news-background
news-background

دی لوئیس اگر بیخیال بازیگری شود، سینما بیخیالش نخواهد شد

 

«دنیل دی لوئیس» نیازی به معرفی ندارد. بازیگر 60 ساله ی بریتانیایی که از 1970 تا سال 2017 به هنرنمایی در سینما پرداخت و نام خود را با فیلم هایی نظیر «پای چپ من»، «خون به پا خواهد شد» و «دار و دسته ی نیویورکی ها» در تاریخ سینما جاودانه ساخت.دی لوئیس با بازی های زیبای خود در فیلم های مختلف مدت هاست که اثبات نموده ارزش بسیار بالایی برای هنر خود قائل است. این شخص به شدت محافظه کار است و خیلی کم با رسانه ها مصاحبه می کند. همان طور که مدت ها پیش متوجه شدید، این بازیگر با آخرین فیلم «پاول توماس اندرسون» یعنی «Phantom Thread» به کار خود در عرصه ی بازیگری خاتمه داد. دی لوئیس با کسب سه جایزه ی اسکار برای نقش اول مرد رکورد دار تاریخ آکادمی تا به این لحظه است. با نگاه گذرا به تاریخ سینما و از دورانی که دی لوئیس وارد آن شده می توانیم به وضوح مشاهده کنیم که این بازیگر یکی از تحسین شده ترین هنرمندان عرصه ی بازیگری است.

دی لوئیس از دو سال قبل از شروع فیلمبرداری «Phantom Thread» نخ و سوزن به دست گرفت و عملاً وارد پیشه ی خیاطی شد. دی لوئیس در آن زمان که مشغول متداکتینگ بود فکرش را نمی کرد که در حال پرداختن به آخرین کارکتر خود در دنیای سینماست. او در ادامه بیان می کند که ترک دنیای بازیگری برایش غم بزرگی در پی داشته است. دی لوئیس برای نقش زدن به کارکتر خود در فیلم «رشته خیال» آرشیو تمام فیلم های موجود از صنعت مد و لباس را از دهه ی 40 و 50 به دست آورد و با دقت به تماشا و بررسی آن ها پرداخت.  او زندگینامه ی بزرگترین طراحان لباس تاریخ را مطالعه نمود و با حضور در کلاس های خیاطی، عملاً توانایی دوخت و دوز لباس را به دست آورد. او مقدمات خیاطی را نزد «کیسی دیویس» فراگرفت و سپس چندین ماه را صرف فراگیری این حرفه از «مارک هپل» نمود. این شخص رئیس دپارتمان طراحی لباس و مدلینگ نیویورک است. دی لوئیس طرح لباسی که باید آماده میشد را از آرشیو شعبه ی اصلی لباس فروشی مدل بلانسیاگا در پاریس به امانت گرفت و بعد از دوختن لباس از همسر خود خواست تا آن را امتحان نماید.

 

بعد از آنکه توانستم طرحی از لباس «بلانسیاگا» طراحی کنم و با پارچه آن را بدوزم تازه فهمیدم که چقدر کار سختی بوده است. در ابتدا احساس می کردم کار بسیار راحتی را انجام داده ام. لباس طرح ساده ای دارد و چیزهای ساده زیبا هستند.

همه چیز لباس میزان بود بود و ربکا (همسرش) در آن احساس راحتی می کرد و تنها مشکل مربوط به بخش سرشانه های لباس بود که از روی الگویی که در اختیار داشتم نمیشد جزئیات آن را متوجه شد. من به همراه مارک هپل طرح های خود مان را از روی الگو اقتباس کردیم و بعد از آزمون و خطا های بسیار توانستیم به شکل دلخواه دست یابیم. بعد از طرح نهایی ربکا لباس را به تن کرد. آن چه میدیدم بسیار زیبا بود!

 

دی لوئیس زمانی که نوجوانی بیش نبود به چوب بری و نجاری مشغول شد. او در یک کارگاه تولید لوازم خانگی چوبی در لندن مشغول به کار بود. پای صحبت های وی که می نشینیم بیان می دارد خلق چنین چیز هایی را با وسایل مختلف دوست دارد. بنا به حرف های خود او، وقتی که 19 ساله بود باید مهم ترین تصمیم زندگی اش را می گرفت. او باید بین کابینت سازی و بازیگری یکی را به عنوان پیشه ی زندگی خود انتخاب می کرد. دست زمانه او را به سوی مدرسه ی تئاتر و هنر «بریستول اولد ویک» کشاند و در آنجا مقدمات بازیگری را فرا گرفت. روحیه ی مبارز دی لوئیس باعث شد تا همواره به هنگام بازیگری ترسی از شرایط سخت نداشته باشد. او تنها بعد از خواندن یک صفحه از متن فیلمنامه ی «My Left Foot» با کارگردان فیلم به توافق رسید و جذب آن شد. در سکانس اول این فیلمنامه نوشته شده بود شخصیت کریستی براون باید با پای چپ خود سوزنی را بردارد و سپس به آرامی سر جای خود بگذارد. او در ابتدای کار قانع شده بود که انجام چنین کاری محال است، ولی بعد از آن که چندین هفته با بیماران فلج و قطع نخاعی زندگی کرد، توانست در برداشت اول آن سکانس را انجام دهد. مشابه چنین تلاش هایی را در فیلم های بعدی او نیز مشاهده می کنیم. او هفته های زیادی را در تنهایی مشغول کار با انواع و اقسام چاقو بود تا بتواند برخی سکانس های دار و دسته ی نیویورکی ها را به بهترین شکل ممکن نقش دهد.

در فیلم Phantom Thread اوضاع کمی متفاوت با گذشته بود. در این فیلم بیشتر از آنکه دی لوئیس با چالش فیزیکی رو به رو باشد، خود را درگیر چالش های ذهنی یک طراح لباس می دید. وی در این فیلم شخصیتی خلاق را تجسم می بخشد که به کوچکترین جزئیات زندگی اش می اندیشد و دقت فراوانی در کارهایش نفهته است.

 
 

این فیلم داستان خود را در زمانی پس از جنگ جهانی دوم و در شهر لندن دنبال می کند؛ زمانی که انگلستان هنوز درگیر بازیابی قوای همه جانبه ی خود بود. شخصیت وودکاک که دی لوئیس نقش او را بازی می کند، در چنین زمانه ای طراحی لباس زنان اشرافی و دربار را برعهده دارد و شخصیتی است که غرق در کار خویش می شود. چنین فرد منظم و با برنامه ای به یکباره با ورود شخصیت آلما به زندگی اش دگرگون می شود و کنترل اوضاع را از دست می دهد. فیلم Phantom Thread به گفته ی دی لوئیس برای مردم انگلستان معنا و مفهوم خاص و متفاوت تری دارد. این فیلم در لایه های مختلف خود کوشیده تا نحوه ی زندگی مردم این کشور را مورد بررسی قرار دهد. سال 1985 بود که دی لوئیس نخستین کار بریتانیایی خود را پذیرفت و بعد از نوبت به فیلم The Age of Innocence رسید. فیلمی به کارگردانی اسکورسیزی که دی لوئیس تنها دلیل حضورش در فیلم را پیشنهاد همین کارگردان می داند.

من پنج یا شش بار Taxi Driver را در همان هفته ی نخست اکرانش تماشا کرده بودم و اسکورسیزی به تنهایی متقاعد کننده ترین دلیل برای حضورم در یک فیلم بود و آرزو می کردم روزی نقشی شبیه به آن به من بدهد. با وجود روحیه ی بریتانیایی ام، همواره دوست داشته ام که در داستان های آمریکایی حضور داشته باشم!

... و همین طور هم شد. وقتی به کارنامه ی دی لوئیس نگاه می کنیم، او در فیلم های مختلف نقش شخصیت هایی را بازی کرده که یک آمریکایی به تمام عیار اند. «هاک آی» در فیلم آخرین موهیکان، «بیل قصاب» در فیلم دار و دسته ی نیویورکی ها، «دنیل پلینویو» در فیلم خون به پا خواهد شد و «آبراهام لینکلن» در فیلم لینکلن همگی استعاره ای از مردان تاثیرگذار تاریخ آمریکا بوده اند و سینمای هالیوود و مردم این کشور به دی لوئیس بریتانیایی بابت چنین نقش هایی مدیون اند. اتفاقی که در پایان مسیر بازیگری دی لوئیس می افتد این است که او تصمیم می گیرد با یک داستان بریتانیایی به کار خود در سینما پایان دهد.

...نمی دانم این احساس از کجا آمد که به یکباره می خواستم یک داستان انگلیسی را بازی کنم و Phantom Thread بنظرم بهترین گزینه برای این کار بود. انگلستان در تن و روح من رخنه کرده است. من هر چقدر هم کار های آمریکایی انجام دهم، همواره یک انگلیسی بوده ام. در تمام سال ها از انگلستانی فرار کرده ام که غرق در اتاق های نقاشی، شیکسپیر، دانتون ابی و داستان های کلاسیک بوده است. من این چنین دنیایی را دوست نداشتم. لندن بعد از جنگ جهانی بنظرم جذاب تر از قبل از آن است و من چنین دنیایی را بیشتر دوست دارم. شاید یکی دیگر از دلایل عمده ی پذیرفتن نقش رینولدز وودکاک برایم این بود که پدرم بسیار شبیه به اوست.

دی لوئیس بعد از کمی وقفه صحبت های خود را چنین ادامه می دهد:

قبل از آن که مقابل دوربین بروم هرگز فکر نمی کردم که این فیلم قرار است آخرین تجربه ی بازیگری ام باشد. قبل از شروع فیلمبرداری لحظات بسیاری با پاول توماس اندرسون غرق در خنده بودیم ولی از وقتی مقابل دوربین قرار گرفتم، تمام این خنده ها جای خود را به غمی بزرگ دادند. هنوز هم کنار آمدن با این قضیه برایم سخت است.

   

دنیل دی لوئیس می گوید که هرگز Phantom Thread را نخواهد دید. او فیلم های دیگرش را بار ها تماشا کرده است ولی برنامه ای برای دیدن این یکی ندارد. او به یکباره بعد از یک مصاحبه ی مختصر اعلام کرد که با این فیلم به بازیگری اش خاتمه می دهد. این تصمیم را تا پیش از این فقط با همسر خود در میان گذاشته بود. اگر سینمای دی لوئیس را دنبال کرده باشید می دانید که او یکی از گزیده کار ترین بازیگران سینما بوده است. معمولاً بین هر دو فیلم او چند سال وقفه وجود دارد و او فیلمنامه ها را با دقتی مثال زدنی بررسی می کند و تا مطمئن نشود چیزی که در دست دارد برایش چالش برانگیز است به سمت آن نخواهد رفت. مسئله درباره ی Phantom Thread کمی متفاوت بود. دی لوئیس چنین می گوید:

اولین باری که فیلمنامه ی Phantom Thread را خواندم هیچ رغبتی به ایفای نقش یک خیاط و طراح لباس نداشتم. کارگردان در طرح اولیه ی خود حتی نمی دانست نقطه ی مقابل قهرمان داستان قرار است چه شغلی داشته باشد. ما تصمیم گرفتیم این فیلمنامه را عملی کنیم. در اواسط کار بودیم که تازه فهمیدم به سوی چه دنیای وسیعی کشیده شده ام. دنیای فشن و مد لباس آنچنان برایم جذابیت ندارد، بلکه چالش فکری این نقش بود که باعث شد به سمتش کشیده شوم.

نکته ای که درباره ی فیلم رشته ی خیال وجود دارد این است که با وجود پرداختن بی امان فیلم به مسئله ی طراحی لباس، خود فیلم هرگز درباره ی آن ساخته نشده است و اهداف والاتر انسانی را نشانه رفته است. چنین استدلالی دور از ذهن هم نیست. بعد از تماشای فیلم های دیگر دی لوئیس حداقل انتظاری که از مخاطبان سینمای وی می رود این است که بدانند او صرفاً برای ایفای نقش یک خیاط به مقابل دوربین نمی رود.

از دی لوئیس درباره ی احساسش درباره ی ترک دنیای بازیگری پرسیده شد و هدف فهمیدن احساس فعلی وی بود. او چنین پاسخ داد:

این تصمیم قرار بود احساس بهتری به من بدهد ولی هنوز درگیر غمی بزرگم و بنظرم احساس صحیح در این بازه ی زمانی همین ناراحتی است. برایم قدم گذاشتن در مسیری جز بازیگری کمی عجیب و بیگانه است. از وقتی دوازده سالم بود مجذوب بازیگری و داستان سرایی بوده ام و قبل از دوازده سالگی ام را دقیق به یاد ندارم. هر آنچه در زندگی ام به نحوی با بازیگری و سینما عجین شده اند برایم معنا دارند و بقیه سایه هایی هستند که تمایلی به دیدن شان ندارم. وقتی به بازیگری پا نهادم به دنبال رستگاری در آن بودم. اکنون وقت تجربه و اکتشاف جهانی دیگر برایم فرا رسیده است.

نکته ای که در آخر باید به آن اشاره کنیم این است که دی لوئیس خیلی های مان را عاشق سینما کرد. ایرانیان زیادی هستند که بواسطه ی فیلم های او تصمیم گرفتند "فیلمباز" شوند. دی لوئیس می داند که اگر بیخیال بازیگری شود، سینما بیخیالش نخواهد شد. سینمای امروز وامدار بازیگران و هنرمندانی چون او هستند. بابت تمام لحظاتی که با دیدنت در قاب تصویر احساس سرزندگی کردیم از تو ممنونیم!

   

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۴ فروردین ۱۳۹۷ ۲۳:۱۵

استاد :(

نمایش اسپویل
۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ۱۹:۴۶

ازونموقع که اعلام کرد از بازیگری خدافظی میکنه، هربار که فیلماشو میبینم دلم میخواد گریه کنم. همچین بازیگری واقعن استثناس توی دنیای سینما. نه فقط دنیل بلکه بازیگرایی مثل براندو، نیکلسون، نیومن، گیبل، دیکاپریو، لجر فقید، دنیرو، آل پاچینو و ......... ولی برای من، به شخصه، دی لوییس با باقی اینا فرق دارن چراکه بنا به گفته سینما : (دی لوئیس خیلی های مان را عاشق سینما کرد. ایرانیان زیادی هستند که بواسطه ی فیلم های او تصمیم گرفتند “فیلمباز” شوند.) و من یکی از همین افرادم. استاد به امید روزی که در دنیایی دیگر افتخار ملاقات با شمارا داشته باشم، چراکه در این دنیا برای من و هموطنانم این امری محال به شمار میاید. --عاشقتم دی لوییس--

نمایش اسپویل