سهلِ ممتنع. هر بار دیدنِ فیلمی از فیلیپ گَرِل کافیست که این ترکیب را به یاد بیاورم: آسانِ ناممکن؛ چیزی که ظاهراً ساده است اما نمیشود دقیقاً یکی شبیه آن را ساخت و خیال میکنم این فقط یکی از خصایص سینمای گَرِل است؛ سینمایی که در این سالها، با تصویرهای سیاهوسفید و داستانهای ظاهراً سادهاش، درست در نقطهی مقابل سینمای معمولِ این سالها ظاهر شده. در مقایسه با فیلمهایی که رنگ و نور را لحظه به لحظه منفجر میکنند و داستانشان را آنقدر تاب میدهند و آنقدر پیچوخم به آن اضافه میکنند که دستآخر رشتهی امور از دست خودشان هم به در میرود، ساختههای فیلیپ گَرِل فیلمهای ظاهراً سادهای محسوب میشوند دربارهی چیزهایی که دستکم در این زمانه کسی آنها را به یاد نمیآورد. از فیلمسازِ هفتاد و دو سالهای که در مصاحبهها میگوید زندگی را به سینما ترجیح میدهد توقعی کمتر از این هم نداریم.
فیلمهای فیلیپ گَرِل فیلمهای باب روز نیستند؛ هرچند فیلمهایی دربارهی همین زمانهاند و دربارهی آدمهای این زمانه. دوست دارم بهجای شخصیت بنویسم آدم. مینویسم و ادامه میدهم آدمهایی که در این فیلمها نفس میکشند، آدمهایی که در این فیلمها قدم میزنند، آدمهایی که در این فیلمها عاشق میشوند، پیش از هر چیز آدماند و آدم بودنشان است که کار دستشان میدهد، که راهشان را عوض میکند و گذرشان را پیش آدمهای دیگری میاندازد که خوابش را هم ندیدهاند.
در فیلمی مثل «شوریِ اشکها» که داستانِ همین زمانه است، میشود تلفنهای همراه را ندید و میشود بهجای انواع پیامهای تلفنی، نامه نوشت، کارت پستال فرستاد و حرفِ دل را به گوش آنیکی رساند؛ هرچند ممکن است آنیکی به هزار و یک دلیل حرفی را که شنیده، یا روی کاغذ خوانده، جدی نگیرد. در همین زمانه میشود بهجای گوگل مَپس و وِیز و چیزهایی مثل اینها برای پیدا کردن خیابانی در پاریسْ از آدمی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده پرسید راه از کدام طرف است.
همینهاست که پیش از هر چیز فیلمهای فیلیپ گَرِل را از فیلمهای معاصرش جدا میکند؛ چون همانطور که خودش گفته اینکه اپلیکیشنهای راهیابی و دوستیابی را این روزها میشود بهرایگان روی تلفنهای همراه نصب کرد، دلیل خوبی برای بهروز کردنِ فیلمها نیست؛ اگر بهروز کردنِ فیلمها فقط نمایشِ این چیزها باشد.
محسن آزرم
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
doudeoud
doudeoud
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ ۱۹:۳۴
سهلِ ممتنع. هر بار دیدنِ فیلمی از فیلیپ گَرِل کافیست که این ترکیب را به یاد بیاورم: آسانِ ناممکن؛ چیزی که ظاهراً ساده است اما نمیشود دقیقاً یکی شبیه آن را ساخت و خیال میکنم این فقط یکی از خصایص سینمای گَرِل است؛ سینمایی که در این سالها، با تصویرهای سیاهوسفید و داستانهای ظاهراً سادهاش، درست در نقطهی مقابل سینمای معمولِ این سالها ظاهر شده. در مقایسه با فیلمهایی که رنگ و نور را لحظه به لحظه منفجر میکنند و داستانشان را آنقدر تاب میدهند و آنقدر پیچوخم به آن اضافه میکنند که دستآخر رشتهی امور از دست خودشان هم به در میرود، ساختههای فیلیپ گَرِل فیلمهای ظاهراً سادهای محسوب میشوند دربارهی چیزهایی که دستکم در این زمانه کسی آنها را به یاد نمیآورد. از فیلمسازِ هفتاد و دو سالهای که در مصاحبهها میگوید زندگی را به سینما ترجیح میدهد توقعی کمتر از این هم نداریم. فیلمهای فیلیپ گَرِل فیلمهای باب روز نیستند؛ هرچند فیلمهایی دربارهی همین زمانهاند و دربارهی آدمهای این زمانه. دوست دارم بهجای شخصیت بنویسم آدم. مینویسم و ادامه میدهم آدمهایی که در این فیلمها نفس میکشند، آدمهایی که در این فیلمها قدم میزنند، آدمهایی که در این فیلمها عاشق میشوند، پیش از هر چیز آدماند و آدم بودنشان است که کار دستشان میدهد، که راهشان را عوض میکند و گذرشان را پیش آدمهای دیگری میاندازد که خوابش را هم ندیدهاند. در فیلمی مثل «شوریِ اشکها» که داستانِ همین زمانه است، میشود تلفنهای همراه را ندید و میشود بهجای انواع پیامهای تلفنی، نامه نوشت، کارت پستال فرستاد و حرفِ دل را به گوش آنیکی رساند؛ هرچند ممکن است آنیکی به هزار و یک دلیل حرفی را که شنیده، یا روی کاغذ خوانده، جدی نگیرد. در همین زمانه میشود بهجای گوگل مَپس و وِیز و چیزهایی مثل اینها برای پیدا کردن خیابانی در پاریسْ از آدمی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده پرسید راه از کدام طرف است. همینهاست که پیش از هر چیز فیلمهای فیلیپ گَرِل را از فیلمهای معاصرش جدا میکند؛ چون همانطور که خودش گفته اینکه اپلیکیشنهای راهیابی و دوستیابی را این روزها میشود بهرایگان روی تلفنهای همراه نصب کرد، دلیل خوبی برای بهروز کردنِ فیلمها نیست؛ اگر بهروز کردنِ فیلمها فقط نمایشِ این چیزها باشد. محسن آزرم
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ