«هانری بولانژه» (لئو) پس از پانزده سال کار در یک شرکت، بی کار می شود و تصمیم می گیرد خودکشی کند. او پس از بارها سعی و تلاش ناموفق، در نهایت در ازای هزار پوند، قاتلی (کولی) را برای کشتن خود استخدام کند. در این بین، با زن گل فروشی (کلارک) آشنا می شود و فکر می کند که زندگی اش تغییر کرده است. پس سعی می کند قرارداد قتل را بر هم زند، ولی این کوشش بی فایده است...