. درگیری و نبرد غول برفی، یک اورک و کرم غولپیکر با گلادریل، الف آروندیر و دیگران نشان میدهد آنگونه که پادشاه اِلفها میگوید جهان در صلح و آشتی نیست، بلکه زیر این شکوه و اقتدار گذشتهای است آبستن نابودی و پلیدی. گلادریل اُدیسهوار در نبرد با توفان در دریا شناور است و در این راه انسانی او را همراهی میکند. پیشبینی یکی از هارفوتها (پدر نوری) از سقوط ستارهای خبر میدهد و همانگاه شهابسنگطوری صاعقهگونه سراسر آسمان سرزمین میانه را میشکافد و در مکانی نزدیک هارفوتها بر زمین سقوط میکند، گویی انسانی از آسمان به زمین فرستاده شده است تا پیشاتاریخ را رستگار کند.
اگر سریالها و فیلمها را نوعی ادبیات بدانیم و داستان را یکی از آغازگران بازیهای آیینی در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که سریالها متضمن استمرارند و به قول لویی استروس: «کارکرد واقعی آیین... حفظ تداوم تجربهی زیسته است.» قلمرو بازی و امر مقدس ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و روایت ارباب حلقهها با تأکید بر دوتایی خدا - شیطان، مردمان زیر سلطهی اِلفها و هیولاهای زیر سلطهی سائرون به خیر و شر تقسیم میکند. از ابتدای روایت که میگوید: «هیچچیز در ابتدا پلید نیست.» بازی خیر - شر پیشاپیش آغاز شده است و جبههگیری و سنگربندیها انجام گرفته است. دو چیز در امر مقدس وجود دارد که ریتم ذهن را بر هم میزند: هراسانگیزی و شکوهمندی. این دو مجال از آدمی میرباید و او را چنان مسخ میکند که کنشمندی و آگاهیاش دچار اختلال میشود.
در «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» همچون سایر فانتزیهای شبهتاریخی و شاید بیشتر از آنها این نویزها ایجاد میشوند تا تماشاگر را به مسیر دلخواه نویسنده هدایت میکنند. به تعبیر آگامبن: «قدرت تأثیر کنش مقدس در التقای اسطوره که تاریخ را مفصلبندی میکند و آیین که آن را بازتولید میکند نهفته است.» [1] اسطورههای ارباب حلقهها از دل اساطیر یونانی و خداین المپ و اخلاقگراییاش از آیین مسیانیک و موعودباوری مسیحایی نشئت گرفته است؛ از موسیقی کلیساییاش تا سرگردانی ادیسهوار گلادریل، تا مردی به هیئت مسیح که از آسمان بر زمین باریده است شاید نجاتدهندی پایانی باشد، همهوهمه در دلِ داستان قرار دارند و باز به گفتهی آگامبن: از آنجا که قلب سینما نه تصویر بلکه ژست است، سینما ماهیتاً در ردیف اخلاق و سیاست قرار میگیرد (و نه صرفاً در ردیف زیباییشناسی).» [2] سرتاسر داستان تکرار مستمر الگوهایی است تا بر این دوقطبی پای بفشارد و اصل مرکزی هستیاش بداند، اما جز اسطوره و آیین این مثلث رأس سومی نیز دارد و آن سرمایهداری است. ملغمهی آشتیجوی مذهب و ملیت و سرمایه در هم میپیچد و خود را آذرخشی میپندارد که رعبآور و دستنیافتنی و شکوهمند جلوه میکند. همانطور که دیالوگهای این سریال در ادامهی تصاویرش تلاش دارند تا معماوار و پیچیده و معنادار باشند و این پرسش را به ذهن مرعوبنشده از حضورشان متبادر میکنند: آیا زبانِ اثر در مسیر افزودن اتوریتهی غالب عمل میکند یا در مسیر کاهش آن؟
در مجموع، سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» از جلوههای ویژه، گریم و تصویربرداری بینظیری بهرهمند است که بر متن سنگینی میکند و تماشاگر را مشتاقانه چشم به راه میگذارد تا این جدال حماسهای را تماشا کند.
سمیرا شهبازی
[1]. کودکی و تاریخ، جورجو آگامبن، ترجمهی پویا ایمانی، نشر مرکز.
[2] . همان.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
AHK701
AHK701
۱۴ شهریور ۱۴۰۱ ۱۴:۰۷
دو قسمت اول این سریال تمام ترس هایی که درموردش داشتم رو به واقعیت رسوند؛ در قسمت اول متوجه میشیم که سازنده های این سریال خواسته اند که از سبک قصه گویی سه گانه ارباب حلقه ها استفاده کنند و در اولین صحنه میبینیم که دقیقا مثل اولین فیلم خواسته اند داستان دنیارو به تماشاچی بفهمانند اما متاسفانه نویسندگان این سریال نه استعداد و نه خلاقیت داستان گویی سه گانه جکسون را ندارند و نمیتوان با داستان ارتباط برقرار کرد. بعد از آن وارد صحنه ای میشویم که کودکی بانو گالادریل بانوی نور رو میشیم که نشان میدهد چند کودک دیگر دارند او را اذیت میکنند و این صحنه بسیار خارج از منطق است چون گالادریل از نسل پادشاهان بزرگ الف ها آمده است و او نیز شاهزاده است چرا باید چند کودک او و سازه اش را خراب کنند را فقط نویسندگان میدانند. بعد از آن صحنه ای میبینم که درخت های نور توسط مورگوت خراب شده اند این درست است اما ناقص بخاطر این که مورگوت با کمک اونگلیات این کار را انجام میدهد و اونگولیات عنکبوتی عظیمی است که پس از مرگش فرزندانی مانند شیلات را بدنیا می آورد که در داستان۳ گانه دست بزرگی دارد. پس از آن داستان به سمت این میرود که الف ها برای مقابله با مورگوت به سمت میدل ارت می روند و او این داستان را جوری میگوید که اینگار اولین بار است الف ها به این سرزمین میروند در صورتی که اینطور نیست خیلی از الف ها سال ها قبل به میدل ارت رفته بودند و حتی عموی بزرگ گالادریل نیز در آنجا زندگی میکرده است و این که میگویند برای اولین بار بسیار جالب است، پس از آن صحنه ای از جنگ را میبینیم که خارج از اینکه با جلوه های ویژه زیاد و زیبا پر شده است بسیار مرده است و نمیتوان با آن ارتباط برقرار کرد و اگر ما این را بخواهیم با صحنه های جنگ فیلم های سه گانه مقایسه بکنیم خارج از صحنه های ویژه تفاوت زمین تا آسمان است و بعد از آن ما متوجه میشویم که برادر گالادریل فینراد برای مقابله با ساوران به جنگ با او میرود و میمیرد این صحنه بسیار اشتباه است بخاطر این که ساوران پس از شکست مورگوت تا ۵۰۰ سال مخفی میشود و الف ها از وجود او با خبر نیستند و این که فینراد توسط ساوران کشته نمیشود توسط یک گرگنما کشته میشود. این چیزی که من تا الان نوشتم نشان گر این است که نویسندگان متاسفانه ۵ دقیقه نرفتند کتاب را بخوانند و تمام سریال من درآوردی است و در آن از شخصیت هایی که شناخته شده است فقط استفاده کرده اند و اگر هم بخواهیم از این کناره نظر بکنیم سریال خارج از صحنه ها و جلو های ویژه زیبا خارج از داستان گویی و بازیگران با استعداد است و این برای همچین پروژه عظیمی بسیار غمگین کننده است. 🤦♂️
۱۰
۲
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
NewSer30
NewSer30
۱۳ شهریور ۱۴۰۱ ۲۳:۴۶
خود سریال خیلی ضعیف شروع شده ولی امیدوارم که در قسمت های بعدی بهتر بشه اما نقدتون بسیار عالی و انتخاب نام کتاب مقدس بسیار بسیار به جا👏 آفرین
۰
۱
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
u_394825
u_394825
۱۳ شهریور ۱۴۰۱ ۱۶:۵۴
یک یادداشت با زاویهی نگاه متفاوت که فارغ از جلوههای بصری و هیاهوی عجیب هواداران و سرمایهگذاری هنگفت و رسانهها یک نقد واقعی رونمایی کرده است، نقد به مذهب و ایدئولوژی جای گرفته در این سریال به زیبایی و به درستی از میانه متن کالبدشکافی شده و حضور و استفاده به موقع از آگامبن بسیار دلچسب را عرضه کرده است
۳
۲
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ