در این یادداشت با توجه به امکاناتی که مارول برایمان تدارک دیده میخواهیم به دنیای کامیک بوکهای مارول نزدیک شویم. با ما همراه باشید.
سریال «چه میشد اگر…؟» (What If...?) هم بعد از مدتها انتظار به پخش رسید و در قسمت اولش شاهد «کپتن کارتر» و البته «هایدرا استامپر» بودیم. یک سریال انیمیشن طراز اول که در همهی زمینهها حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اینطور که به نظر میرسد، «استودیوی مارول» دارد باز هم کارش را بدون نقص انجام میدهد.
مارول در این سالها نشان داده استاد موفقیت در تجربههای تازه است. («کوین فایگی» به سلامت باد!) در هر زمینهای قدم گذاشته آن را با موفقیت به اتمام رسانده. حالا نوبت عجیبترین و غریبترین تجربهاش است: نهتنها یک سریال انیمیشن که سریالی با موضوع دنیاهای موازی پر از اتفاقات غیر منتظره.
در اولین اپیسود «واچر» با صدای «جفری رایت» برایمان از چند و چون ساز و کار مولتیورس (دنیاهای چندگانه) میگوید. توضیحاتی علاوه بر آنچه که در سریال معظم «لوکی» فراگرفتهایم. در اینجا با زبان خیلی ساده نظریهی جهانهای موازی را توضیح میدهد. طبق خوانش «اِورت» از مکانیک کوانتوم. که توضیحی برای پدیدهی اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است. که ما مشخصهی کوانتومی ذرات زیراتمی را نمیتوانیم با قطعیت تعیین کنیم. و محاسباتمان فقط یک موج احتمالاتی را نشان میدهد. و هنگام اندازه گیری، خود عمل اندازهگیری روی ویژگیهای کوانتومی آن تاثیر میگذارد. اما هنگامی که خصیصهی کوانتومی (البته در اینجا هر پدیدهای) اندازهگیری میشود، فقط یکی از حالتها مشاهده میشود. طبق خوانش اورت تنها یکی از احتمالات نیست که وجود دارد. بلکه این اندازهگیری دنیا را به دو شاخته تبدیل میکند و در هر کدام یکی از دو حالت از اندازهگیری حاصل شده. بدین ترتیب وقتی پگی کارتر تصمیم میگیرد به جای بالکن از نزدیک فرآیند تزریق سرم را پیگیری کند، دنیا را به دو شاخته تبدیل کرده…
خود واچر کیست؟ واچر یک موجود آسمانی است که بر ساز و کار دنیای مارول و مولتیورس نظارت میکند. چندین واچر هستند که بدون هیچگونه دخالتی فقط نظارهگرند. در «نگهبانان کهکشان جلد دوم» هم کَمیوی «استن لی» فقید در بین گروهی واچر بود. البته طراحی واچر در این انیمیشن با آنچه که در کامیکها آمده متفاوت است. در آنجا تعدادی موجود با سرهای بزرگ بودند. اما طراحی واچر در اینجا بیشتر شبیه «ایترنتی» است که به نوعی بازآفرینی کل جهان به صورت بدن یک انسان بود.
واچر برایمان توضیح میدهد و به اینجا میرسد که پس از انفجار پگی به جای استیو سرم را دریافت میکند. پگی تبدیل به یک زن تنومند و بسیار قوی میشود. اما مثل همیشه برای تثبیت جایگاهش باید به دنیای مردانه غلبه کند. سپس در صحنههایی که همه به نوعی ارجاع یا ادای دین به فیلمهای قبلی مارول و نه فقط «کپتن آمریکا: نخستین انتقامجو» است مونتاژی از تبدیل او به قهرمان جنگ جهانی دوم را شاهد هستیم. از پاره کردن طناب کیسه بوکس با یک ضربه تا صحنهی مست کردنش با استیو. فقط شخصیتها جابهجا شدهاند.
شخصیت دیگری که در این قسمت اضافه میشود هایدرا استامپر است. نوعی ماشین آدمنما با مهندسی پیشرفته که در این دنیا اولین نسخه از «آیرن من» به شمار میرود. و سازندهاش «هاوارد استارک» پدر «تونی استارک» است. هاوارد آن را با استفاده از قدرت «تسرکت» یا همان «سنگ فضا» میسازد. و تنها کسی که در آن جا میشود استیو ریزه میزه است. او با کمک کپتن کارتر و همهی اعضای «کوماندوهای زوزه کش» (howling commandos) ماموریت تخریب پایگاههای هایدرا را با موفقیت به سرانجام میرساند. البته کوماندوهای زوزهکش در اصل در کامیکبوک نیک فیوری معرفی شدند و در واقع اقتباس آزاد سازندگان آنها را به فیلم کپتن آمریکا: نخستین انتقامجو وارد کرد.
در مورد خود این انیمیشن اما چند نکتهی جالب توجه وجود دارد: یکی سبک انیمیشن است. اولا که بسیار چشمنواز است. رنگ و نورهای دیدنی به آن جلوهی خاص بخشیده. نورپردازی آن به طور خاص که به انیمیشن دوبعدی، نوعی کیفیت سهبعدی بخشیده. بعد این که انیمیشن بسیار نرم و روان است و حرکات کرکترها معرکه از آب درآمده. سبک انیمیشن دوبعدیِ واقعنما است که الگو گرفته از همین سبک در انیمههای معروف واقعنما است. سازندگان انیمیشن هوشمندانه اندکی جزئیات با تکنیکهای سهبعدی را به این زمینهی دوبعدی اضافه کردهاند که تماشای آن را لذتبخشتر کرده. چیزی که در انیمیشنهای دوبعدی آمریکایی کمتر شاهد آن بودهایم. و مورد سوم این موضوع که در بعضی از بخشها سبک انیمیشن به طور تمام و کمال از کامیکبوکها پیروی میکند و حتی در یک فریم فریز میشود.
نکتهی دیگر نگاه سازندگان به کرکترهاست. به طور عمومی در انیمیشنها (مخصوصا انیمیشنهای ابرقهرمانی) شخصیتهای زن با اندکی نگاه جنسیتی طراحی میشوند. البته برای مردها هم همین است. معمولا با اندامی برجسته و همگی قهرمان پرورشاندام به تصویر کشیده میشوند. در مورد زنها اندامهایشان به گونهای که سکسیتر به نظر برسد. باسن و پستانها بزرگتر از حالت عادی و لباسهایی تنگ و بدننما و اغلب کوتاه جزو خصوصیات جداییناپذیر اغلب کرکترهای مونث بودهاند. اتفاقی که در کنار مردهای سکسی اشکالی ندارد و زیباست. اشکال از جایی وارد میشود که تبدیل به نُرم شود. اعتراض فمینیستها هم همیشه همین بوده. اگر دانشمند مرد سکسی نیست، دلیلی ندارد «حتما» دانشمند زن سکسی باشد. در این سریال اما این موضوع کوچکترین جایی ندارد. با اینکه پگی سرم ابرسرباز دریافت کرده ما یک شخصیت برومند و عظلانی داریم که… همین. ابدا در جایی از ظاهر او بر روی ویژگیهای جنسیاش تاکید نمیشود با اینکه فوقالعاده سکسی است. با آن لهجهی زیبای بریتانیاییاش.
و نکتهی نهایی این که داستان علیرغم وابستگی اولیهاش به فیلمهای سینمایی مارول، به تنهایی هم تماشایی است. برای درک کردن و بردن لذت کامل از آن باید فیلمهای مارولی که سریال یک نکته از آنها را عوض کرده و شاخه و دنیایی جدید به وجود آورده را دید. (که همان هم برای ما کاری لذتبخش است.) اما مانند همیشه مارول کاری کرده که بتوانیم از اثرش به تنهایی هم لذت ببریم. یک انیمیشن چشمنواز با داستانی زیبا که از همیشه به دنیای کامیکبوکها نزدیکتر است.
این نظر ما دربارهی اولین قسمت سریال چه میشد اگر…؟ بود. نظر شما چیست؟ چه نکاتی از سریال توجه شما را جلب کرد اما در این یادداشت به آن اشاره نشد؟ آیا از اپیسود اول لذت بردید؟ مانند همیشه نظراتتان را برایمان بنویسید.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید