یک ساعت و نیم از زاویه ی دید الاغی به نام بالتازار جامعه ای پر از درد و رنج و شرارت های رایج در دنیایی که گویا تنها مرگ پایان اینهمه عذاب است را میبینیم ...
در کنار اینهمه گناه و شرارت قداست در وجود بالتازار است که بردبار و صبور، مشقات و نابخردی ادمیان را تحمل میکند ...
شاهکار بود ...
.
انتخاب موسیقی فرانتس شوبرت بسیار بر این فیلم نشسته ...
روی اندرسون واقعا منحصربفرده. اون رویکرد مینیمالیستی و ابزورد ـش رو خیلی دوست دارم، فیلمسازهای خیلی کمی رو با این رویکرد، فرم و کیفیت سراغ دارم که روی اصول خودشون بایستن و وسوسه مارکت ها نشن. حتی اثر اولش A Swedish Love Story که فرم و روایت ـش با بقیه آثارش به کلی متفاوته، از نظر محتوایی باز هم اثر فوق العاده ایه. به زیرکانه ترین شکل دنیای فیلم هاشو تصویر میکنه، دنیای فیلم هاش خیلی سیاهِ بنظرم، آدماش خیلی بیحال و منفعل ـن، انگار انگیزه ای برای زندگی ندارن، فقط یه چیزایی رو طوطی وار تکرار میکنن، خیلی کاریکاتور گونه رفتار میکنن. در و دیوارای دنیای فیلماش رنگ و رو رفته ان، خوشی و موفقیت انگار یجور توهمه و آدما از هم ابزار میسازن برای پیشبرد کارهاشون. باورش سخته ولی بارها شده تو دنیای واقعی، تو مناسبتهای مختلف، تو شرایط مختلف، اتفاقاتی رو دارم به چشم می بینم که انگار در اون لحظه دارم یه پارت از فیلمهای روی اندرسون رو به چشمم زنده می بینم! علیرغم فرم خاص و منحصربفردش، همینقدر فیلمهاش قابل لمس ـن و با دنیای واقعی عینیت دارن. اندرسون هرچی از دوران فیلمسازیش گذشت زیبایی شناسی رو رفته رفته از فیلمهاش کم کرد، یجورایی مثل "بلا تار" که همین روند رو پی گرفت و شکل کارهاش بیشتر مینیمالیستی شد، پرسوناژها کمتر شدن، رو میزانسن ها تاکید خیلی بیشتری شد، داستان از فیلم تقریبا حذف شد، روایت کلاسیک از فیلم گرفته شد، دوربین ثابت شد یا کمترین تحرک ممکن رو داشت، دیالوگ فیلمها خیلی خیلی کم شدن و بیشتر اکت، تصویر و موسیقی جایگزینش شد. روی اندرسون هم همین روند رو تقریبا طی کرده، تا همین اثر آخرش رسما یجورایی فیلم اپیزودیک بود و اگر چیزی از این سکانس متوجه نمیشدی سکانس بعدی تکمیلش میکرد. خیلی میشه در مورد روی اندرسون صحبت کرد، فیلمساز خیلی مهمیه، خیلی اعتبار داره و از معدود مولف هایی هست که همچنان فیلمسازی میکنه و باید قدرش رو دونست.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
Hoseinjan.khosravi
Hoseinjan.khosravi
۹ آذر ۱۴۰۱ ۰۳:۵۲
یک ساعت و نیم از زاویه ی دید الاغی به نام بالتازار جامعه ای پر از درد و رنج و شرارت های رایج در دنیایی که گویا تنها مرگ پایان اینهمه عذاب است را میبینیم ... در کنار اینهمه گناه و شرارت قداست در وجود بالتازار است که بردبار و صبور، مشقات و نابخردی ادمیان را تحمل میکند ... شاهکار بود ... . انتخاب موسیقی فرانتس شوبرت بسیار بر این فیلم نشسته ...
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Miladf87
Miladf87
۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۰:۱۵
جمله گدار درباره این فیلم برسون حق مطلب رو ادا میکنه این فیلم دنیاست در یک ساعت و نیم
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
arrashzre
arrashzre
۹ خرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۲
چه شاهکاری چقدر ساده ولی چقدر زیبا و شاهکار در وصفش نمیتونم حرفی بزنم
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
naaghmee
naaghmee
۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
چقدر این فیلم دلنشینه. چقدر ساختنش جذابه. اجرای این ایده عالی تنها از گدار بر میاد
MS.1424
MS.1424
۱۰ فروردین ۱۴۰۰ ۰۹:۲۵
برسون منظورته.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Mr. Arsalan
Mr. Arsalan
۲۵ فروردین ۱۳۹۸ ۲۲:۴۷
و ناگهان بالتازار... شاهکار روبر برسون. ژان لوک گدار در وصفش می گوید: "دنیا در یک ساعت و نیم".
zohrehsh
zohrehsh
aref.a
۲۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۴
سلام چشم فیلم را دارم دانلود میکنم اجازه بدین ببینم بعد نظرم را خدمتتون میفرستم . ممنون
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Mr. Arsalan
Mr. Arsalan
aref.a
۱۳ خرداد ۱۳۹۸ ۱۷:۵۵
روی اندرسون واقعا منحصربفرده. اون رویکرد مینیمالیستی و ابزورد ـش رو خیلی دوست دارم، فیلمسازهای خیلی کمی رو با این رویکرد، فرم و کیفیت سراغ دارم که روی اصول خودشون بایستن و وسوسه مارکت ها نشن. حتی اثر اولش A Swedish Love Story که فرم و روایت ـش با بقیه آثارش به کلی متفاوته، از نظر محتوایی باز هم اثر فوق العاده ایه. به زیرکانه ترین شکل دنیای فیلم هاشو تصویر میکنه، دنیای فیلم هاش خیلی سیاهِ بنظرم، آدماش خیلی بیحال و منفعل ـن، انگار انگیزه ای برای زندگی ندارن، فقط یه چیزایی رو طوطی وار تکرار میکنن، خیلی کاریکاتور گونه رفتار میکنن. در و دیوارای دنیای فیلماش رنگ و رو رفته ان، خوشی و موفقیت انگار یجور توهمه و آدما از هم ابزار میسازن برای پیشبرد کارهاشون. باورش سخته ولی بارها شده تو دنیای واقعی، تو مناسبتهای مختلف، تو شرایط مختلف، اتفاقاتی رو دارم به چشم می بینم که انگار در اون لحظه دارم یه پارت از فیلمهای روی اندرسون رو به چشمم زنده می بینم! علیرغم فرم خاص و منحصربفردش، همینقدر فیلمهاش قابل لمس ـن و با دنیای واقعی عینیت دارن. اندرسون هرچی از دوران فیلمسازیش گذشت زیبایی شناسی رو رفته رفته از فیلمهاش کم کرد، یجورایی مثل "بلا تار" که همین روند رو پی گرفت و شکل کارهاش بیشتر مینیمالیستی شد، پرسوناژها کمتر شدن، رو میزانسن ها تاکید خیلی بیشتری شد، داستان از فیلم تقریبا حذف شد، روایت کلاسیک از فیلم گرفته شد، دوربین ثابت شد یا کمترین تحرک ممکن رو داشت، دیالوگ فیلمها خیلی خیلی کم شدن و بیشتر اکت، تصویر و موسیقی جایگزینش شد. روی اندرسون هم همین روند رو تقریبا طی کرده، تا همین اثر آخرش رسما یجورایی فیلم اپیزودیک بود و اگر چیزی از این سکانس متوجه نمیشدی سکانس بعدی تکمیلش میکرد. خیلی میشه در مورد روی اندرسون صحبت کرد، فیلمساز خیلی مهمیه، خیلی اعتبار داره و از معدود مولف هایی هست که همچنان فیلمسازی میکنه و باید قدرش رو دونست.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
aref.a
aref.a
۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۸:۵۲
دوست عزیز روی اندرسون رو بین فیلمسازهای موردعلاقت دیدم خوشحال میشم اگر نظرت رو راجع به این نابغه بدونم
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ