دانلود فیلم The Possession of Hannah Grace 2018 (تسخیر هانا گریس) با زیرنویس فارسی و تماشای آنلاین

The Possession of Hannah Grace 2018

تسخیر هانا گریس

  • امتیاز بدهید:

    • برای امتیاز‌دهی باید عضو باشید

  • ۱۷ مهر ۱۴۰۲ ۱۵:۲۰

    اضافه شدن انکود جدید

    iFT, Tigole

  • ۲۳ اسفند ۱۳۹۸ ۱۶:۰۰

    اضافه شدن انکود جدید

    YIFY

فارسی

English

زمانی که پلیسی یک شب را در سردخانه بیمارستانی سپری می‌کند، متوجه رویدادهای عجیب و غریبی می‌شود که در یکی از اجساد رخ می‌دهد.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۴۳

ترسناک خوبی است و ارزش یک بار دیدن رو داره

نمایش اسپویل
۷ مرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۰۷

یه فیلم عالی و خوب

نمایش اسپویل
۲۹ اسفند ۱۳۹۷ ۰۰:۵۰

به نظر من که تو این سبک فیلم The Autopsy of Jane Doe 2016 خیلی قشنگ تر بود و یادمه بعضی صحنه هاش قشنگ تونست منو بترسونه (فیلمو دست کم گرفته بودم شب تنهایی داشتم میدیدم ?) اما این فیلم به نظرم یه فیلم معمولی رو به ضعیفه که نه تنها خیلی چیزاش کپی اون فیلمه بلکه کپی هایی از فیلم های دیگه مثل سری The Grudge هم به نظرم داره (صحنه دیده شدن در دوربین مداربسته و نوع راه رفتن موجود شیطانی برای من تداعی کننده The Grudge بود) نمره ام بهش 5 از 10 هستش و البته به نظرم آنچنان پتانسیل بهتر در آوردنم نداشت چون فیلمنامه خوبی نداره ولی نظر یکی تو imdb رو میخوندم گفته بود اگه صحنه جن گیری رو به صورت Flashback در می آوردن جذاب تر میشد که به نظر من درسته و یکی از بهترین صحنه های فیلم خیلی سرسری اولش میگذره و مثلاً مثل صحنه جن گیری فیلم معروف The Exorcist زیاد براتون پررنگ جلوه نمیده که تو خاطرتون بمونه.

نمایش اسپویل
۲۸ بهمن ۱۳۹۷ ۱۹:۱۴

نقد من بر فیلم " تسخیر هنا گریس " احسان داودی نمره من 6.2/10 تک خط من : " هنا آسوده بخواب ، ریگن بیدار است " تسخیر هنا فیلمی از نوع کینه و حلقه هست تا جنگیر یا احضار. از آن نوع فیلمهایی که یک نوع روح شیطانی (حالا اینجا جسد جنزده) بدون آنکه حرفی بزند ، طی زمان فیلم در چند پارتیشن مختلف ظاهر میشود و در انتهای هر پارت یک فرد را به قتل می رساند و در آخر هم ، حالا به طریقی علی الحساب یا کلا ، نابود میشود. تسخیرش از تسخیر یک عروسک مثل آنابل بی اثرتر است و مرده اش هم از مرده ی شرور ، شرورتر نیست. عجیب است که بعد از نیم قرن هنوز فیلمی همتراز با جنگیر ساخته نشده است. همه ی فیلمهای بعدی یک ایرادی داشتند. سوای بحث کلیشه بودن ، یا بازی ها خوب نبوده ، یا فیلمنامه ، یا جلوه های ویژه یا موسیقی و غیره. دلیل همه ی این ضعف ها هم چیزی نیست جز سرسری گرفتن کل قضیه و عدم تمرکز کافی بر تمام وجوهات اثر ، کاری که بعکس ، ویلیام فریدکین و دوست نویسنده اش ویلیام پیتر بلاتی در آن سنگ تمام گذاشتند. اساسا بحث مذهبی سینمای وحشت خصوصا در بخش جنگیری در همه جای جهان طرفدار دارد و آمریکا هم ، هر چند مدت یکبار فیلمی در این زیرژانر روانه سینماهای خود میکند. کاری که در تسخیر هنا انجام شده نقطه ضعف بزرگی دارد که قابل چشم پوشی نیست ؛ آنهم عدم زنده بودن شخصیت جنزده است. علت متفاوت بودن این ژانر در حقیقی بودن و عدم کشف کامل آن است. یعنی اولا افرادی که دچار این مسئله شده باشند در جامعه وجود دارند و دوما با وجود اینهمه دانش روانشناسی و علوم دیگر هنوز دانشمندان نتوانسته اند آن را بطور کامل رد یا قبول کنند. منتها به هر حال اصولا وقایع تسخیر و جنگیری تا زمانیکه فرد جنزده زنده هست اهمیت دارد. اتفاقا جذابیته موضوع در همین است که این لایو بودن شرایطی ایجاد میکند تا ما از طریق مکالمات صورت گرفته بین جنگیر و جنزده به عمق اختلافات خیر و شر به عنوان اوریجین و منشا برخوردهای سبعانه یا وقایعِ ناگوارِ به ظاهر بی دلیل یا با دلیلِ نامشخص ، از طریق دیالوگ های رودررو و طرح مسائل دینی و عقیدتی بین این دو جبهه ، در هر قوم و کشوری ، پی ببریم. آخرین فیلم خوبی که با این محتوا دیدم فیلم کره ای "شیون" بود که اتمسفر سنگین ، بازی های عالی ، داستان بشدت حساب شده و یک دوئل نهایی درخشان داشت. منتها اینجا قضیه فرق میکند. اینجا بجز چند دقیقه ابتدایی فیلم ، مابقی مربوط به تسخیر بجامانده در جسدیست که با دیدگاه قبلی ما راجع به این آثار متفاوت است. فیلم بدون مقدمه ما را به درون فضای جنگیری پرت میکند و این برای فیلمی که با واژه "تسخیر" شروع شده اصلا خبر خوبی نیست. یادمان باشد از زمان شروع حلول روح شریر در کالبد ریگن ، حداقل نیمساعت وقایع خاصی در جنگیر پیگیری میشود تا لحظه ی تکمیل عمل تسخیرِ و تبدیل طفل معصوم به شرمطلق ، به طور بی نقصی باورپذیر باشد. بعلاوه در همان سکانس اول کارگردان آنقدر ضعیف عمل میکند که دوست دارید همان بالش ابتدای فیلم را بجای هنا ، بر دهن کارگردان قرار میدادید تا داستان اینقدر کلیشه ای شروع نمیشد. نه حسی می انگیزد و نه چیز جدیدی نمایش میدهد تا ذوق زده شویم. یک کپی نازل ربوده شده و دست چندم از چند دقیقه از جنگیر منتها بی در و پیکرتر و غیرواقعی تر. بهرحال حاضر میشویم یک فرصت تازه به این کارگردان در معرض خفگی بدهیم! حالا ماجرای دختری را میبینیم که در یک سردخانه مشغول بکار شده. فیلم شروع خوبی دارد ، کمی امیدوار میشویم ، کارگردان ما را با فضای سردخانه به خوبی آشنا میکند. از صحبت راجع به تنهایی انسان و بوی تعفن مردگان گرفته تا معرفی بخش سوزاندن اجساد و اشاره به بسته بودن درهای اصلی ساختمان و نحوه ی برخورد با اجساد و گرفتن عکس از آنها ، همگی مقدمه چینی های درستی برای شروعِ ورود ، به دنیای یک فیلم ترسناک مهیج اند. البته سردخانه اساسا چنان فضای مهیب و رعب آوریست که بسادگی میتوانست برگه برنده فیلمساز باشد. اما حیف! حیف اینهمه پتانسیل که در زیرخروارها کلیشه و سطحی نگری دود شد و از دست رفت. خب اما کچ فیلم کجاست؟ مشکل شخصیت اصلی این است که مقابل دیدگانش ، دوستش به قتل رسیده و نتوانسته کمک کند. حالا از فرط عذاب وجدان ، خودش را در فضای سردخانه و میان اجسادی زندانی کرده تا دست از اعتیادش به مصرف مواد مخدر ، الکل و قرص که نشانه های افسردگی هستند ، بردارد. افسردگی که به نقل از پدر هانا عامل اصلی جنزدگی او شد و حالا هم ، در پی تسخیرِ شخصیت اصلی ست. منتها فیلمساز آنقدر از نقش اول خود ناامید به نظر می رسد که حاضر نیست همانقدر که به سکوت محیط توجه میکند به سکوت او هم اهمیتی بدهد و هرچقدر به عمق راهروهای سبز و قرمزِ تاریک فضای سرخانه زوم میکند ، یک دهمش در راهروهای ذهن و قلب شخصیت اصلی داستانش قدم نمیگذارد و کل فوران هیجانات درونی این زن را از طریق چند سکانس کوتاه مشتزنی نمایش میدهد که آنهم یک کپی نازل دیگر از شخصیت پدر کاراس در جنگیر است. شخصیت های فرعی که در حد پیام بازرگانی هستند یعنی آنقدر حماقت میکنند یا نچسبند که تنها دلیل حضور و مرگ متعاقب بی اثرشان احتمالا خصومت شخصی با خود کارگردان بوده است! از اینجا به بعد عملا فیلم افت میکند و هرچه به دقایق انتهایی نزدیکتر میشویم با اینکه فیلمساز اتمسفر ترسناک اثر را حفظ میکند اما عملا داستان رها میشود و نقطه اوج فیلم که برخورد جسد تسخیر شده هنا و شخصیت اصلیست ، در حد یک کلایمکس بی رمق ، تیر خلاص را میزند. مهمترین دلیل نقص فنی اثر ، جامپ کات های افتضاح کارگردان در لحظات اوج فیلم است. کارگردان و ادیتور و حتی فیلمبردار به نحوی عمل کرده اند که هر بار پس از صرف زمان زیاد جهت فضاسازی اولیه برای رسیدن به یک نقطه اوج ترسناک ، در لحظه ی نهایی آنقدر با تکان های بی دلیل دوربین و تمرکز بر بخش های غیرترسناک شخصیت های قربانی ، حواس پرتی ایجاد میکنند که عملا در زمانی دوچندان سریعتر از قبل ، تمام تعلیق مستتر در فضاسازی اولیه را از بدن بیننده تخلیه نموده و نوعی بی تفاوتی نسبت به مرگ قربانیان ایجاد میکنند. کارگردان باید فضای رعب و وحشت و عامل آن را در لحظات اوج فیلم ، اتفاقا در رویکردی معکوس با این اثر ، با جزئیات ، کنترل و تسلط تمام به بیننده نشان دهد. نه اینکه خودش طوری عمل کند که انگار از بیننده بیشتر ترسیده است. شما لحظات رعب آور احضار1 را به خاطر بیاورید. در صحنه ای که ورا فارمیگا به درون زیرزمین سقوط کرده و تنها مانده ، حرکات با طومانینه فیلمبردار به سمت نقاط کور اتاقِ نیمه تاریک و استفاده ی خلاقانه از زوایای دوربین و بازی با لنز و صدا ، کل موهای بدن را سیخ میکرد. بیننده تمام دقایق را تحمل میکند تا تقابل ها را ببیند. تقابل بی خلاقیت یعنی مرگ. در مرا به جهنم بکش ، هربار که دختر و پیرزن روبرو میشوند ، کارگردان از کمترین فضای ممکن و دم دست ترین وسایل ، از طریق تمرکز های هوشمندانه و غیرقابل پیشبینی از زوایای ابتکاری بر مختصات مختلف تصویر و عشق به برجسته سازی احساسات مخفی در چهره ی دو شخصیتش ، آنهم بدون طرح داستانی خاص ، میخکوب میکند. یعنی میخش را میکوبد و میرود! البته یکی از معضلات و چالش های فیلم برای کارگردان ، پوشش شخصیت هانا هم بود که نهایتاً تعمداً به دلیل نیاز به گریز از نمایش عریانی بیشتر جسد ، مجبور به برداشت تصاویر آنی یا از زوایایی شده که شوکی ایجاد نمیکنند و یا به دلیل انتخاب تعمدی لنز تار جذابیت چندانی ندارند. شما نگاه کنید به صحنه ی قرارگرفتن بدن تسخیرشده ی تونی کولت در بکگراند تار گوشه ی اتاق خواب فرزندش در فیلم موروثی که چگونه با وجود تمرکز بر شخصیت پسر در جلوی دوربین ، واکنش شدید بیننده در رصد نمودن همزمان هر دو کاراکتر و انتظار کشنده و نفسگیر برای عکس العمل بعدی مادر یا فرزند را ، برمی انگیزاند. من از عاشقان فیلمهای ترسناکم و لذت دیدن یک فیلم با کلاس ترسناک مدتهاست که به دلم مانده است. فیلمهای خوب هستند اما تا شاهکار بودن فرسنگها فاصله دارند. این فیلم هم اگرچه صد در صد برای بنده واجب المشاهده بود (با تمام خطاها) منتها در فرهنگ سینمای وحشت من جایگاه خاصی ندارد. در مورد سردخانه یکی از شاهکارهای ژانر، فیلم کالت Re-Animator اثر استوارت گوردون بر اساس داستانی از اچ پی لاوکرافت است که علاوه بر بخش بصری فوق العاده ، یک داستان تکان دهنده از مفهوم عشق ، زندگی و مرگ با رگه هایی از طنز تلخ است که به دوستداران سینمای وحشت پیشنهاد میشود.

نمایش اسپویل
۲۸ بهمن ۱۳۹۷ ۱۴:۲۱

6.2/10 اتمسفر عالی ، چهره پردازی قابل قبول ، باقی ضعیف

نمایش اسپویل
بیشتر