news-background
news-background

نقد فیلم The Last Duel: حماسه قرون وسطایی، واقعیتی راشومون‌وار

تازه‌ترین ساخته‌ی ریدلی اسکات، «آخرین دوئل» (دانلود فیلم The Last Duel با لینک ) که برگرفته از رویدادهای واقعی است، یک حماسه‌ی عظیم، ناخوشایند و سرشار از پیام است، که با ساختار  اپیزودیک به روش راشومونی در ۳قسمت تعریف می‌شود و در هر قسمت، از زاویه دید یک شخصیت متفاوت داستانش پیش می‌رود. داستانی که از زیردست سه نویسنده پدید آمده است. دیمون و بن افلک دو فصل اول را با تمرکز بر مردان نوشتند و نیکول هولوفسنر فصل سوم را با محوریت مارگریت نوشت و این رویکردی مبتکرانه برای داستانی است که گریزی به جنبش #MeToo می‌زند. داستانی که به پویایی قدرت، طبقه و جنسیت در دورانی می‌پردازد که زنان چیزی بیش از دارایی مردان در نظر گرفته نمی‌شدند و اینگونه اسکات سیاست‌های گذشته و حال را در هم می‌آمیزد و در این آمیزش، هوش و ذکاوتی وجود دارد که مخاطب را تا انتها نگه می‌دارد. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.

حماسه‌ی قرون‌وسطی‌ای، واقعیتی راشومون‌وار

«آخرین دوئل» از دوران قرون وسطایی و در سال ۱۳۸۶ میلادی، با روایتی از شوالیه‌ی سرد و سخت به نام سر ژان دوکارژو (ما دیمون) در پاریس شروع می‌شود؛ جایی که باید با ژاک لو گری (آدام درایور) مبارزه کند. مارگریت همسر ژان، اما (جودی کومر)، با نگرانی از روی صندلی او را نگاه می‌کند. درست زمانی که این دو مبارز در شرف برخورد با هم هستند، فیلم کات می‌خورد و به چندین سال قبل بازمی‌گردیم، جایی که کاروژ ناظر است، یک جنگجوی دلیر و بی‌باک که برای یافتن حقیقت، تحت هر شرایطی تلاش می‌کند. گذشته‌ی مشترک او و گری اول‌بار در سال ۱۳۷۰ دیده می‌شود، جایی که دلیرانه با انگلیسی‌ها می‌جنگند.

اما کاروژ زمانی که مافوق آن‌ها کنت پیر دالنسون، یک لیبرتین تندخو (بن افلک) لو گری را زیر پر و بال خود می‌گیرد، خشمگین می‌شود. پیر برای پاداش و قدردانی از لو گری،  یک قطعه زمین ارزنده را به او می‌دهد؛ زمینی که البته برای کاروژ به عنوان بخشی از جهیزیه‌ی همسرش مارگریت در نظر گرفته شده بود، زمینی که در نهایت منجر به سال‌ها مبارزات قانونی شد. اما کنش اصلی فیلم زمانی رقم می‌خورد که مارگریت مدعی می‌شود که لو گریس در نبود همسرش به قلعه‌ی آن‌ها در نرماندی آمده و به او تجاوز کرده. کاروژ این اتهام را علنی می‌کند و دوئل بین خود و لو گریس را به راه می‌اندازد که آخرین محاکمه‌شان  به شکل رزمی است؛ محاکمه‌ای که در فرانسه به رسمیت شناخته شده است. در این مرحله، فصل اول به پایان می‌رسد و فیلم دگربار به آغاز باز می‌گردد و این بار وقایع را از دیدگاه لو گری بازپخش می‌کند.

درون این روایت، متوجه می‌شویم که لو گری دیوانه‌وار شیفته‌ی مارگریت شده و به سود تصوراتش مطمئن است که مارگریت هم عاشق اوست. مسئله‌ای که مخاطب را به رویارویی سرنوشت‌ساز آن‌ها می‌رساند. اما با وجود اینکه فیلم روایت خود را از رویدادها به ما نشان می‌دهد، توهم گری را کاملا رد می‌کند و صراحتا نشان می‌دهد آنچه می‌بینیم بی‌تردید یک تجاوز جنسی است.

فصل سوم، که از دیدگاه مارگریت بازگو می‌شود، صحنه‌ی تجاوز را به دقیق‌ترین شکل ممکن بازسازی می‌کند. اما این نیز فصلی است که در آن قوس اخلاقی داستان در کانون توجه قرار می‌گیرد. فی‌الواقع همه چیز در روایت او به طور معنی‌داری تغییر می‌کند، از جمله اینکه او چگونه شوهرش را می‌بیند و به دنبال برهم زدن سنت‌های عبث است. البته که به طور کامل موفق نمی‌شود و فیلم همچنان به سمت مردان، اقدامات و مکرهای آن‌ها متمایل است. بعد از این همه قدرت و رفتار کسالت بار مردانه، که به طور کامل توسط دیمون و درایور تجسم یافته است، صداقت، انسانیت و اخلاق‌گرایی کومر همانند مرهمی است بر این دوره‌ی تاریک. مارگریت به‌عنوان صادق‌ترین و روشن‌بین‌ترین کاراکتر فیلم ظاهر می‌شود، که با پس زدن سکوت در باب رنجی که کشیده و آزاری که تحمل کرده، قهرمان محسوب می‌شود. او در روز محاکمه سرش را بالا می‌گیرد و عمل تجاوز جنسی را در دادگاهی مملو از مردانی که سعی در بی‌اعتبار کردن او دارند، رد نمی‌کند.

با این حال ناگفته نماند که ریدلی اسکات که سهم خود را از حماسه‌های مردانه سرسام‌آور ادا کرده است، به نوعی در آخرین کارش، نخستین حماسه‌ی انتقامی فمینیستی قرون وسطایی را به تصویر می‌آورد. اسکات علاوه بر عشق و علاقه‌اش به مردان با شمشیرهای تیز و برنده، علاقه‌ی زیادی به زنان سرسخت نیز دارد، زنانی  قوی و اهل فکر، نه فقط زنانی دلربا و فریبنده. همه چیز در جهان رویایی ریدلی اسکات درخشش خوبی دارد، حتی لجن و خون در این فیلم،  می‌درخشد. ناگفته نماند که از کلیدی‌ترین نقاط قوت فیلم می‌توان به بازی بازیگران اشاره کرد؛ دیمون به زیبایی با زخم‌های روی صورت، نقش ژان دو کاروژ، نجیب زاده‌ای را بازی می‌کند که از بخت و اقبال خود رنج می‌برد و با رفتن به میدان جنگ و مبارزات نفس‌گیر، از سمت پادشاه زندگی خود را تامین می‌کند. درایور در کمال خونسردی و آرامش، نقش بدمن ماجرا را ایفا می‌کند به طوری که حتی ابراز عشقش به مارگریت، چیزی جز انزجار و اشمئزار را ماندگار نمی‌کند. وقاحت و پلیدی توامان با آرامشش از آن خصوصیاتی است که کاراکتر را بدل به ضدقهرمانی تماما سیاه می‌سازد. در این میان، بازی درخشان و اثرگذار کومر، به عنوان اشراف‌زاده‌ای نجیب که با ازدواجش با ژان، موجی نحس او را در برمی‌گیرد، به زیبایی و ظرافت نقش زنی موقر، باصلابت و سرسخت را بازی می‌کند و تا آخرین دقایق محاکمه‌اش، مخاطب را همراه می‌سازد. همین‌طور بن الان با وجود نقش کوتاه‌ترش در این فیلم، طوری درهم آمیزی فساد و قدرت را در چند پلان نشانمان می‌دهد که خیالی جز آنچه نشانمان داده، نکنیم.

«آخرین دوئل» ترکیب درخشانی است از کاراکترهایی آشنا که حریص‌تر و کوچک‌تر از آن‌هایی هستند که معمولا حماسه‌های تاریخی را پر می‌کنند. سایه‌ی شر در دنیای سیاه و سنگین مردانه‌ سراسر این فیلم افتاده است و پر است از مردان با بدهی‌ها، قصد و غرض‌ها، کینه‌ها، نفرت‌ها، مبارزات، رابطه‌ها و سودها و جزییات دردناک زندگی قرون‌وسطی‌ای. سرشار از مردانی که برای کسب موقعیت، مدام در حال بذله‌گویی هستند. سرشار از مردانی که مدام می‌خواهند اعتبار و ثروت خود را افزایش دهند. مردانی که به راحتی می‌توانند از همسرشان استفاده‌ی ابزاری کنند تا حسن نیتشان را به پادشاه و ملازمینش اثبات کنند.

در نهایت می‌توان گفت کنش داستان، درونی و بی‌امان است. جو خاکستری و غلیظ سراسر پوشیده با آشوب در تمام فیلم وجود دارد و فیلمنامه‌ی اثر، منسجم، زیرکانه و تا حدودی وفادار به منبع اصلی خود، اثر  اریک جاگر است. جرم مورد بحث در فیلم، تجاوز به عنف در سال ۱۳۸۶ به همسر یکی از نجیب زاده‌ها است. پرونده‌ای که به چارلز ششم ارائه داده شد و درخواست حق دوئل قضایی یا محاکمه از طریق جنگ مطرح شد. اگر همسر زن برنده شود، ادعای زن ثابت خواهد شد با عنوان خواست خدا و پدیدار شدن حقیقت. اگر مرد بمیرد یا تسلیم شود، زن گناهکار محسوب خواهد شد. و اگر مرد زنده بماند، همسرش زنده زنده در آتش می‌سوزد. نکته‌ی مهم اینجاست که همان‌طور که جاگر تأکید می‌کند، تجاوز جنسی در اروپای قرون وسطی یک جنایت بود، حتی مجازات آن اعدام بود، اما این جنایت، در بطن ماجرا، علیه زنان بود. فی‌الواقع در این‌جا قدرت مکنده‌ی مردانه بهترین عملکرد را دارد و گویی اسکات  از نمایش این قدرت لذت می‌برد، از جمله در طول دوئل که مقدار مشخصی تنش حل نشده ایجاد می‌کند. فیلم به طرز عجیبی سرگرم کننده است، اما باید اشاره کرد جهانی که اسکات ارائه می‌کند، علیرغم شکوفایی کمدی، سرد، سخت و نابخشودنی است. تعداد کمی از کاراکترهایش در نهایت به نیکی ماندگار می‌شوند و اغلب  کاراکترهای مختلف فیلم از پادشاه خندان (الکس لاوتر) گرفته، تا روحانی متعهد یا مادر سنگدل ژان (هاریت والتر)، نماینده هر زنی که تا به حال به زنان دیگر گفته است ساکت شوند و درد و رنج را تحمل کنند،  تصویر سراسر منفور و مشمئزکننده‌ای را برای مخاطب باقی می‌گذارند.

  یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۱۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۰:۵۲

گذشته از اینکه این نقد درست است یا نه به نظرم چنین جمله با احساسی را فقط در نقد یک خانم از این فیلم می توان دید : " ...سایه‌ی شر در دنیای سیاه و سنگین مردانه‌ سراسر این فیلم افتاده است و پر است از مردان با بدهی‌ها، قصد و غرض‌ها، کینه‌ها، نفرت‌ها، مبارزات، رابطه‌ها و سودها و جزییات دردناک زندگی قرون‌وسطی‌ای. سرشار از مردانی که برای کسب موقعیت، مدام در حال بذله‌گویی هستند. سرشار از مردانی که مدام می‌خواهند اعتبار و ثروت خود را افزایش دهند. مردانی که به راحتی می‌توانند از همسرشان استفاده‌ی ابزاری کنند تا حسن نیتشان را به پادشاه و ملازمینش اثبات کنند..."

نمایش اسپویل