دو سالی میشود که «بروس وین» شنل سیاهش را به دوش انداخته و در قامت یک پارتیزان عدالتخواه مشغول مبارزه با خلافکاران خیابانی و انداختن ترس در دل آنهاست. در همین زمان، پیدا شدن سر و کلهی یک قاتل عدالتخواه دیگر ماجرا را پیچیده میکند. قاتلی که افراد گناهکار کلهگندهی گاتهام را به قتل میرساند و مانند قاتلهای سریالی دنیای سینما و ادبیات، در صحنهی هر قتلش سرنخی از خود به جا میگذارد. اما مهمتر از آن این است که پیغامی برای بتمن دارد.
فیلم «بتمن» (The Batman) جدیدترین اقتباس سینمایی از این ابرقهرمان محبوب است. پرطرفدارترین ابرقهرمان دنیا. که طبق عادت باید هر چند سال یک بار یک اقتباس بزرگ از ماجراهایش را روی پردهی نقرهای ببینیم. این بار سکان این امر، به دستان «مت ریوز» سپرده شده. کارگردان خوشسلیقهای که سابقهی ساخت چندین فیلم خوب را در کارنامهاش دارد. فیلم «کلاورفیلد»، «من را راه بده» و دو قسمت از سهگانهی جذاب «سیارهی میمونها». فیلمنامهاش را خود ریوز به همراه پیتر کریگ (نابخشودنی) به نگارش درآورده. با نقشآفرینی تعداد قابل توجهی ستاره.
در ابتدای این فیلم شاهد این هستیم که خلافکاران خردهپای خیابانی کمکم ترس از بتمن را به دلشان راه میدهند. بتمنی که دو سال است حساب این خلافکاران را در خیابانها کف دستشان میگذارد. کارآکاه «جیم گوردون» هم طرفدارش است و همکاری نزدیکی با او دارد. و با موتیفی مشابه «شوالیه تاریکی» نولان، نورافکن عظیم مزین به لوگوی او را به سوی ابرها نشانه میرود تا نهتنها از او کمک بخواهد، که اندکی ترس را هم به دل تبهکاران بیندازد. اما وظیفه ندا میدهد و او را فرا میخواند. گوردون به کمکش نیاز دارد. شهردار به قتل رسیده و قاتل، روانپریشیست که کاملا واضح است برنامه دارد. او برملا میکند که شهردار فرد فاسدی بوده و سپس افراد ردهبالای فاسد دیگر را هم هدف میگیرد.
حالا بهترین کارآگاه جهان [به زعم کامیکبوکهای کلاسیکش] باید این پرونده را حل کند و حمایت تمام و کمال جیم گوردون را پشتش دارد. این اولین نکتهی جذاب فیلم است. بتمن از همیشه کارآگاهتر است. نکتهای که در سالهای اخیر محور بحثهای بسیار طرفدارانش در فضای مجازی بوده. نزدیکترین مورد به این موضوع در «شوالیه تاریکی» بود که بتمن به مدد کامپیوترهای در لبهی فناوریِ خود، اثر انگشت افراد را از جای برخورد گلوله روی دیوار پیدا میکرد. حالا اما بتمن با آرامش به سر صحنهی جرم میرود و مدرک جمع میکند و شخصا مسئولیت پرونده را بر عهده میگیرد. البته او هنوز بهترین کارآگاه دنیا نیست. نه او و نه گوردون. هر دو چند مرحله از قاتل عقب میافتند و تا آخر به نتیجه نمیرسند. بتمن جا دارد تا برای قسمتهای بعدی مهارتهای خودش را بهبود ببخشد. اما فعلا برد با قاتل داستان، «ریدلر» است.
ریدلر بعد از «جوکر» و «پنگوئن»، از جملهی مهمترین دشمنهای بتمن است. در کنار افرادی مانند «مترسک» (Scarecrow) و «پویزن آیوی» (Poison Ivy) و «بین» (Bain). و نکتهای که نگاهها را به این فیلم جلب میکرد، حضور کمرنگ او بر روی پردهی نقرهای در تمام این سالها بود. اما حالا به عنوان ویلین اصلی و دشمن بتمن، فرصت بروز خود را یافته و حضور درخشانی دارد. البته این نکته هم مهم است که قدرت یا دشمنیِ کرکترها در گذشتهی کامیکها، آنقدر در ساخت و پرداخت یک ویلین خوب موثر نیست که یک کارگردان و نویسندهی خوب. دشمن بتمن میتواند «کلیفیس» (Clayface) یا «من-بت» (Man-Bat) یا «مد هتر» (Mad Hatter) باشد. مهم هنر سازندگان است که یک شخصیت منفی درست و درمان از آنها بسازند.
ریدلر این فیلم «ادوارد نشتون» با بازی «پل دینو» است. ریدلری باهوش و البته نهچندان ظریفکار. او اینجا فقط معما نمیسازد و فریب نمیدهد، بلکه هدف اصلیاش ترساندن است. او با ظاهری مخوف و صدایی وهمناک، (باز هم مانند «جوکرِ» شوالیه تاریکی) ویدئو ضبط میکند و در آن به شهر گاتهام به عنوان یک موجودیت فاسد و پلید، حمله میکند. او از بتمن تاثیر گرفته و خودش را نیمهی مکمل او میداند. او آگاه است که بتمن با فساد مبارزه میکند، اما تلاشش را کافی نمیداند و خودش هم دست به کار میشود تا یک دونفرهی ضدفساد بسازد. هر دو موجودی فراتر از شخص هستند و تلاششان با نوع کار پلیس (حتی آن درستکارها) فرق میکند. گرچه در همان ابتدای فیلم متوجه میشویم که هرچقدر بتمن تازهکار و نابلد است، ریدلر حرفهایست و اینکاره. او به سراغ دانه درشتها میرود. که بتمن نزدیکشان هم نمیشد. او وظیفهی خود میداند که بتمن را به راه درست (به زعم خودش) راهنمایی کند. گرچه روشهایش چندان صلحطلبانه نیست!
نکتهی مهم دیگر این که در اینجا «گاتهام» بیشتر از همیشه، موجودیتی جدا مییابد و فقط یک شهر یا مکان نیست. حتی بالاتر از گاتهامِ شوالیه تاریکی و نزدیک به گاتهام فیلم «جوکر». کیفیتی بسیار نزدیک به «سریال انیمیشنی بتمنِ» «بروس تیم». همانقدر جاندار و همانقدر تاثیرگذار. نهتنها بتمن، که همهی کرکترهای مهم، موجودیتشان را از خود گاتهام میگیرند. و اینجا البته شهر تاریکتر از همیشه است. مانند سیاهچالی بیانتها. و خب تصویربرداری درخشان و چشمنواز «گریگ فریزر» را داریم که به مدد این سیاهی و از دل آن، تصاویر نابی درآورده. نورهای درخشان اما نهچندان موثر که در دل این سیاهی بیکران، راهی به جایی نمیبرند. کورسوی امیدی برای شهری که چندان امیدی برایش باقی نمانده. نیاز به نیروی خارجی است که بیاید و شهر را بشوید و پاکش کند. این سیاهی و این نیاز به آبی پاکیبخش از موتیفهای مهم سازندگان بوده و نتیجهی درخشانی داشته. درواقع ذهنیت سازندگان به عینیت تبدیل میشود و به معنای واقعی کلمه، شهر را آب فرا میگیرد.
مت ریوز با تلاش فراوان موتیفهای نویی را در فیلم دنبال کرده: برای مثال، فیلم بیشتر از این که اکشن باشد، جنایی است. یک جنایی درست که دست کارگردان را برای بازیهای فرمی و تصویری فراوان باز گذاشته. از تاریکی گفتیم، از باران هم باید بگوییم که مانند شاهکار درخشان «دیوید فینچر» یعنی «هفت» تا روز موعود ادامه دارد. (از لحاظ تماتیک هم البته به شدت وامدار فیلم ه۷ت است و به آن ادای دین میکند. مثلا بتمن به همراه گوردون دوگانهای همانند دوگانهی همان فیلم میسازند.) فیلم زمان و مکان مخصوص خودش را دارد. تقریبا از روی شکل و قیافهی ماشینها و گوشیها میفهمیم نزدیک به زمان واقعی است اما نمیتوان به صورت دقیق تعیین کرد. از یک طرف تکنولوژی پیشرفتهی بروس را داریم و از طرف دیگر ماشین و موتور ماسلار (Muscular) او چندان پیشرفته به نظر نمیآیند. ریوز خواسته فضایی منحصربهفرد را به کمک دو المان زمان و مکان به وجود بیاورد.
فیلم همچنین ریتم کندی دارد که خودخواسته بوده و کاملا جواب میدهد. کشف مرحله به مرحلهی حقیقت به آرامی صورت میگیرد که کاملا متناسب با تم فیلم است. این ریتم نهتنها به کارگردان اجازه میدهد همهی جزئیات ذهنیاش را در دل فیلم بگنجاند، بلکه به تماشاگر هم اجازه میدهد به همراه کرکترها در تاریکی داستان فیلم فرو برود و آمادهی گرهافکنی و روشنایی روز آخر بشود. اتفاقات در ۶ یا ۷ روز رخ میدهند که برگرفته از داستان آفرینش کتاب مقدس است (انسان یا جهان!). روز موعود و روز فاش شدن همهی داستان. داستان پلیدیهای یک شهر که در آخر توسط سیلابی قرار است کثافتهایش زدوده شوند. و بتمنی که تصمیم میگیرد به جای «انتقام»، نماد «امید» باشد. البته این ریتم کند بعضی جاها از دست سازنده در میرود. برای مثال سکانس جذاب تعقیب و گریز بیش از حد طولانی میشود.
مت ریوز یک جوانگرایی بزرگ ترتیب داده و غیر از گوردون و «فالکون»، کرکترهای اصلی تازه در آغاز جوانیشان هستند. اتفاقی که به شدت به داستان فیلم کمک میکند و نهتنها فضا را برای رشد و جا افتادن کرکترها فراهم میکند، که به ساخته شدن دنبالههایی با همین سبک و سیاق توسط همین تیم امیدوارمان میسازد. به خصوص که متفاوتترین بتمن سینما (نه به اندازهی «بتمن آغاز میکند» نولان در زمانهی خودش، اما نزدیک به آن) را داریم و دنیایی خلق شده که آمادهی گشت و گذار است. فکر کنید «هاروی دنت»، «پویزن آیوی»، «بین» و «مستر فریز» همه جوان باشند!
فیلم بتمن، فیلمی محصول زمانهی خود است که تاریکیاش نه از ذهن سازندگان که از دنیای واقعی نشأت گرفته. دنیایی که باید به سختی دنبال بارقههای امید بگردیم و امیدوار بودن در آن کار راحتی نیست. مت ریوز با الهام از این دنیا، تاریکترین ابرقهرمان مهم DC را بار دیگر به سینما آورده و موفق شده اثری در خور بسازد. داستان هم ساختار کامیکبوکیاش را حفظ کرده و هم متناسب با آن، در حد اندازهی یک فیلم جناییِ خوب، چفت و بست دارد و روایتش هم سطحِ بالاست. ریوز فیلمی پر از جزئیات ساخته که کشف همهی آنها علیرغم تصاویر کلوز فراوانش، نیاز به تماشای بیشتر از یک بار دارد. و خب آنقدر خوب است که دوست داشته باشیم حتی تبدیل به یک سریال سینمایی شود.
شما هم نظرتان را بگویید. آیا فیلم را دوست داشتید؟ آیا اقتباس خوبی از داستانهای جنگجوی عدالتخواه شنلپوش بود؟ دوست دارید دنبالهاش هم ساخته شود؟
گاف. سین.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
soldier1400
soldier1400
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۲۰:۵۲
موتیف یعنی چی؟
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
maktoom
maktoom
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۰۲:۳۱
عجیب بود که از cat woman اسم نبردید.
۱
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ
AmirTheCrow
AmirTheCrow
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ ۰۹:۰۶
تمام محتوای نقد به کنار، نثر نویسنده هم جذاب و گیرا بود. درود بر شما
۸
۱
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ