amir102030

نام:

Amir

نام خانوادگی:

Amani

تاریخ تولد:

۱۳۸۰/۱۲/۲۰

عضویت:

فروردین ۱۳۹۶ (۷ سال)

شخصیت‌های مورد علاقه

۵ دیدگاه اخیر

۱۴۰۱ مرداد ۰۸ ۱۱:۲۳

فیلم «Oldboy» با ایجاد فضایی پریشان، مضطرب و بدون ثبات آغاز می‌شود و رفته‌رفته با استفاده از کلیه‌ی عوامل و المان‌های موجود، بر تعلیق اثر می‌افزاید. تا جایی که گویی با فیلمی معمایی و روان‌شناختی روبرو هستیم. اولین فضا که زندان است به عنوان فضای نمادین ذهن «دائه-سو» معرفی می شود. زندان برای او محرکی می شود تا انتقام بگیرد و این هدف و باوری است که در ناخودآگاه او رشد پیدا می‌کند. در کنار آن غریزه‌ی او نیز کم‌کم دچار التهاب و تشدید می‌شود تا جایی که میل انتقام و غریزه تبدیل به یک عنصر واحد و مشترک شده و آماده‌ی ارضا می‌شود. با بیرون آمدنش از زندان وارد فضای دوم فیلم می‌شویم. فضای جامعه‌ی مدرن و متمدن کره‌ی جنوبی که اجازه‌ی ارضای غرایز و انتقام را به او می‌دهد. «وو-جین» به عنوان نماد قدرت، از طبقه‌ی فرودست جامعه انتقام می‌گیرد. اما چیزی که باعث انتقام او می‌شود همین تفکرات حاکم بر این طبقه است که موجبات مرگ خواهر او را فراهم می‌کند. مرگ خواهرش در فیلم را می‌توان به نوعی آغاز مرگ اخلاق در جوامع شرقی به حساب آورد. اخلاقی که توسط نظام سرمایه‌داری و هجوم فرهنگ غرب، تمدن اصیل و تاریخی شرق را تحت‌الشعاع قرار داده‌است. فیلم، داستان زندگی انسان‌هایی هست که به مرز پوچی رسیده‌اند، کارگردان در این فیلم افرادی را نشان می‌دهد که به هیچ‌چیز پایبند نیستند و این عدم پایبندی نسبت به خود و جامعه درست در نقطه مقابل آداب و سنن و فرهنگ جوامع شرقی آسیا قرار می‌گیرد. گاهی گذشته‌ی انسان طوری خودش را به حال می‌رساند که چاره‌ای جز مرور گذشته و پس‌دادن تاوان آن نداریم. از حال خود مراقبت کنیم چرا که در آینده، این حال، گذشته‌ی ما خواهد بود.

۱۴۰۱ مرداد ۰۸ ۱۰:۴۴

«پارک چان ووک» در «Sympathy for Mr. Vengeance» از روش‌های کلاسیک فیلم‌سازی استفاده نکرده‌است و برای همین، فیلم در ابتدا ریتم کندی دارد. این ویژگی که در ابتدا کمی غیرضروری به نظر می‌رسد، از میانه‌ی فیلم به یکی از اصلی‌ترین عناصر تبدیل می‌شود که با استفاده از آن و تاکید بر نمایش جزئیات هر صحنه، حقیقت حاضر در فیلم را به خورد مخاطب می‌دهد: آیا چیزی که شاهدش هستیم نامش انتقام است یا اجرای عدالت؟ فیلم، حاصل نبوغ و استعداد کارگردانی است که ثابت می‌کند برای ساخت اثری نفوذپذیر و تکان‌دهنده، نیازی به موسیقی متن تاثیرگذار، صحنه‌های اکشن نمایشی و حتی لوکیشن‌های خاص فیلمبرداری نیست؛ بلکه تنها اجرای خیره‌کننده و داستانی پرداخته‌شده کافی است تا بتوانیم به قلمرو ذهن و روح کاراکترها وارد شویم، رنج آنها را درک کنیم و با تصمیم‌ها و انتخاب‌های آنها قدرت قضاوتمان را به چالش بکشیم.

۱۴۰۱ مرداد ۰۸ ۱۰:۱۱

در «Minority Report»، «اسپیلبرگ» با ترسیم فضایی پر رمز و راز که دارای وجهه‌های چشمگیر است، یک پیرنگ جنایی–معمایی در دل اتمسفر آخرالزمانی خلق می‌کند. حال در این بین، نقطه‌نظر مرکزی دوربین و پیشبرد درام، حول پرسوناژ «آندرتون» جریان پیدا کرده و با نمایشی از اضمحلال اخلاقیت و انسانیت همه چیز را به چالش می‌کشد. در این جهان عجیب و غریب، گویی تمام انسان‌ها توسط چشم همیشه‌مراقب زئوس، زیر نظر کنترل‌کنندگان حاکمیت هستند و قانون، آنتاگونیست مخوف ماست. فراز مهمی که فیلمساز به آن می‌پردازد، نمایش دگرگون شده‌ای از امر قانون و نظارت است که این‌بار پا را فراتر از امنیت گذاشته و جامعه را در زیر سایه‌ی عمل‌گرایی و تمامیت‌خواهی می‌برد. «اسپیلبرگ» در «Minority Report» به صورت لایه‌ای، نقدی بر جامعه‌ی سرمایه‌داری و لیبرالیسم تقلبی می‌کند. جامعه‌ای که در آن آزادی وابسته به عملکرد صحیح کنترل شده‌ی انسان‌ها است. «آندرتون» در این بین با به وجود آمدن پرسش‌هایی برایش از صفحه‌ی شطرنج حاکمیت خارج شده و پله به پله واقعیت پنهانی توسط او فاش می‌گردد. بازی هیجانی و پر از اکت‌های احساسی و روان پریش، بخش مهمی از نقش آفرینی عالی «تام کروز» است که در ساخت پرسوناژ «آندرتون» سهم به‌سزایی دارد. یکی دیگر از مولفه‌های جالب فیلم، تصویرسازی‌اش از پس درام است و به‌جای اینکه به سمت پردازش سازه‌های بلاک‌باستری برود، همچون یک اثر کلاسیک رفتار نموده و شاهد اتمسفر خفقان و پر التهاب و کاراکترهای تهدیدگر هستیم.

۱۴۰۱ مرداد ۰۴ ۱۰:۱۰

آنچه بیشتر در فیلم‌های «دیوید فینچر» مورد استقبال مخاطبان و علاقه‌مندانش قرار گرفته، فراتر از خوش‌ساختی این آثار، نوع نگاه پیچیده و حیرت‌آور این فیلم‌ها به مسئولیت و انتخاب انسان در برابر هستی و جهان موجود است. انسانی که گاهاً حق هیچ‌گونه انتخابی برای خود قائل نمی‌شود و دست و پای بسته در تقدیرش غرق می‌گردد. قتل هایی که در فیلم «Zodiac» صورت می‌گیرد و نحوه‌ی انجام آنها، حتی هیبت و فیزیک قاتل که در چند صحنه به وضوح در کادر دوربین قرار می‌گیرد، چندان مشابهتی را در ذهن بر نمی‌انگیزد. چنانچه بعضاً حتی تشابه صدا و دستخط زودیاک های بعدی نیز مورد تایید کارشناسان قرار نمی‌گیرد. حتی معلوم می‌شود که زودیاک، بعضی از قتل ها را به دروغ به خود نسبت داده تا معروفیت بیشتری پیدا کند. از اینجاست که تکثیر زودیاک در جامعه و حضور به اصطلاح زودیاک های بدلی مورد تاکید فیلمساز قرار می‌گیرد. اینکه در جامعه‌ای که انسان به عنوان وحشی‌ترین و خطرناک‌ترین موجود قلمداد می شود، کشتن آسان‌تر از آب خوردن است. اما در «زودیاک» چه کسی مجازات می‌شود و کیفر می‌بیند؟ مهمترین نکته این است که (برخلاف خیلی از داستان‌ها و فیلم‌های معمول) بالاخره هویت قاتل اصلی مشخص نشده و پنهان می‌ماند. به نظر می‌آید آنکه بیش از همه در فیلم سزاوار کیفر شناخته‌شد و مجازات دید، همان شهر «سانفرانسیسکو» و اهالی‌اش بود که در آن دهه‌ها، غرق در بی‌خبری، بی‌بند و باری، جنبش‌های انحرافی مانند هیپی‌ها، بی‌مسئولیتی در قبال اعمال دولت‌شان (مانند تجاوز به ویتنام)، گریز از مذهب و گرایش به فرقه‌های شیطان‌پرستی و …گردیده بودند. شاید نماهای متعددی که دوربین، مخاطبش را از فراز پل معروف «گلدن‌گیت» به نظاره‌ی زندگی روزمره‌ی مردم «سانفرانسیسکو» می‌برد، تاکیدی بر همین نگاه محاکمه‌گر باشد. در واقع در فیلم، این «سانفرانسیسکو» است که به عنوان نمادی از تمدن صنعتی امروز غرب محاکمه می‌شود. جالب است که ماجرای این فیلم از چهارم جولای آغاز شد و چه تاریخ بامسمایی. اعلام موجودیت معروف‌ترین قاتل زنجیره‌ای تاریخ آمریکا از روز اعلام استقلال این کشور شروع می‌گردد.