news-background
news-background

نقد فیلم Scream: گوست‌فیس‌ها به وودزبورو بازمی‌گردند

 

بیش از یک دهه از «جیغ ۴»، آخرین فیلم کارگردان افسانه‌ای آثار ترسناک «وس کریون» پیش از مرگش در سال ۲۰۱۵ می‌گذرد. اما از آن‌جایی که چندگانه‌های ترسناک هرگز نمی‌توانند به صراحت مرگ خود را اعلام کنند، چندگانه «جیغ» برای قسمت پنجم با بازیگران عمدتاً جدید و بازماندگان بازیگران اصلی فیلم‌های قبلی بازگشته است. سینمایی «جیغ ۵» (Scream 5) پنجمین قسمت از سری مجموعه‌های جیغ، به کارگردانی مت بتینلی اولپین و تایلر ژیلت، فی‌الواقع یک فیلم پیش‌درآمد است؛ پیش درآمد یک اثر روایی که پس از یک داستان موجود منتشر می‌شود اما متشکل از رویدادهایی است که قبل از داستان اصلی رخ می‌دهد. این پروژه‌ای است که هم یک راه‌اندازی مجدد به شمار می‌رود، هم مملو از چهره‌های جدید است و هم دنباله‌ی روایت سری فیلم‌های جیغ و به تماشا نشستن دوباره‌ی شخصیت‌هایی که میشناسیمشان.

گوست‌فیس‌ها به وودزبورو بازمی‌گردند

صحنه‌ی آغازین «جیغ ۵» که همانند اولین فیلم این مجموعه به تصویر آمده است؛ در شهر وودزبورو و درست پس از وقایع «جیغ ۴» شروع می‌شود؛ جایی که یک نوجوان به نام تارا (جنا اورتگا) تنها در خانه مشغول انجام امورات است و به ناگهان تلفن زنگ می‌خورد و توسط یک بیمار روان‌نژند که شیفته‌ی فیلم‌های ترسناک است مورد تمسخر و تهدید قرار می‌گیرد. دیوانه‌ای که فی‌الواقع همان «گوست‌فیس» (Ghostface) معروف است. اما این‌بار دختر نوجوان فیلم قاتل را غافلگیر می‌کند و جان سالم به در می‌برد و این‌گونه با قاتلینی مواجه‌این که دگربار به شهر بازگشته‌اند و حال سَم (ملیسا باررا) کاراکتر اصلی که پس از قربانی شدن خواهرش تارا (جنا اورتگا) توسط قاتل نقابدار به وودزبورو آمده و به دنبال یافتن آن‌هاست، برای محافظت از گروه دوستان خواهرش و توقف خشونت، از دیوی رایلی (دیوید آرکت)، گیل وترز (کورتنی کاکس) و سیدنی پرسکات (نو کمپبل) کمک می‌گیرد.

برخلاف اولین ساخته‌ی کاملا خوش‌ساخت، شگفت‌انگیز و پیشگامانه‌ی این مجموعه که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد، قسمت پنجم این مجموعه‌ی ترسناک به همان جایی می‌رود که دیگر آثار دنباله‌دار رفته‌اند. ناگفته نماند که مت بتینلی اولپین و تایلر ژیلت که جانشین وس کریون افسانه‌ای شده‌اند، بارها اذعان داشته‌اند، کاری که انجام می‌دهند کاملا اصیل و بی‌نقص نیست، اما با این حال، اثری هوشمندانه را به تصویر آورده‌اند که برای زنده شدن نوستالژی‌ها، یک‌بار دیدن آن ارزش دارد.

گوست‌فیس‌ها به وودزبورو بازمی‌گردند

فیلم از متنی متوسط،  روابط علی‌ معلولی ناقص، گره‌افکنی‌های سطحی، گره‌گشایی‌های شتاب‌زده،  شخصیت‌پردازی نارس، شکست‌های زمانی و فلاش‌بک‌های بیهوده رنج می‌برد و در نهایت امر، رویداد خاصی را به تصویر نمی‌آورد و گویی فقط و فقط ادای احترامی است به طرفداران پر و پا قرص. فی‌المثل مهم دانستن شخصیت اصلی سَم خواهر تارا سخت و غیرقابل باور است، کاراکتری که قرار است محور اصلی داستان باشد اما زندگی او، گذشته‌اش، و هرآنچه که به او رسیده است، پیش‌برنده نیست. حضور بیهوده‌ی بیلی، قاتل قسمت اول مجموعه و همچنین، بازگشت سیدنی پرسکات (نیو کمپبل)، دیوی رایلی (دیوید آرکت) و گیل وترز (کورتنی کاکس)، اتفاق محکمی را رقم نمی‌زند. با این‌که کمپبل و آرکت اجراگران فوق‌العاده‌ای  هستند و کاکس در نقش خود بی‌نقص است، اما عملا در این‌جا گویی به شکلی شتاب‌زده و کمیک، ظاهر شده‌اند و به حاشیه رانده شده‌اند و دیدن آن‌ها که در حاشیه گیر افتاده‌اند، دردناک است. فی‌الواقع کل بازیگران این فیلم در حد متوسط ظاهر می‌شوند.

اما بی‌تردید نمی‌توان از این نکته غافل شد که  اسلشر «جیغ»، از مهم‌ترین آثار این ژانر است و بسیار تأثیرگذار و هیجان‌انگیز که همیشه مورد توجه بوده است و همچنین معیار مهمی است برای اسلشرهای بعدی که تماما وام‌دارش هستند. سنت سری مجموعه در این‌جا نیز تغییر نمی‌کند و با قاتلی مواجه‌ایم که عاملی او را به گذشته پیوند می‌دهد، قاتلی که قربانیانش عموما جوانان جامعه هستند و پیرو این امر، با لوکیشن‌های مخصوص چنین دست آثاری همچون مدرسه‌ای در حومه‌ی شهر مواجه‌ایم که به جدا کردن جوانان از مابقی افراد جامعه، دامن می‌زند. و در نهایت حس عدم رهایی در ساختار و مفهوم و حس نبود آرامش و امنیت در پایان فیلم که زمینه‌ساز دنباله‌ی بعدی است و البته قهرمانی که در سیر داستانی از ابتدا تا انتها، قدرتش را به عنوان سوژه از دست می‌دهد و بدل به ابژه می‌شود.

در نهایت می‌توان گفت اگرچه به نظر می‌رسد این فیلم شاید به نوعی پایان این چندگانه باشد، اما این بدان معنا نیست که «جیغ ۵» فیلم بسیار بدی است، از ابتدا تا انتها، میل به دیدن آن وجود دارد و البته بسیار رضایت‌بخش و سرگرم کننده است و ارزش یک‌بار دیده شدن را دارد و بیشتر رضایت‌بخشی از آن از غافلگیری‌ها، تعلیق‌ها و انگیزه‌ها و هویت قاتل ناشی می‌شود، قاتلی که فی‌الواقع فیلم‌های «جیغ» بر اساس آن‌ها زندگی می‌کنند و می‌میرند. این اسلشری است که به لحاظ طرح داستانی، الگوهای شخصیت‌پردازی، سبک بصری و نظام شمایل‌نگاری، مولفه‌های خاص خود را دارد و تمهیدات تکنیکی، شگردهای نمایشی برای خلق هیجان و گستردگی دامنه‌ی تاثیرگذاری آن‌، در مقام نوعی تکنیک به شمار می‌رود. به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم، «جیغ» به لحاظ ساختار و مکانیسم صحنه‌های قتل و قاتلان که بُعد مافوق طبیعی ندارند، بازگشتی به قالب اصلی ژانر است. فیلمی که بنیان آن از ابتدا برای نسل نویی از مخاطبان نهاده شده است، که با اصول و قواعد اسلشر آشنا هستند.

 

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید