داستان یک کودک فراری به نام کریس که با گروهی از افراد لاابالی در یک انبار زباله دانی زندگی می کند. او برای زنده ماندن و امرار معاش، دست به دزدی می زند. اما هنگامی که یک واعظ دوره گرد به او می گوید که پدرش زنده است و از او می خواهد او به خانه بازگردد، کریس باید خانواده دزد خود را ترک کند و فورا به نزد پدرش برود.