قسمت اول سریال «آخرین بازماندگان ما» (The Last of Us) در ۲۶ سپتامبر سال ۲۰۰۳ شروع میشود. ایالت تگزاس، شهر آستین. روزی شوم که پاندمی خطرناکی شروع به تکثیر کرده است. احتمالاً ویروسی نابودگر که انسانهای محدودی توانایی جان سالم به در بردن از آن را دارند. پاندمی آنها را به موجوداتی تبدیل میکند که ارادهای از خودشان ندارند. همنوعانشان را میکشند و برای زنده ماندن خون تازه میخواهند. قدرت آنها در میزان گستردگی پاندمی است. به میزانی که انسان مجهز به علوم مختلف از پزشکی تا نظامی توانایی جلوگیری آن را نداشته باشد.
جوئل همراه دخترش سارا و برادرش تامی سعی دارند از مهلکه فرار کنند. سارا کشته میشود و وقتی به بیست سال بعد از شروع سریال جهش میکنیم، جوئل را در منطقهای قرنطینهشده واقع در ایالت بوستون میبینیم. مشغول کار، کسب درآمد، زد و بند با نیروهای نظامی حاکم به نام Fedra و گروه چریکی و مخالف حکومت نظامی Firefly برای خروج از قرنطینه. او باید دختری به نام ورونیکا/ الی را از منطقهی قرنطینهشده خارج کند.
آنهایی که از سال ۲۰۱۳ درگیر بازی «آخرین بازماندگان ما» بودهاند، احتمالاً همدلی بیشتری با شخصیتها خواهند داشت. شاید لذت دوچندانی خواهند برد و از روند داستان و وقایع مطلع هستند. هیچکدام از این موارد در مورد من صدق نمیکند ولی در همین ابتدا میتوان با شخصیتهایی همچون جوئل همراه شد. سریال روی مرز ویران شهر (Dystopia) و پساآخرالزمانی (Post-Apocalypse) قدم میزند. هرچند که وجههی دومی برجستهتر است. از آن جهت میتوان آن را ویرانشهری قلمداد کرد که منبع الهام ساخت سریال، تصویری از سال 2023 ارائه میکند که با جهانی در صلح و آرامش در تضاد است. مشخصاً خبری از رؤیای آمریکایی در آن نیست و از آن شکوه تنها تلی خاک به جا مانده است. اما زمانی که مسألهی سریال دربارهی بازماندگان فاجعه میشود. انسانهای هنوز زنده از وقایع هولناک و حاضر در ویرانشهر، میتوان با قاطعیت به آن پساآخرالزمانی گفت.
در این پساآخرالزمان خبری از منجی بشریت نیست. مذهب، سیاست، هنر و فرهنگ همگی مردهاند. با اینکه حکومت با استفاده از قدرت نظامی سعی در کنترل اوضاع دارد و در مقابل، گروهی کنشهای حکومت را پاسخ میدهند. ولی مطلقاً سیاستی در جریان نیست. همانطور که دکتر نیومن در ابتدای قسمت اول دربارهی تفاوت ویروس و باکتری و قارچ صحبت میکند، همگی تحت کنترل قرار دارند. در انقیاد وضعیتی هولناک و از قضا خودساخته که کنترل تمامی شرایط را به پاندمی داده است. دکتر نیومن از بالا رفتن دمای زمین میگوید و توانایی بالقوهی قارچ که در شرایط محیطی ویژهای قادر است بر اوضاع چیره شود.
زیرژانر پساآخرالزمانی احتمالاً ما را به سمتوسو میکشاند که هیچ قدرت ماورای بشری برای نجات او نخواهد آمد. شاید نوعی بدبینی فلسفی از نوع پوچگرایی بتوان در آن جستوجو کرد. تصور آیندهای از بشر که هیچ علومی در هیچکدام از حوزهها توان پایدار کردن شرایط را ندارد. بشر آینده تنهاست. فاجعهای تازه رخ میدهد و تمام آن چیزی که از آن باقی میماند تلاش برای زنده ماندن است. عنوان سریال برای مخاطب ناآشنا با سیر وقایع بازی، دلهرهآور است. آخرین نفر از ما، آن بازماندهی واپسین فاجعه زمانی که بعد از سپری کردن تمام فجایع، آسوده در نقطهای دراز کشیده و به گذشته فکر میکند، چه چیزی به زبان خواهد آورد. شاید بتوان سری به نقاشی فرشتهی تاریخ پل کله زد. او که دو چهره دارد. یکی به پیش و ویرانههای پشت سرش خیره است و دیگری به آیندهی غیرقابل تصور. این عنوان، به طور ضمنی به ما میگوید، از میان تمام شخصیتهای حاضر در روایت، قرار است تنها یکی از آنها زنده بماند. کسی که حیات دوباره را ادامه دهد یا برای همیشه تمامش کند.
هنوز برای قضاوت دربارهی کلیت سریال زمان زیادی داریم. تا اینجای کار میتوان آن را وجهی سرگرمکننده و وجهی دلهرهآور معرفی کرد. برای اینکه در دام کلیشههای کیش قهرمان هالیوودی نیفتد، شانسهای روایی بسیاری دارد. هنوز نمیدانیم چقدر به روایت بازی وفادار است. آیا میخواهد برگ تازهای برای مخاطبان رو کند یا جا پای وقایع از پیش مشخص میگذارد؟ چه کسی کنترل اوضاع را به دست میگیرد؟ به نظر میرسد محیط برای گسترش ایدهی دکتر نیومن کاملاً مهیاست.
حسین نیرومند
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید