روری به علت افسردگی و اعتماد به نقس پایین تصمیم گرفت از بالای یک ساختمان بپرد و به زندگی خود پایان دهد. این تلاش او برای خودکشی با شکست مواجه شد و او را فلج کرد. او کنون به الکل روی آورده است و زمان خود را در بار مشروب فروشی محلی مورد علاقه اش سپری می کند. او در آن جا با متصدی بار و یک بازیکن سابق بسکتبال رفیق می شود. او همچنین با یک خانم جوان مهربان آشنا می شود که به او در راستای بهبود سلامت جسمی و روحی اش کمک رسانی می کند...