پس از جنگ جهانی دوم، کشور آلمان به دو قسمت تقسیم میشود؛ آلمان شرقی و غربی. مرز میان این دو، دیواری است که در شهر برلین کشیده شده است. دولت آلمان شرقی، کنترل بسیار شدیدی بر مردم اعمال میکند، خصوصاً قشر روشنفکر جامعه که شامل نویسندهها، فیلمسازها و در کلّ، هنرمندان میباشند. در این میان، فردی به نام «موهه» که یکی از کارکنان سازمان امنیت ملی میباشد، مأمور کنترل و استراق سمع شاعر و نویسندهای به نام درایمن میشود. او در حین انجام وظیفه، تحت تأثیر زندگی او و همسرش قرار گرفته و دچار تغییر و تحول شخصیتی میشود.
این فیلم را میتوان از چندین جنبه مورد بررسی قرار داد. یکی از آنها، جنبه اجتماعی و تاثیر مردم جامعه در تعامل با یکدیگر میباشد. هر انسان نسبت به شرایط خانوادگی و محیطی که در آن بزرگ شده است، دارای طرز فکر و شخصیت منحصربهفرد میباشد. ارزشها و باورهای شخصی، تا زمانیکه در تعامل با انسانهای دیگر نباشند، ثابت و یکنواخت باقی مانده و پیشرفتی در آنها حاصل نمیشود. موهه، فردی تنها میباشد که به خاطر شرایط اجتماعی خود و برای داشتن شغلی، در سازمان امنیت ملی کار میکند. وقتی طرز رفتار و نحوه حرف زدن و حتی راه رفتن او را میبینید، متوجه میشوید که با انسانی کاملاً خشک روبرو هستید. اما این فرد، استاد دانشگاه نیز هست و دانش خود را، دقیق و به طور کامل به دانشجویان، منتقل میکند. او نسبت به رفتار و عملکرد خود، احساس مسئولیت میکند و باید گفت، این نوع افراد، همواره مورد سوء استفاده از طرف مافوق و رؤسای خود، قرار میگیرند. چراکه همواره، بیشتر مسئولین، از همین نقطه برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند و ارزشی برای زیردست خود قائل نیستند.
جنبه سیاسی این فیلم نیز، بسیار حائز اهمیت است. پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، این کشور تبدیل به محلی برای زورآزمایی آمریکا و روسیه (شوروی) شد. قسمت غربی توسط آمریکا، تبدیل به جامعه سرمایهداری شد که بهترین امکانات را در اختیار داشت و بسیاری از گروهها مثل فیلمسازان و نویسندگان، از آزادی کامل در زمینه فعالیتی مربوطه، برخوردار بودند. اما آلمان شرقی که تحت سلطه روسیه بود، با فقر و خفقان دست و پنجه نرم میکرد و روز به روز، بر شدت آن اضافه میشد. این فشار به حدی بود که بعضی از مردم، برای رد شدن از دیوار برلین و رسیدن به قسمت غربی، چشم بر روی هر چیزی، بسته و جان خود را از دست میدادند. مسالهی بسیار واضح، این بود که برای هیچ کدام از دو طرف، کشور آلمان مهم نبود و آمریکا و روسیه دنبال منافع خود بودند و از کوچکترین فرصت برای رسیدن به آن، استفاده میکردند. به همین خاطر، بخش سوسیالیستی (شرق آلمان) به جای اینکه به فکر تودهها بوده و رفاه عمومی را برای آنها به ارمغان بیاورد، از مسیر اصلی خود، دور شده و باعث ایجاد نارضایتی مردم، نسبت به سیستم ادارهی کشور شد. پرده برداشتن از بعضی واقعیتها توسط قشر متفکر و روشنفکر و به دنبال آن، از بین رفتن اعتماد مردم نسبت به حکومت، باعث به اوج رسیدن این نارضایتیها شد که در نهایت، فرو ریختن دیوار برلین را به دنبال داشت.
از افشاگریهایی که میتوان به آن اشاره کرد، آمار خودکشی در جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) بود که تا آن موقع اعلام نمیشد. «درایمن» پس از خودکشیِ یکی از صمیمیترین دوستانش به نام «آلبرت جرسکا»، تصمیم میگیرد در این مورد مقالهای بنویسد. جرسکا، کارگردانی است که از ادامه فعالیت هنری خود محروم شده و نزدیک به 7 سال است که با همین شرایط، زندگی میکند. شاید هیچ چیزی، برای یک هنرمند، دردناکتر و بدتر از این نباشد که از فعالیت و عرضهی هنر و اثر خود، محروم شود. اما در مقابل این محرومیت، چندین حالت اتفاق میافتد. بعضیها تحمل شرایط به وجود آمده را ندارند و ترجیح میدهند به زندگی خود، پایان دهند. بعضی از افراد عزلتنشینی را انتخاب میکنند و اتفاقاتی که در پیرامونشان در حال وقوع است را نادیده میگیرند. اما افرادی نیز هستند که به مبارزه ادامه میدهند و از کوچکترین فرصت برای پیشبرد اهدافشان، استفاده میکنند. این مبارزه میتواند همراه با تدبیر و سنجیدن شرایط مختلف صورت بگیرد و یا اینکه به حالت رادیکالی و بدون در نظر گرفتن شرایط باشد. مثالهایی از اکثر این موارد را میتوانید در فیلم دیده و نتیجه عملکرد هر یک از آنها را مشاهده کنید. یکی از این افراد، درایمن است. او نمونهی بارزی از انسان متعهد و وفادار میباشد و حتی در بدترین شرایط که شاید تصورّش هم برای ما غیرممکن باشد، بهترین و عاقلانهترین تصمیم را میگیرد. علاقه و عشق او نسبت به همسرش و در واقع به کشورش (در این فیلم «کریستا ماریا» نماد آلمان میباشد که مورد تجاوز قرار گرفته است)، بسیار واقعی بوده و به هیچ وجه، حتی در سختترین شرایط، برای رهایی از وضعیت موجود، حاضر به ترک آن نیست.
پایان این فیلم، یکی از بهترین پایانهایی است که تا به امروز دیدهام. ما انسانها برای قدردانی از رفتار و عملکرد دیگران، معمولاً راحتترین و سادهترین راه را انتخاب میکنیم و به این فکر میکنیم که به هر نحو ممکن، دِینی که به بقیه داریم را، اَدا کنیم، اما این فیلم به ما نشان میدهد که این موضوع، چقدر بهتر و زیباتر میتواند اتفاق بیافتد و لذتی که به دنبال دارد، با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. فیلم از نقطه شروع تا پایان، کاملا واقعی و رئال روایت میشود و پر از سمبل و دیالوگهای سنجیده و عمیق است که به این خاطر باید به نویسنده و کارگردان فیلم، فلورین هنکل وُن دونرزمارک (Florian Henckel von Donnersmarck) تبریک گفت. بازیگران این فیلم در بالاترین سطح به ایفای نقش خود پرداختهاند و در این میان، بازی اولریچ موهه (Ulrich Muhe) در نقش هاپتمن گرد ویسلر (Hauptmann Gerd Wiesler) یکی از بهترین و به یادماندنیترین بازیهاست (با اینکه با یک شخصیت خشک و ماشینی روبرو هستیم، ولی به لطف بازی باورپذیر، کوچکترین احساسات کاراکتر ویسلر در تمامی صحنهها قابل درک است). از کنار موسیقی احساسی این فیلم نیز نباید به سادگی گذشت که برای بالا بردن حس صحنههای فیلم، به جا و به اندازه استفاده شده است. شاید تنها موردی که (خصوصاً در شروع فیلم) کمی آزار دهنده باشد، ریتم کند فیلم در روایت داستان باشد که با نزدیک شدن به وسط فیلم، برطرف شده و تا پایان، کشش لازم را در خود دارد.
جاوید مجلل
امتیاز: 88
جهت ورود به صفحه دانلود کلیک کنید
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
hossein55
hossein55
۱۲ آبان ۱۳۹۷ ۱۴:۲۳
محشره این فیلم هنر و تنها هنر میتونه سخت ترین یخها را هم ذوب کنه
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
Raskolnikov
Raskolnikov
۱۱ آبان ۱۳۹۷ ۰۷:۲۴
عالی!!!!!!!!!!!
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ