زندگی "کرر" به سمت افسردگی پیش می رود.محیط اطراف او بی روح و تیره است.او که غرق در تنهایی اش است به نظر می رسد ناامیدی اش پایان ناپذیر است اما وقتی با خواننده زیبای یک بار آشنا می شود بارقه هایی از امید وارد زندگی او می شود.اما آن زن متاهل است و "کرر" مصمم است همسرش را از او دور کند و...
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
sorajax
sorajax
۱۹ خرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۳۳
درست هنگامی که بیهودگی, بردگی, سکون و خفقانی سرد و بی روح فصای را چنان سنگین پر کرده که همه تصور می کنند امیدی نیست و در اون کندی گذر زمان, اگر خوب بینگرید بارقه های سرزندگی را می یابید... این سرزندگی می تواند خطوط روی ستون ها باشد که با حرکت دوربین به طرز مرموزی جان گرفته و اجزای داستان را به هم می پیوندد...چیزی که گویا فراتر از اراده ی ماست... و گاهی آواز دلنشین بانویی که دوستش داریم(در کافه)... ایتها را ازآن جهت می گویم که بلاتار با زبرکی اندوه و ناامیدی بی پایان ر. به صورت تصاویری ساکن در جامعه نشان می ده و چیزی این سکوت رو می شکنه و نشون میده زندگی همچنان در جریان است... یاد سخنی از چارلز بوکوفسکی افتادم: زیباترین قسمت زندگی همان بخشیست که به آن می اندیشیم
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ