news-background
news-background

نقد فیلم Malcolm & Marie: یک دنیای خاکستری

«انسان‌ها در زندگی روزمره بیش از هرچیزی درباره‌ی آن‌چه دیگران می‌گویند حرف می‌زنند، آن‌ها کلمات، نظرات، اظهارات و اخبار دیگران را منتقل می‌نمایند، به یاد می‌آورند، سبک سنگین می‌کنند و درباره‌ی آن‌ها به قضاوت می‌‌نشینند.»

میخاییل باختین، تخیل مکالمه‌ای، ترجمه‌ی رویا پورآذر

 

فیلم «مالکوم و ماری» (دانلود فیلم Malcolm & Marie با لینک مستقیم) ساخته‌ی «سم لوینسون»، روایت کارگردانی است به نام مالکوم (جان دیوید واشنگتن) و شریک زندگی‌اش، ماری (زندایا) که پس از جشن نمایش اولین فیلمش، که موفق و بحث برانگیز خوانده شده، به خانه می‌آیند تا در ادامه‌ی این شب به یاد ماندنی، یک جشن کوچک دونفره هم در خانه برپا کنند اما پس از ورود به خانه، اوضاع بین این زوج به خوبی پیش نمی‌رود و گفت و گوهای روزمره و عادی بین آن دو، کم‌کم شرایط بحرانی و ناراحت‌ کننده‌ای را به‌ وجود می‌آورد و خاطره‌انگیزترین شب زندگی این کارگردان بدل به آزاردهنده‌ترین شب زندگی‌اش می‌شود. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.

ملودرام خاکستری «مالکوم و ماری» در یک محیط بسته و در چهارچوب آشنای خانه شروع می‌شود، مکانی که به زعم «هارولد پینتر»، با باز کردن در و ورود به آن و شکل‌گیری گفت و گوها، تازه بحران‌های بشر امروز شروع می‌شود. «مالکوم و ماری» با اتکا به عنصر مهم زبان، عنصری که به گذشته سرک می‌کشد، لحظه‌ها را با جزییات بررسی می‌کند و آن‌ها را با حال پیوند می‌زند، هر از گاهی قطع می‌شود و دوباره خودش را می‌سازد، به قضاوت می‌نشیند، دیگری را معنا می‌بخشد و با گذار از زمان و مکان، انگاره‌ها، ترجمان‌های عاطفی و لحن‌های گوناگون، واژگان مختلف، نظام تکیه‌گذاری، نکوهش و ستایش، دیدگاه خاصی نسبت به جهان را ارائه می‌دهد، به عبارتی همان‌طور که «میخاییل باختین» به شکل کامل‌تری مطرح می‌کند: «عنصر زبان مهم‌ است، در همه‌ی مقاطع خاص حیات تاریخی خود، سراپا «دگرمفهوم» است. زبان نشان دهنده‌ی هم‌زیستی تناقضات اجتماعی-ایدئولوژیک بین زمان حال و گذشته، تناقضات بین دوره‌های مختلف موجود در زمان گذشته، تناقضات بین گروه‌های اجتماعی ایدئولوژیک مختلف موجود در زمان حال، بین گرایشات، مکاتب، محافل و نظایر این‌هاست که همه‌ی آن‌ها به شکل جسمانی درآمده‌اند.»

در این ملودرام به ظاهر جمع و جور که جهان خاکستری مالکوم و ماری را به تصویر می‌آورد، جهانی که در آن فقط موضوعات مطرح می‌شوند و کنش اساسی شکل نمی‌گیرد، اتفاق نظرها و اختلاف نظرها در همان لحظه که اوج می‌گیرند، فروکش می‌کنند و تنها کنکاش تلخ و ناامیدکننده است که جریان دارد نه میل به رهایی و نه میل به مبارزه، تنها مقوله‌ای که در سراسر اثر به آن تاکید می‌شود؛ عنصر پویای زبان است که از گفت و گوهای ساده و معمولی میان کاراکترها شروع می‌شود و آرام آرام شکاف ایجاد می‌کند و سپس به اختلافات بین مالکوم و ماری و میزان ارزش‌ قائل شدن این دو کاراکتر نفوذ می‌کند و با اینهمانی گذشته و ‌حال، جهان تاریک و آزاردهنده‌ای را خلق می‌کند که مخاطب در لحظات زیادی با آن همذات پنداری می‌کند.چرخش زبانی که از چگونگی برگزاری شب نمایش فیلم مالکوم شروع می‌شود، با نگاه او به ژانر و عقیده‌ی او در این‌باره که معتقد است ژانر نباید تصمیم بگیرد که خلاقیت باید به طور جدی تجزیه و تحلیل شود ادامه می‌یابد، با دلخوری و تحقیرهای ماری که به جبران نداشتن نقش در فیلم مالکوم، او را بر اساس فرضیات بی‌اساس خود صدا می‌زند قطع می‌شود و دوباره به شکلی دیگر تداوم می‌یابد.

اما ناگفته نماند که لوینسون در این جهان خاکستری و در میانه مانده، به ایدئولوژی‌های دیگری هم می‌پردازد، فی‌المثل بیزاری مالکوم از منتقدان سفیدپوست و ادعای او که منتقدان سفیدپوست را فاقد واژگان لازم برای تجزیه و تحلیل هنر سیاه‌پوستان و ریشه‌های سیاسی اجتماعی شکل‌گیری آن می‌داند و به شخصیتی می‌پردازد که سنگینی ظلم و جور سیستماتیک را به دوش می‌کشد و از این جهات شاید بتوان گفت لوینسون، از کاراکترهایش برای اهداف واقعی خود استفاده می‌کند و همان‌طور که مالکومِ قصه‌اش تلاش می‌کند به ماری ثابت کند ما گاهی می‌توانیم خودمان را در یک اثر ببینیم، حتی زمانی که شخص دیگری به عنوان الهام بخش برای ما باشد، او هم حرف‌ها و بیانیه‌هایش را در زبان کاراکترهایش می‌گذارد و گویی کاراکترها در این خانه جمع شده‌اند تا از نظرات خود لوینسون حمایت کنند و نه این‌که آن همه سر و صدا را به نتیجه منطقی برسانند و در نهایت امر، لوینسون کسی است که مکالمات را آغاز می‌کند و آن‌ها را به میل خود پایان می‌دهد.

در نهایت می‌توان گفت «مالکوم و ماری» ملودرامی خاکستری است که از فرم بصری آن هم می‌توان حدس زد که قرار نیست اساسا به نقطه‌ا‌ی ویژه‌ و یا به کنشی اساسی ختم شود، این یک ملودرام میانه‌رو است که به نقش پررنگ زبان در  زندگی‌ها، روابط، گذشته و حال می‌پردازد و سم لوینسون در این فیلم، به وضوح نشان می‌دهد که زبان در روابط روزمره‌ی ما هم نقش زیادی دارد؛ فراتر از ایجاد سرخوشی‌ها، لذت‌ها و یا ناراحتی‌ها، تنش‌ها و جهش‌ها، عنصری است پویا که در تمامی مسیرهای خود به سوی موضوع و در تمامی جهات، تنش و پویایی را به همراه دارد و  از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

  یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید