news-background
news-background

نقد فصل چهارم Stranger Things: هیولاهای جهان وارونه و بچه‌های محله‌ هاوکینز

فصل چهارم سریال علمی تخیلی «چیزهای عجیب» (Stranger Things) و دگرباره دیدن بچه‌های محله‌ی هاوکینز پس از غیبت تقریبا ۳ساله، درست در زمانی شکل می‌گیرد که نتفلیکس با  موانع زیادی به‌ عنوان یک سرویس استریم مهم، همچون: کاهش عضویت، پیش‌بینی از دست دادن مشترکین واقعی در اواخر سال جاری، پیش‌بینی سقوط قیمت سهام، اخراج کارمندان و الخ... مواجه است و از همین روی «چیزهای عجیب» به یکی از سریال‌های تعیین کننده‌ برای نتفلیکس بدل می‌شود که می‌تواند نفسی تازه به آن بدمد.

هیولاهای جهان وارونه و بچه‌های محله‌ی هاوکینزداستان اصلی سریال جاه‌طلبانه‌ی برادران دافر که تا بدین‌جا، موفقیتی مهم در فرهنگ پاپ بوده است؛ در شهر خیالی هاوکینز در ایالت ایندیانا می‌گذرد که چندین خرده داستان به هم پیوسته در آنجا جریان دارد: همچون آزمایشگاه دولتی در هاوکینز که فعالیتش تحت نظر وزارت انرژی ایالات متحده است و به شکل پنهانی، تحقیق و آزمایش در باب جهان‌های موازی را انجام می‌دهند، درست شدن پلی میان جهان‌ها، باز شدن دروازه‌ها و ورود هیولاها و الخ... . برادران دافر در فصل چهارم این سریال که از سال ۱۹۸۶ شروع می‌شود، با مروری بر زندگی و رویدادهای خانواده‌ی بایرز، جویس (وینونا رایدر)، جاناتان (چارلی هیتون)، ویل (نوآ اشنپ)، نگاه اصلی خود را روی کاراکتر ایلون، می‌گذارند؛ دختری با قدرت‌های فراواقعی که در این‌جا قدرت‌های خود را از دست داده است.

با این حال دافرها در این فصل دگرباره، داستان سریال را به چندین رشته‌ی روایی کاملا مجزا تقسیم می‌کند. یک داستان شامل بچه‌هایی است که هنوز در هاوکینز هستند و سعی می‌کنند، قاتل ماورایی جدیدی را به نام «وکنا» ​ پیدا کنند و متوقف کنند، کسی که روش خاصی برای کشتن قربانیان خود دارد. داستان دیگر، پسران جاناتان و ویل و ایلون هستند که به حومه‌ی ایالت کالیفرنیا نقل مکان کرده‌اند، جایی که ایلون برای دوست‌یابی مشکل دارد و حتی قدرتش را ندارد. لوکاس (کالب مک لافلین) به تیم بسکتبال دبیرستان پیوسته است تا محبوبیت پیدا کند. استیو (جو کیری) و رابین (مایا هاوک) از فروش بستنی به راهنمای فیلم در فروشگاه ویدیوهای محلی تغییر شغل داشته‌اند. خواهر مایک، نانسی (ناتالیا دایر) در حال آماده شدن برای فارغ‌التحصیلی و رفتن به دانشگاه با جاناتان است، داستان بعدی مربوط به هاپر است که معلوم می‌شود زنده است اما در یک اردوگاه اجباری کار در شوروی زندانی است و جویس و موری که عاشق توطئه هستند، و باید دریابند که چگونه او را آزاد کنند. کاراکتر مایک نیز برای دیدن ایلون به کالیفرنیا می‌رود، اما در عوض در یک سفر جاده‌ای دیوانه‌وار با برادران بایرز و دوست جدید جاناتان، آرگیل (ادواردو فرانکو) دچار مشکل می‌شود و در نهایت باز می‌رسیم به داستان ایلون که باید خود را با محیط جدید زندگی و تحصیل اداپته کند و به مشکلات جدی برمی‌خورد و در این میان نیروهای امنیتی او را نزد دکتر برنر می‌برند تا قدرت‌هایش را بازیابد و الخ. ‏ ‏در فصل چهارم «چیزهای عجیب»، اگرچه به‌ طور قابل توجهی با ارتقا مفاهیم گسترده‌تر علمی، اسطوره‌ای و ماورایی مواجهیم، اما در عین حال با شخصیت‌هایی پراکنده که بررسی حضور تک‌تک آن‌ها به طور فزاینده‌ای دشوار شده است، تا جایی که ظاهرا نمی‌توان همه‌ی آن را برای تناسب با محدودیت‌های یک قسمت تلویزیونی کلاسیک کوتاه کرد نیز مواجه هستیم، شخصیت‌هایی که تعددشان، مخاطبی را که فصل‌های قبلی سریال را ندیده است، تا حدودی دچار سرگردانی می‌کند. البته ناگفته نماند که با وجود تمام این شخصیت‌ها، «چیزهای عجیب» مطمئنا کار خود را انجام می‌دهد و در نهایت با پرداخت به داستان‌های فرعی که تمام فصل را تعریف می‌کنند، از الگوی اصلی و گرد هم آوردن روایات و تشکیل یک کل منسجم، دور نمی‌شود.

اگرچه بازیگران، از آخرین باری که ما آن‌ها را دیده‌ایم، همه به‌طور قابل توجهی بزرگ شده‌اند، اما از زمان داستانی سریال، تنها شش ماه گذشته است؛ از زمانی که ایلون در یک مرکز خرید محلی مایند فلایر، را شکست داد و  کلانتر هاپر (دیوید هاربر) خود را قربانی کرد. ناگفته نماند که از نکات مهم فصل چهارم «چیزهای عجیب» این است که علاوه بر اینکه بازیگران بزرگ شده‌اند، داستان نیز همچنان ابعاد بیشتری پیدا می‌کند. در حالی که بسیاری از اکشن‌ها هنوز محدود به شهر هاوکینز، ایندیانا است و بعد آینه‌ی شیطانی آن، که پسرها زمانی آن را وارونه می‌نامیدند، دامنه‌ی فصل به گونه‌ای است که شخصیت‌ها در نقاط مختلف مکانی قرار می‌گیرند؛ کالیفرنیا، یوتا، آلاسکا و اتحاد جماهیر شوروی. فراتر از جنگ مداوم بین هیولاهای وارونه و بچه‌های هاوکینز، فصل جدید یک قاتل سریالی شیطانی به نام «وکنا» ​​را نیز اضافه می‌کند. یک هیولای وحشتناک که پایش به این جهان باز شده است و دست به قتل‌های متعددی می‌زند و به تاریک‌تر شدن و ترسناک‌تر شدن اثر، می‌افزاید.

نکته‌ی حائز اهمیت در این سریال این است برای در نظر گرفتن همه‌ی این کاراکترها، مکان‌ها و مفاهیم و انسجام خرده‌داستان‌ها، ​​برادران دافر: سازندگان سریال، ترجیح داده‌اند همه‌ی قسمت‌های این فصل را به لحاظ زمانی نیز بیشتر کنند. در سال‌های اولیه‌، «چیزهای عجیب» در هر قسمت معمولا نزدیک به یک ساعت کامل پخش می‌شد. اما تا پایان فصل سوم بود که دافرها تصمیم گرفتند زمان هر اپیزود را بیشتر کنند و در این فصل نیز، هر قسمت شبیه به یک فیلم جداگانه به نظر می‌رسد.

قابل تحسین است که دافرها تعداد زیادی بازیگر را روی صحنه کنار هم قرار می‌دهند تا با مواجهه و تعامل، به یک هدف مشترک برسند. و در اینجا با شخصیت‌های زیادی مواجه‌ایم  که نه تنها در نوع خود سرگرم‌کننده هستند، بلکه تقریبا در هر ترکیبی با هر شخص دیگر نیز، اثرگذار واقع می‌شوند. به عنوان مثال، مایا هاوک که در فصل سوم وارد گروه بازیگران شد و عملا مدتی نمایش را بر عهده گرفت، به همراه کاراکتر کیری همچنان یک جفت لذت‌بخش هستند.  و البته این فصل به هاوک اجازه می‌دهد تا نت‌های کمیک حتی متنوع‌تری را بازی کند، و با رابینی  عصبی‌تر و از نظر اجتماعی بی‌دست و پاتر و البته بی‌پرواتر از آنچه در ابتدا به نظر می‌رسید، مواجه‌ایم.

در نهایت می‌توان گفت دافرها نویسندگان و کارگردانان باهوشی هستند؛ سازندگان یکی از بزرگترین موفقیت‌های دوران استریم با نمایشی که در آن نتفلیکس مطمئنا می‌داند که اکثر بینندگان آن را به طور کامل تماشا خواهند کرد، و هر چه اپیزودها طولانی‌تر شوند، معیار دقایق صرف شده برای تماشا، بیشتر می‌شود و الگوریتم عالی و قدرتمند نتفلیکس احساس سربلندی بیشتری می‌کند. شاید این موفقیت به این دلیل باشد که دافرها بیش از حد عاشق داستانشان، همه‌ی کاراکترهایی که خلق کرده‌اند و یا بازیگرانی که نقش آن‌ها را بازی می‌کنند، می‌شوند و نمی‌توانند هیچ یک از آن‌ها را به راحتی رها کنند و شناسنامه‌ی آن‌ها را به دقت و ظرافت از زیستن تا مرگ، پیش می‌برند. «چیزهای عجیب» از ابتدا تا بدین‌جا، به‌ عنوان یک کل، بزرگ‌تر و منسجم‌تر می‌شود و مخاطبان بیشتری را جذب می‌کند و فصل چهارم این سریال محبوب از این قاعده مستثنی نیست. این فصل که ترکیبی است از سکانس‌های تاریک، هراسناک، خشن و دلهره‌آور به سبک فرانچایز محبوب «کابوس در خیابان الم» که گذشته‌ی تاریک ایلون را مدنظر دارد، کاراکتری که از شروع فصل می‌دانیم، تمام داستان حول محور او می‌چرخد، وجهه‌ی ترسناک بودن ماجراها را بیشتر می‌کند و از جهتی طرفداران ژانر وحشت کلاسیک را نیز همراه می‌کند. در نهایت امر، این گستردگی و انسجامی که در بازی‌های قابل قبول، پرداخت داستانی صحیح، قاب‌ها و تصویرهای فوق‌العاده و هیجان‌انگیز، جلوه‌های ویژه‌ی تماشایی و خالقانی که کار خود را تماما بلدند، به زیبایی پدیدار می‌شود و باعث می‌شود که این فصل نیز رضایت خاطر مخاطبین را رقم بزند.

  یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید