در سن 42 سالگی "رافائل" با یک بحران روبروست.او در سایه پدر خود زندگی کرده و از اینکه به ندرت به دیدن مادر پیرش می رود احساس گناه می کند.همسر سابقش اعتقاد دارد او زمان زیادی با دخترش سپری نکرده و از طرفی مجبور است نسبت به دوست دخترش متعهد باشد.در این وضعیت یک حمله قلبی موجب رسیدن او به "خوان کارلوس" دوست دوران کودکی اش می شود و...
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
MehrBabadi
MehrBabadi
۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ۰۰:۵۶
زیبا و دلنشین بود
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Woland
Woland
۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۳۶
فوقالعاده زیبا. نمرۀ IMDBش میتونست بالای 8 باشه
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ