news-background
news-background

نقد فیلم The Menu: فرار از شعله‌های سوزان سرمایه‌داری

تازه‌ترین ساخته‌ی مایک مایلود «منو» (The Menu) که بشقاب لبریزی است از نابرابری‌های طبقاتی و اجتماعی که با چاشنی کمدی سیاه و هیجانات تند و تیز سرو می‌شود و اشتهای مخاطب را نیز عوض می‌کند، داستان مهمانانی است که با کشتی خصوصی، وارد جزیره‌ای می‌شوند که یکی از بهترین و یونیک‌ترین رستوران‌ها در آن واقع شده تا طعم  انواع و اقسام خوراکی‌ها سرآشپز و تیمش را بچشند.

فیلم با مارگوت میلز (آنیا-تیلور جوی) شروع می‌شود که مدام توسط تایلر (نیکولاس هولت) مردی که همراهش است و رابطه‌ی دقیقشان تا انتها مشخص نمی‌شود؛ مورد سرزنش قرار می‌گیرد. مارگوت کاراکتری است که به ضرب ساز خودش زندگی می‌کند، در حالی که تایلر کمی بیش از حد به تایید جایگاه از منظر دیگران اهمیت می‌دهد. در نهایت این دو به همراه تعدادی دیگری از میهمانان معروف و قطعا سرمایه‌دار، با کشتی خصوصی، به جزیره‌ای خصوصی منتقل می‌شوند؛ جایی که رستوران انحصاری «هاثورن» در آن‌جا واقع شده است. اما در این میان فقط مارگوت است که از بدو ورود به جزیره به ماهیت غیرقابل تحمل ابژه‌ها توجه می‌کند علی‌الخصوص به کاراکتر جولیان (رالف فاینز) سرآشپز رستوران و پادشاه آشپزخانه، فردی که تقریباً یکنواخت صحبت می‌کند، بدون سرزندگی و شادی در چشمانش برای مهمانان غذاهای تند، لذیذ و عجیب را در نوبت‌های غذایی مختلف و با عناوین متفاوت سرو می‌کند و به طرز نامتعارفی از طریق زبان بدن مختصر، ارائه‌ی خط‌های خشمگین و اعمال کوچکش حکمران صحنه می‌شود.

فرار از شعله‌های سوزان سرمایه‌داریاما تمام خوردنی‌های عجیب و خوش آب و رنگ تمام ماجرا نیست و اولین نقطه عطف فیلم زمانی اتفاق می‌افتد که نوبت غذایی به نام «به هم ریخته» توسط یکی از سرآشپزها، ارائه می‌شود. بعد از یک مقدمه‌ی ناراحت کننده سرآشپز سرانجام مخاطب را با آشفته‌ترین غذا غافلگیر می‌کند: یک تفنگ در دهان. زمانی که یکی از آشپزها در مقابل تمام رستوران دست به خودکشی می‌زند و مهمان‌ها را وحشت‌زده می‌کند و زین پس تعلیق مدام بیشتر می‌شود، دیالوگ‌ها تندتر و حرکت دوربین‌ دیوانه‌‌وارتر. در هر لحظه، احساس می‌شود که تمامی شخصیت‌ها در موقعیتی کلاستروفوبیک مانده‌اند و جدای از هرچیز، شاید بهتر است بمیرند و گویی همگی موجودات به درد نخور و ضعیفی هستند که در منوی سرآشپز  و غذاهای دیوانه‌‌کننده‌اش با دقت فراوان برای مرگ تنظیم شده‌اند.

ناگفته نماند که یکی از موضوعات قابل بحث در فیلم، فرهنگ استثماری است که این روزها شرکت‌ها‌ی بزرگ سرمایه‌دار و اصولاً سرمایه‌داری، پرورش داده‌اند. «منو» عمدتاً بر محور صنعت خدمات و چگونگی سمی شدن پویایی انسان‌ها و از دست رفتن احساسات انسانی و تشریفاتی شدن و فی‌الواقع تصنعی شدن تمامی رفتارها و انتخاب‌ها می‌چرخد، از رستورانی یونیک در جزیره‌ای اختصاصی گرفته تا چگونگی رزرو میز، شکل رفتن میهمان‌ها با کشتی به جزیره و تولید تا ارائه‌ی محصولات رستوران. این جریان حتی شامل سرآشپزها نیز می‌شود. بی‌شک ما چهره‌هایی شبیه به اسلوویک را دیده‌ایم که عشق و اشتیاق را نسبت به خودشان و نسبت به کاری که انجام می‌دهند از دست داده‌اند و بدل به پیچ و مهره‌ای از چرخ‌نده‌ی سرمایه‌داری شده‌اند.

اگرچه مقدار زیادی غذا از مرحله‌ی تولید تا رسیدن به بشقاب برای به فکر فرو بردن در فیلم وجود دارد اما به سختی فضای تنفسی راحت برای مخاطب وجود دارد. فی‌الواقع خود نمایش به قدری دلهره‌آور است که باعث می‌شود مفهوم زیربنایی به سبکی نامانوس در حافظه‌ی مخاطب نقش ببندد. «منو» قطعاً پس از پایان تماشای آن برای مدت طولانی در ذهن مخاطب باقی می‌ماند و در این معنا از تفسیر، «منو» به عنوان یک داستان هشدار دهنده برای وضعیت رو به زوال چیزها عمل می‌کند. اما اگر همه‌ی این‌ها را کنار بگذاریم، لذت‌بخش‌ترین بخش «منو»، طنز تند و بی‌حرمتی آن است. فاینس و هونگ چاو برخی از به یاد ماندنی‌ترین و خنده‌دارترین سکانس‌های سینمای امسال را ثبت می‌کنند.

در این پراکندگی ترسناک، بی‌شک سینمایی «منو» سیاه، گسترده و گاهی ناشیانه است به طوری که حتی غذاهای گرم ارائه شده در آن نیز نامأنوس، سرد و دافعه برانگیز هستند. از پیش‌غذا گرفته تا دسر، و میان وعده‌هایی همچون مجازات‌ها، به طور پیوسته عجیب‌تر و تهدیدکننده‌تر می‌شوند. ذکر این نکته حائز اهمیت است که کارگردانی مارک مایلود در خدمت همین لحن بدخواهانه‌، سرد، فشرده و کوتاه است. فی‌المثل فاینس به عنوان مردی که آنقدر مصمم است که غذا را به هنر تبدیل کند شگفت‌انگیز است اما اساسا هدف اصلی غذا و نیاز به آن را فراموش کرده است و بی‌شک انزجار او از عمل غذا خوردن مدتهاست که لذت آشپزی را خاموش کرده است.

در نهایت باید گفت تراژدی ترکیب شده با طنز و درام، بهترین ترکیبی است که نویسندگان این روزها در حسرت خلق آن به سر می‌برند. «منو» دقیقاً همین کار را انجام می‌دهد. فیلم با با زمان اجرای مشخص، طراحی صحنه‌ی بی‌نظیر و اجراهای درست که به رهبری رالف فاینس و آنیا تیلور جوی پیش می‌روند، اثری تاثیرگذار، گیج‌کننده و تقابلی است که عاشقان سینما نباید تماشای آن را از دست بدهند. «منو» شکلی از هنر دقیق و جزی‌نگرانه است که مخاطب را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. بدیهی است که این فیلم چرخ را دوباره ابداع نمی‌کند، اما ترکیب ماهرانه ‌ی اجزا، دیالوگ‌های تند و موسیقی هیجان‌انگیز آن، تنشی قابل لمس و غنی را به وجود می‌آورد که آن را به عنوان اثری متمایز  ثبت می‌کند.

 

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید