(حاوی اسپویل) به نظر خودم این فیلم، بهترین فیلم آرنوفسکی هست. فیلمی پرکشش،جذاب و یک ((تریلر روانشناختی)) عالی. چند روز پیش مطلبی درمورد آرنوفسکی خوندم که گفته شده نزدیک 10 سال روی فیلمنامه کار کرده و به نظرم با یکی از بی نقص ترین فیلمنامه های این کارگردان روبه رو هستیم که البته با بازی بی نظیر ناتالی پورتمن و بقیه تیم جان گرفته. فیلم را اگر بخواهیم به زبان ساده بیان کنم مشود: تبدیل ((قوی سفید)) به ((قوی سیاه)). این فیلم یکی از بهترین مثال ها برای ((تحول شخصیت)) است. شخصیت ((نانی)) یک زن معصوم و بی آزار و با حیا که حتی از صحبت کردن در مورد مسایل جنسی خجالت زده میشود و تا حدودی دلسوز و رویایش تبدیل شدن به ((قوی سفید)) است و وسواس بیش از اندازه در کار دارد و یک کمال گرا افراطیست. از طرفی مادری دارد که او هم برای مراقبت از دخترش وسواس شدیدی دارد ( گرفتن ناخن در مدت زمانی بسیار کم _ دستکش پارچه ای به دست هایش میزند_ دکور اتاق نینا که پر از عروسک هاست_ جعبه موسیقی) و این وسواس تا حد بسیاری روی شخصیت دختر اثر میگذارد. نماد بسیار مهم در این فیلم به نظر من زخمی است که در پشت نینا شکل گرفته. زخمی که اول در حد یک خراش بسیار جزیی است و تا انتها فیلم به مراتب بد تر میشود و این زخم در حاله نشان دادن تحول شخصیتی کاراکتر نینا است. به نظرم یکی از سکانس های مهم فیلم سکانسی است که نینا جلوی آیینه ایستاده و خیاط در حاله اندازه گرفتن او است. در آن لحظه توهم میکند و دستی را میبیند که دارد جای زخم را می خاراند و زخم را بدتر میکند. موضموع مهم دیگر توهمات نینا است که مهمترین آنها به نظرم توهم فردی دیگر به شکل خودش است که میخواهم اسمش را بگذارم (( همزاد خیالی )) که دقیقا همان (( قوی سیاه )) است. دستی که نینا از پنجره میبیند که دارد زخمش را می خاراند و دارد زخم را بدتر میکند همان دست همزاد است که فیلم میخواهد به ما نشان دهد (( همزاد )) هم در تحول شخیتی نینا نقش مهمی دارد. هر قسمت از فیلم که هر شخصیتی برای لحظاتی چهره اش شبیه چهره نینا میشود برایم نشانه است از ایجاد توهم است ( برقراری رابطه جنسی با لیلی که اصلا در آن لحظه در خانه نبوده _ کشتن لیلی با شیشه که در آن لحظه اصلا در اتاق نبوده ) و البته این توهمات از حد خود فراتر هم میروند و در سکانس بیمارستان که نینا برای عیادت بث میرود دوباره چهره (( همزاد )) را میبینیم که روی چهره بث افتاده و بث با چاقو به صورت خود حمله میکند و خود را میکشد درصورتی که در سکانس بعد چاقوی خونی را در دست خونین نینا می بینیم که نشان میدهد نینا بث را کشته. نینا که به دلیل فشار های عصبی ، تبدیل شدن لیلی برای جایگزینی برای نقش قوی سفید انتخاب شده و ترس از کنار رفتن ، فشار های مربی ، مشکلاتی که مادرش دارد ، تلاش برای بی نقض بودن در کارش و در آخر (( همزاد خیالی )) ، کاملا دچار روپاشی مشود و میزان توهم عود میکند که بزرگترین نشانه آسیب رساندن به مادرش است و حتی با این خیال که دارد لیلی را میکشد، به خودرا زخمی میکند.همان طور که گفتم فیلم از بابِ (( تحول شخصیت )) بی نظیر عمل میکند. در صحنه آخر لیلی را میبینیم که غرق در خون است و کاملا تبدیل به یک قوی سیاه شده است و بلاخره حس (( بی نقص بودن )) را حس میکند. در پلان آخر تمام صحفه سفید میشود و پایان می یابد ولی نینا به درون سیاهی و تباهی سقوط میکند.