ابی و آقاحسینی پس از آزادی از زندان، وسط تهران از هم جدا میشوند. ابی بر اساس وعده «آقا فکری» در زندان، شماره تلفنی را میگیرد اما کسی گوشی را برنمی دارد. او پس از پرسه زدن در شهر، دوباره آقاحسینی را در محلهای بدنام ملاقات میکند و معلوم میشود حسینی که قصد رفتن به جنوب را داشته، از تصمیم خود منصرف شده است. ابی و آقاحسینی در یک قهوهخانه مستقر میشوند که صاحباش آدم کثیفی است و به خاطر منافعاش تن به هر کاری میدهد. عبداله که زمانی کشتیگیر بوده و در مبارزهای ابی را شکست داده، در گوشه قهوهخانه جان میکند. حسینی پس از برنده شدن در بازی «ترنا» حکم میکند که ابی از خیابان لالهزار تا پل تجریش، بدون پول، به کافهها و رستورانها سر بزند و غذا و مشروب مفتی بخورد...
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
hossein
hossein
۲۵ شهریور ۱۳۹۸ ۲۳:۲۲
بین فیلم های قبل انقلاب،فیلم خوبی به حساب می آد.توجه به دغدغه های جامعه مثل اختلاف طبقاتی چیزیه تو فیلم های قبل انقلاب کمتر پیدا می شه اما این تونسته این مسئله رو به خوبی به تصویر بکشه.
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ