news-background
news-background

۱۰ مونولوگ برتر تاریخ سینما

برخی از این مونولوگ‎های برتر باعث شده‌اند بازیگران بخاطر آن نامزد جایزه اسکار شوند و حتی برخی از آنان این جایزه را به دست آوردند. این لیست شامل بهترین مونولوگ‌های فیلم‎های سینمایی است، که در میان آن‎ها فیلم‎های بزرگی دیده می‎شود. مونولوگ مورد علاقه شما چیست؟ مونولوگ مورد علاقه خود را در قسمت نظرات با ما در میان بگذارید.

  [حاوی اسپویلر]  

اولین مونولوگ مربوط به فیلم «شوالیه تاریکی» محصول سال ۲۰۰۸ است. «هیث لجر» به خاطر بازی در این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. «جوکر» در این صحنه داستانی در مورد زخم‎هایش برای «مایکل جای وایت» در نقش گنگستری به نام «Gambol» تعریف می‎کند و باعث ترساندن او می‎شود.

می‎خوای بدونی این زخم هارو چطوری برداشتم؟... پدرم یه الکلی معتاد بود... و یه بیچاره... یک شب از همیشه دیوونه‌تر می‌شه. مامان برای دفاع از خودش چاقوی آشپزخونه رو برمی‌داره... اون از این کار یه ذره هم خوشش نمی‎آد... خوب... من دارم تماشا می‌کنم... چاقو رو به‌طرف مادرم می‌گیره، وقتی داره این کار و می‌کنه می‌خنده. برمی‌گرده به‌طرف من و می‌گه: «چرا انقدر جدی هستی پسر؟!»... با یه چاقو به طرفم می‌آید... «چرا انقدر جدی هستی پسر!» تیزی رو می‌چسبونه به دهنم... «بزار یه لبخند روی اون صورت بزارم!» و... (به گانگستر نگاه می‌کنه) «چرا انقدر جدی هستی؟»

 

اجرای «آنتونی هاپکینز» در نقش «هانیبال لکتر» در فیلم «سکوت بره‎ها» در سال ۱۹۹۱، بدون شک یکی از بهترین عملکردهای «هاپکینز» در کارنامه‎ی کاری‎اش است. صحبت او در مورد لباس پوسیدن مأمور FBI به نام «استارلینگ» با بازی «جودی فاستر» یکی از بهترین و اغواکننده‌ترین مونولوگ‎های تاریخ سینما است.

می‎دونی واسه من با اون کیف خوشگلت و اون کفشای ارزونت، چجور آدمی هستی؟ تو مثل دهاتی‎ها هستی، یه دهاتی دغل‌باز آرایش‌کرده و بی‎سلیقه... تغذیه خوب، استخون بندیت رو قوی کرده، اما تو چیزی بیشتر از یه نژاد پست و آشغال سفید نیستی، هستی مأمور استارلینگ...؟ و اون لهجه‎ای که به‌طور مأیوس‌کننده‌ای به کار می‌بری یه لهجه‌ی خاص از ویرجینیای غربیه. پدرت چه‌کارست؟ یه کارگر معدن زغال‌سنگ نیست؟ بوی فانوس می‎داد...؟ می‌دونم که اون پسرها چقدر سریع پیدات کردن! همه‎ی اون آدم‎های خسته‌کننده‌ی احمق تو صندلی پشتی ماشین‎ها نشستن، اون موقع تو فقط می‎تونستی در رؤیای خارج شدن باشی که به هرجایی شده برسی، همه راه‎هایی که به FBI میرسه.

 

یکی از بهترین صحنه‎های فیلم «راننده تاکسی» اثر «مارتین اسکورسیزی» موقعی رخ می‌دهد که «رابرت دنیرو» در نقش «تراویس» در مقابل آیینه با سلاح‎های خود مشغول تمرین است. «رابرت دنیرو» در این صحنه یکی از بهترین مونولوگ‌های تاریخ سینما را به زبان می‎آورد.

آره! ها؟ ها؟ ها؟ (اسلحه می‎کشد) من از تو سریع‎ترم حرومزاده، دیدم که داری حرکت می‌کنی عوضی. من همین‎جا وایستادم، تو داری تکون می‌خوری. تو داری تکون می‌خوری، این حرکت توئه. (اسلحه‌ی مخفی خود را از توی آستین بیرون می‌کشد) سعی نکن، لعنتی. داری با من حرف می‌زنی؟! داری با من حرف می‌زنی؟! داری با من حرف می‌زنی؟! (برمی‎گردد، پشت سر خود را نگاه می‎کند) خوب پس داری با کی حرف می‌زنی؟ داری با من حرف می‌زنی؟ خوب، من تنها کسی هستم که اینجاست. فک می‎کنی داری با کی حرف می‌زنی؟ اوه، جدی؟ باشه. (اسلحه خود را بیرون می‎کشد) ها؟ گوش کنید، عوضی‎های کله خراب. اینجا مردی هست که بیشتر از این نمی‌تونه تحمل کنه، مردی که در برابر عوضی‎ها، رذل‎ها، فاسدهای کثافت‎کار وامی‌ایسته، اینم کسی که ایستادگی می‌کنه. ایناهاش (اسلحه خود را بیرون می‎کشد) تو مردی.

 

فیلم «داستان عامه‌پسند» محصول سال ۱۹۹۴، بدون تردید یکی از فیلم‎های پر دیالوگ تاریخ سینما است و مونولوگ «جولز وینفلد» با «بازی ساموئل ال. جکسون» که آیه‎ی جزقیل 17:25 از انجیل را می‎گوید به یکی از ماندگارترین مونولوگ‎های سینما تبدیل شده است.

مسیر مرد درستکار از همه سو تحت هجوم نابرابری‎های مردان خودخواه و ستم و استبداد مردان شرور قرارگرفته است. خوش‌بخت آن‌که با نیت خیر و حسنه، همچون چوپانی، مستضعفین را از دره‌ی تاریکی عبور دهد، به‌درستی که او امین برادر خویش و یابنده‌ی کودکان گمشده است. و من به آن‌هایی که بخواهند برادران مرا مسموم کنند با انتقامی شدید و خشمی فراوان حمله خواهم کرد. و تو خواهی دانست که نام من خداوند است، هنگامی‌که از آن‎ها انتقام می‎گیرم.

 

دیالوگ‎های «اِلیس بوید» با بازی «مورگان فریمن» در پایان فیلم «رستگاری در شاوشنک» یکی از مونولوگ‎های شگفت‌انگیز سینمای کلاسیک در سال ۱۹۹۴ است. همچنین در این فیلم شاهد یکی از بهترین پایان‌های تمام دوران سینما هستیم.

یا برای زندگی کردن تلاش کن یا به پیشواز مرگ برو. لعنتی، واقعاً درست میگه. برای دومین بار در زندگیم، یه جرم دیگه رو مرتکب شدم، نقضِ عفو مشروط، البته مطمئنم که اونا همه‌جا رو برای این کار زیرورو می‌کردن، اما نه برای دزد پیری مثل من. خیلی هیجان‌زده هستم، جوری که اصلاً نمی‎تونم فکر کنم. فکر کنم که این یه هیجانه که فقط یه انسان آزاد می‎تونه درک کنه. یه مرد آزاد در ابتدای یه مسافرت طولانی که فرجام اون نامشخصه. امیدوارم که بتونم از مرز بگذرم. آرزو دارم که دوستم رو ببینم و باهاش دست بدم. امیدوارم دریا همون قدر آبی باشه که توی رویاهای من بوده. امیدوارم.

 

«مورفئوس» در این مونولوگ توضیحی در مورد چگونگی کارکرد «ماتریکس» ارائه می‎کند، و اینکه چطور از آن فرار می‎کنند.

تو برده‎ای نئو، مثل بقیه تو در اسارت به دنیا اومدی. در زندانی که توی اون نه می‎تونی بچشی نه بو کنی و نه چیزی رو احساس کنی. یک زندان...برای ذهنت. (مکث طولانی، آه) متأسفانه به هیچ‌کس نمی‌شه گفت که ماتریکس واقعاً چیه. باید با چشم‎های خودت ببینی. این آخرین فرصت توست، بعد از این هیچ راه بازگشتی وجود ندارد. (در دست چپ، مورفی یک قرص آبی را نشان می‌دهد) اگه قرص آبی رو بخوری... داستان تموم می‌شه و تو توی تختخواب بیدار می‌شی و هرچی رو که خودت بخوای باور می‎کنی. (مورفی یک قرص قرمز در دست راست خود نشان می‎دهد) اگه قرص قرمز رو بخوری... در سرزمین عجایب می‌مونی و من بهت نشون می‌دم که این لانه خرگوش چقدر عمیقه. (توقف طولانی؛ نئو به سمت قرص قرمز می‎رود) یادت باشه... من فقط می‎خوام حقیقت رو بهت بدم، نه چیزی بیشتر یا کمتر.

 

«رابرت دووال» در فیلم «اینک آخرالزمان» که در سال ۱۹۷۹ ساخته شد، مونولوگی فراموش‌نشدنی را به‌جای می‎گذارد. این دیالوگ با تک جمله‎ی کوتاه «ناپالم (بمب آتش‎زا) سرصبح» شناخته می‎شود که سرهنگ بیل کیلگور در جنگ ویتنام به سربازان خود می‎گوید.

 

بوی اونو احساس می‎کنی؟ بمب آتش‌زا پسر. هیچ‌چیز دیگه‎ای توی دنیا همچین بویی نداره. من عاشق بوی بمب آتش‌زای صبحم. می‌دونی، یک‌بار ما یک تپه رو ۱۲ ساعت بمباران کردیم، وقتی‌که تموم شد من رفتم بالای تپه، ما حتی یک تیکه از یک جنازه هم پیدا نکردیم. اما اون بو... می‌دونی، کل تپه بوی بنزین می‌داد. پیروزی، یک روزی بالأخره این جنگ تموم می‌شه.

 

«جک نیکلسون» در سال ۱۹۹۲ در فیلم «چند مرد خوب» در نقش سرهنگ مونولوگی به‌یادماندنی ارائه می‌کند. زمانی که او توسط «دانیل کافی»، وکیل تازه‌کار نیروی دریایی مورد بازخواست قرار می‎گیرد، یکی از بهترین مونولوگ‌های تاریخ سینما درصحنه‌ی دادگاه را ارائه می‎کند.

تو نمی‌تونی با حقیقت کنار بیای، پسرم ما توی دنیایی زندگی می‎کنیم که دورش دیواره، و از این دیوارها مردها با اسلحه‌هاشون محافظت می‌کنن. کی این کارو می‎کنه؟ تو؟ تو ناوبان واینبرگ؟ مسئولیت من خیلی بزرگ‌تر از اونه که تو امکان درکش رو داشته باشی. تو برای سانتیاگو اشک می‌ریزی و تفنگدارها رو نفرین می‎کنی، تو انقدر توی تجملات هستی که اون چیزی رو که من می‎دونم رو نمی‎دونی؛ که مرگ سانتیاگو غم‎انگیز بود ولی احتمالاً باعث نجات جون آدما شد. و وجود من، هرچقدر هم که برای تو بی‎تناسب و غیرقابل فهم باشه زندگی‎ها رو نجات می‎ده. تو حقیقت رو نمیخوای چون اساساً نمیخوای دوباره این حرف رو بزنی که تو من رو بالای دیوار می‎خوای. تو به من روی اون دیوار نیاز داری. ما کلماتی استفاده می‎کنیم، مثل شرافت، قانون و وفاداری؛ ما از این کلمات مثل ستون فقرات یک زندگی که صرف دفاع از چیزی شده باشه استفاده می‎کنیم اما تو از اونا مثل شوخی استفاده می‎کنی. من نه وقتش رو دارم و نه تمایلش رو که خودم رو واسه مردی توصیف کنم که زیر پتوی گرمی از آزادی بیدار می‌شه و می‌خوابه که من براش فراهم کردم، و بعد همون روشی رو زیر سؤال می‌بره که من با اون این آزادی رو بهش دادم. من ترجیح می‎دم که تو بگی متشکرم و به راه خودت بری. وگرنه بهت پیشنهاد می‎دم که یه اسلحه برداری و سر پستت وایستی. در هر صورت من یه لعنت هم نثار اون چیزی که تو فکر می‎کنی براش حق‌داری نمی‎کنم.

 

«وز بنتلی» یکی از بهترین مونولوگ‎های تاریخ سینما را در شاهکار «سام مندس»، فیلم «زیبایی آمریکایی» محصول سال ۱۹۹۹ ارائه می‎کند. «وز بنتلی» در نقش «ریکی فیتز» که به دختر همسایه خود، «جینی» علاقه‎مند شده است و برای او یکی از ویدیوهای خود را که صحنه‎ی به رقص درآمدن پلاستیکی در هوا است را توضیح می‎دهد.

یکی از همین روزها بود که یه دقیقه تا برف اومدن مونده و آسمون رعدوبرق می‎زد. تقریباً می‎تونی صداشو بشنوی، درسته؟ و این پلاستیک داشت با من می‎رقصید. مثل بچه‎ای که التماسم می‎کرد تا باهاش بازی کنم. برای ۱۵ دقیقه. اون روزی بود که فهمیدم کل زندگی پشت همین چیزاس. این نیروی پرمحبت باورنکردنی که می‎خواد من بدونم هیچ دلیلی برای نگران بودن هرگز وجود نداره. این بهونه نمیشه که ازش فیلم گرفتم، می‌دونم، اما کمک می‎کنه که به خاطر بیارم، باید به خاطر بیارم. گاهی اوقات انقدر زیبایی توی این دنیا هست که فکر می‌کنم، انگار نمی‎تونم تحملش کنم... و قلبم داره فرو می‌ریزه.

 

«لیام نیسون» در فیلم «ربوده‌شده» محصول ۲۰۰۸، زمانی که با فردی که معتقد است دخترش را ربوده است تلفنی صحبت می‎کند یکی از مونولوگ‎های ماندگار سینما را ثبت می‎کند.

من نمی‎دونم تو کی هستی، نمی‎دونم چی می‎خوای. اگر پول می‎خوای، باید بگم، هیچی ندارم. ولی چیزی که دارم، یه سری مهارت‌های ویژه است. مهارت‎هایی که در طی دوران طولانی خدمتم کسب کردم. مهارت‎هایی که منو تبدیل به کابوس برای آدم‌هایی مثل تو می‎کنه. اگر دخترم رو بزاری الآن بره، ما با تو کاری نخواهیم داشت. دنبالت نمی‎گردم و سراغت نمی‌آم. ولی اگر نکنی، میام دنبالت، پیدات می‎کنم و می‌کشمت.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۲ خرداد ۱۳۹۸ ۲۳:۴۸

فقط ماندم چرا مردم از واژه "دهاتی" به کار میبرند! چرا به این مردم توهین میشه؟! اتفاقا از خیلی از شهری ها بهترن. مردمی صاف و صمیمی.

نمایش اسپویل
۲۸ آذر ۱۳۹۷ ۰۳:۱۰

یکی از بهترین مونولوگهایی که دیدم، مربوط میشه به قسمت 3 فصل دوم مستر روبات، اونجایی که مشاور از الیوت میپرسه چیزی برای گفتن به جمع داره یا نه و الیوت اینو میگه: نه پسر، سیستمم هنگ کرده! - خدا می‌تونه بهت کمک کنه... الیوت: این کاریه که خدا انجام میده؟ کمکم می‌کنه؟ بگو ببینم، چرا خدا به اون دوست بی‌گناهم که بدون هیچ دلیلی کشته شد کمک نکرد؟!! در حالی که الان فرد گناهکار داره ول می‌چرخه! خیلی خب، باشه، این یدونه رو بیخیال.... جنگ‌های بیشماری که به اسم اون دارن اتفاق می‌افتن چی؟ خیلی خب، باشه؛ بزارین یه لحظه از کشتارِ بی معنی و غیرعمدی بگذریم، میشه؟ نظرتون راجع به نژادپرستی، تبعیض جنسی، ترس‌هایی که همه‌مون به خاطر اون (خدا) توش غرق شدیم چیه؟ منظورم فقط مسیح نیست، منظورم همه‌ی ادیان سازماندهی شده هستش؛ گروه‌های خاص که برای به دست گرفتن کنترل تشکیل شدن... دلالی که مردم رو با ماده‌ی مخدر امید صید می‌کنه،پیروانش چیزی جز معتادهایی که می‌خوان چرت و پرت ها رو باور کنن،تا دوپامین جهل‌شون رو حفظ کنن نیستن... معتادها از باور این حقیقت که هیچ نظم و قدرتی وجود نداره، می‌ترسن همه‌ی ادیان فقط کرم‌های مغز فراگستری هستن که هدفشون از هم جدا کردن ماست، تا شارلاتان‌هایی که می‌خوان اداره‌مون کنن به راحتی بر ما حکمرانی کنن از نظر اونا ما طرفدارانی هستیم که برای نوشته‌ی اختصاصی ضعیف تخیلیشون پول میدیم اگه به حرف دوست تخیلیم گوش نکنم، چه دلیلی داره به حرفای شماها گوش کنم؟ مردم فکر می‌کنن عبادتشون کلیدی برای خوشبختیه، اون اینطوری به شما مالکیت داره من دیگه اونقدر هم دیوونه نیستم که تحریف واقعیت رو باور کنم، پس لعنت به خدا، اون راهه فرار خوبی واسه من نیست...

نمایش اسپویل
۵ آذر ۱۳۹۷ ۱۹:۱۲

فقط مونولوگ لیام نیسون یادش بخیر عجب فیلمی هم بود قسمت یک تیکن

نمایش اسپویل
۴ آذر ۱۳۹۷ ۱۳:۱۶

مونولوگ چارلی چاپلین توی فیلم دیکتاتور به نظر من بهترین منولوگ تاریخ سینماست که نمیدونم چرا توی این لیست نیستش لینکشو میزارم : https://www.youtube.com/watch?v=fukNP3vBDsQ

نمایش اسپویل
۳۰ آبان ۱۳۹۷ ۱۷:۳۷

در جواب لیام نیسون، !!Good luck

نمایش اسپویل
بیشتر