در علم جامعهشناسی تئوری وجود دارد به نام «پنجره شکسته» که اشاره دارد به جامعهای که به محض ورود به آن با شیشههای شکستهی ساختمانی که به حال خود رها شده است مواجه میشوی، بعد از مدتی عابرانی که از مقابل آن ساختمان میگذرند به این نتیجه میرسند که برای کسی مهم نیست که این پنجره شکسته است و کسی به شکسته شدن پنجرههای این ساختمان اهمیت نمیدهد. به مرور عابران بر تعداد شیشههای شکسته ساختمان میافزایند و بعد از شکسته شدن تمام شیشهها، نوبت به خود ساختمان میرسد. بعد از ساختمان هم نوبت به خیابانی که ساختمان در آن قرار گرفته میرسد و سیگنالهایی به همراه دارد و آن این است: هر کاری که بخواهید مجازید انجام دهید بدون اینکه کسی مزاحم شما بشود.
این تئوری، زیربنای تازهترین ساختهای براندون کراننبرگ: «استخر بینهایت» (Infinity Pool) است. اثری که طنز هراسناک و جنونآوری است از زندگی و داستان آن در جزیرهای خیالی به نام لاتولکوا میگذرد که توریستهای زیادی را به خود جذب میکند، اما نکته اینجاست که توریستها تنها حق ورود به استراحتگاه ویژهای که در این جزیره برایشان دایر شده را دارند و حق بیرون رفتن از دروازهها و گذشتن از سیم خاردارها را ندارند. استراحتگاهی که شبیه به تکهای از بهشت است که میان ناشناختهها پنهان شده. اما کنش آغازین از جایی شکل میگیرد که تعدادی از میهمانان بدون اجازه از دروازهها عبور میکنند و در این بین با یکی از بومیهای منطقه تصادف میکنند.
در پنج دقیقهی ابتدایی فیلم جدید براندون کراننبرگ، فکر میکنید میدانید که قرار است چه چیزی را به دست آورید. یک زوج جذاب که در هتل به سر میبرند، از خواب بیدار میشوند و سپس برای خوردن غذای لذیذ، لب آب میروند. با اتمام کارشان و بازگشت به اتاق، دوربین شروع به حرکت به سمت بالا میکند و به آرامی به اطراف میچرخد. سپس به مکانهای مختلف داخل اقامتگاه میرود و به طور مداوم در حال چرخش و حرکت است، تا زمانی که همه چیز وارونه میشود و اعوجاج تصاویر، خبر از ماجراهای پر پیچ و خم میدهند و محکم نبودن و سرگیجه میدهند.
جزیرهای که گردشگران انتخابش میکنند، مکان مشخص و شناخته شدهای نیست و همین سلب هویت مکانی امکانی است که ناگزیر منجر به سلب انسانیت از مردم آن نیز میشود و این فکری است که براندون کراننبرگ آن را به زیبایی پرورش میدهد. مجموعهای که میهمانانش بدون دانستن سبقهشان و چگونگی آمدنشان به جزیره، به این نقطه میآیند تا از قانونی استفاده کنند که به خارجیها اجازه میدهد از جرمهای متعددی که در لاتولکوا مجازات اعدام دارد، فرار کنند. همچون توهین به مقدسات، حمل مواد مخدر، قتل، جنایات بزرگ... همه و همه با قیمت مناسب قابل بخشش هستند و این یک روش معمول است به طوری که حتی یک دستگاه خودپرداز در ستاد پلیس به طور خاص برای برداشت پول در ازای مجازات نشدن، وجود دارد و اینگونه به خارجیها و دوستانشان اجازه داده میشود تا با لاتولکوا مانند یک زمین بازی لذتطلبانه که انسانیت در آن معنا ندارد، رفتار کنند.
در صحنههای آغازین و پس از معرفی زوج جیمز و ام و ورودشان به اقامتگاه، با کاراکترهای گابی و آلبان زوج غیرعادی و نامعلومالحالی مواجه میشویم که جیمز و ام را با استفاده از تاکتیک «من کتاب شما را خواندم»، به درون زندگی بیهدف خود میکشانند. جیمز نویسندهای است نه چندان موفق که شش سال از انتشار اولین و آخرین رمان او میگذرد و به همراه همسرش در جستوجوی الهام و انگیزه برای نوشتن، به لاتولکوا آمدهاند. اگرچه قطعا آن را دریافت خواهند کرد، اما نه آنطور که انتظار داشتند. در نهایتِ آشنایی تحمیلی، گابی و آلبان جیمز و ام را به سفری مخفیانه دور از استراحتگاه و در حومهی شهر لاتولکوا که ترکیبی عجیب از بهشت استوایی و دولت صنعتی رو به زوال به سبک شوروی است، میکشانند. سفری که تبعاتش، زندگی آنها را دگرگون میکند و اینگونه «استخر بینهایت» به وحشتی بیپایان بدل میشود.
بدیهی است که مهمترین و قابل تاملترین موضوعی که در فیلم وجود دارد، مسئلهی انسانهای مسموم و شرطی شده و منزجرکنندهای است که به دنبال آزادی خود از طریق خشونت و انقیاد هستند و چنین رویکردی به بازیگران جسور و قدر نیاز دارد تا مخاطب را با جسارت و شاید میل به خودآزاری و دگرآزاری، میخکوب کنند. وقتی جیمز بیشتر در دردسر فرو میرود، از لذتها و مجازاتهایی که گرفتاریاش برایش به همراه میآورد مست میشود و اسکارسگارد از نشان دادن این دوگانگی دریغ نمیکند. گابی به راحتی میتوانست کلیشه زن اغواگر و بیرحم باشد، اما گوث آنقدر بازیگر قدری است که به کلیشههای ژانر بازنمیگردد. گابی که او خلق میکند، خشن و ترسناک است، اما توأمان به طرز عجیبی آرام و اطمینانبخش است. برای همین است که برای کاراکترش منطقی است که در نقاط مختلف فیلم، اسلحه را در حالی که جیغ میکشد، به دست بگیرد و تن خونآلودش را همزمان به نمایش بگذارد و هراس و انزجار را دل مخاطب بیندازد.
در نهایت باید گفت این فیلم یکی از بدیعترین، منزجرکنندهترین، هیپنوتیزمکنندهترین و طغیانیترین فیلمهای اخیر است که با عناصر پر زرق و برق و تند و تیز مزین شده است و با ساختار داستانی بیش از حد پیچیده، تلنگری به مخاطب میزند و چارهای جز تفکر را باقی نمیگذارد. اثری خوشساخت که به وضوح نشان میدهد میل و اطمینان از استحقاق بیپایان، کدرترین و خطرناکترین چیزی است که هر کسی از هر نقطهای بر روی کرهی زمین میتواند داشته باشد.
یاسمن اسمعیلزادگان
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید