news-background
news-background

نقد فیلم Rifkin's Festival: سفرنامه سن‌سباستین؛ خواب‌ها و خیال‌های آقای مورت

دیدن آخرین فیلم از وودی آلن در سال ۲۰۲۲ یک تجربه‌ی عجیب، شیرین و توامان گزنده است، علی‌الخصوص برای هواداران این هنرمند. «جشنواره ریفکین» (Rifkin's Festival) جدیدترین فیلم این فیلمساز مطرح که پس از تاخیر در تاریخ اکران اولیه به دلیل ویروس عالم‌گیر کرونا، وارد سینماها شد، لذت‌های کوچکی را برای طرفداران وودی آلن، یکی از فیلمسازان چیره‌دست آمریکا که بدون او سینما آنقدر شیرین و خاطره‌انگیز نبود، به همراه دارد. آلن برای چهل و نهمین فیلم بلندش، به سراغ والاس شاون در نقش مورت ریفکین که به نوعی داپلگنگر خود واقعی اوست، رفته است و قصه‌اش را با او شروع می‌کند. مورتی که استاد دانشگاه، منتقد، نویسنده و همچنین یک فیلمساز متعهد و روشنفکر و البته نالان است و در شروع فیلم او را می‌بینیم که با تراپیست خود، مشغول گفت‌‌وگوست؛ گفت‌وگویی در باب یادآوری یک سفر عجیب و البته پر دردسر به جشنواره‌ی فیلم سن سباستین در اسپانیا که اخیرا با همسر خود، سو (جینا گرشون) به آن‌جا داشته است.

همان‌طور که به اسپانیا برمی‌گردیم تا این سفر را با کاراکتر مورت دوباره مرور کنیم، متوجه می‌شویم که اتفاقات زیادی در آن سفر به لحاظ احساسی برای او افتاده است. همسر او در جشنواره، اکثر اوقاتش را با کارگردانی به نام فیلیپ (لوئیس گارل)، که در اصل یک احمق پرمدعاست،  به سر می‌برد و او را تنها می‌گذارد. مورت که سعی می‌کند خود را با شرایط آداپته کند، هرگز از آه کشیدن در مورد نقص‌هایی که در اطرافش می‌بیند دست بر نمی‌دارد. اما در این میان او مجبور است برون‌رفتی برای تنهایی‌اش پیدا کند و در حالی که با عینک بدبینی، اکثر وقت خود را در هتل به سر می‌برد، با احساس دردی در بدنش، مجبور می‌شود از چهارچوب هتل بیرون برود  و با دکتر جو روخاس (النا آنایا) ملاقات کند و این مواجهه، تنها اتفاقی است که او را از این پوچی و ناله بیرون می‌برد.

«جشنواره ریفکین» بی‌شک یکی از شخصی‌ترین فیلم‌های وودی آلن و فی‌الواقع ادای دین او به هنر هفتم است. این فیلمی پرحرارت، جوان و زیبا و تامل‌برانگیز است که آلن سعی می‌کند از طریق خیال‌پردازی‌های سیاه و سفیدی که احساسات کاراکتر اصلی‌اش؛ مورت را منعکس می‌کند، به این استدلال برسد که هنر از نسل‌های قبل متوقف شده است و این‌گونه نظرات شخصی‌اش را بیان کند.

شاون، که از سال ۱۹۷۹ با کارگردان «منهتن» کار می‌کند، در این‌جا تمام تلاش خود را می‌کند، که مورت را به شکلی غمگین، پوچ‌گرا و البته تاثیرگذار نشان دهد؛ کاراکتری که بی‌شک، مورد توجه‌ترین شخصیت در سن سباستین است. در حالی که فیلمبردار ویتوریو استورارو، او را در پارک‌های سرسبز، پیاده‌روی کنار آب، معماری زیبا و بازارهای جذاب دنبال می‌کند، ذهن بیننده نیز در کنار قهرمان مالیخولیایی آلن پرسه می‌زند و با او در این سفر واقعی و خیالی همراه می‌شود. ناگفته نماند که تدوین دوست قدیمی آلن، آلیسا لپسلتر نیز باعث می‌شود که همه چیز به سرعت پیش برود و به ما این شانس را می‌دهد که فیلم را به عنوان یک سفرنامه‌ی جذاب تصور کنیم.

آلن از طریق رئالیسم جادویی، بازجویی از زمان‌های گذشته را در آخرین فیلمش پیش می‌برد و علی‌رغم همه‌ی شکایات و گله‌های مورت، سن سباستین را در واقع مکانی فوق‌العاده زیبا و درخشان برای گذراندن روزهای طولانی و بدون تعهد، نشان می‌دهد و به نظر می‌رسد وقتی فلاش‌بک سفر او به پایان می‌رسد، این شکل از پایان، آنقدر مستقیم است که گویی مستقیما از دهان فیلمساز به بیننده گفته می‌شود.

در نهایت می‌توان گفت «جشنواره ریفکین» با این‌که نوستالژی‌های سینمایی تمام دوران را در خود دارد، اما اساسا چشم‌انداز روشن و امیدبخشی ندارد و حس پایان، خستگی، پوچی، تلخی و سراسر شکست و افول در تمام فیلم موج می‌زند. هیچ صدایی در فیلم وجود ندارد که تزهای آلن را که مسلما درهم و برهم هستند به چالش بکشد. «جشنواره ریفکین» فیلمی اساسا غمگین ولی با ظاهری شاد است. فیلمی از هوس‌های بی‌پایان، از دوست داشتن‌های انقضادار، از روابط پوچ، از وابستگی‌های ویران‌گر و مهم‌تر از همه از سینمایی که دیگر به پایان رسیده است. گویی آلن در چنان مرحله‌ای از بی‌تفاوتی در زندگی حرفه‌ای خود قرار دارد که پذیرفتن بخش‌های بینامتنی فیلم، تنها یادواری لحظات خوش گذشته و البته حسرت‌هایی است که تمام دوران به دوش کشیده است و حال آن‌ها را بلند بلند با مخاطب در میان می‌گذارد.

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید