news-background
news-background

نقد فیلم Pig: هر روز که از خواب بیدار می‌شویم، چیزهای کمتری از ما باقی می‌ماند

 

«خوک» (دانلود فیلم Pig با لینک مستقیم) نخستین فیلم «مایکل سارنوسکی»، داستان یک زاهد غمگین و تنها است به نام راب (نیکلاس کیج) که در جنگل‌های شمال غربی اقیانوس آرام زندگی می‌کند و روزهایش را با خوک خود برای یافتن ترافل سپری می‌کند و سپس ترافل‌ها را با خریدار بزرگ شهر، امیر (الکس ولف) معامله می‌کند. یک شب اما چند نفر بر سر راهش قرار می‌گیرند، او را کتک می‌زنند و خوکش را می‌دزند و این‌گونه میل انتقام در راب شکل می‌گیرد و سفر او برای پیدا کردن خوک شروع می‌شود، سفر و جست و جویی که به نوعی رجعتی است به گذشته و رودرویی با خود. اخبار سینمای جهان را از ۳۰نما دنبال کنید.

با گذشت ۲۰ دقیقه از فیلم «خوک»، دیگر نمی‌توان از آن چشم برداشت و به آن اهمیت نداد. در همین دقایق آغازین، دردِ به ظاهر ساده‌ای شکل گرفته است و از پسِ آن پرسش‌هایی به وجود آمده‌اند. علاوه بر این‌که می‌خواهیم راب به خواسته‌ی کوچکش که یافتن خوک است برسد، میل به شناخت و کشف کاراکتر راب را هم داریم. با کنار گذاشتن این تصور کمی سوررئال که تمام این هیاهو به خاطر یک خوک ترافل‌یاب شکل می‌گیرد، سارنوسکی تعدادی نکات بصری را درباره‌ی ماهیت استعاری این جست و جو لحاظ می‌کند و بر همین انحا در سفر راب و امیر، مواجهه با مسائل زیادی را شکل می‌دهد.

ناگفته نماند اکثر فیلم‌هایی که تلاش می‌کنند پیش‌زمینه‌ی کاراکترها را کشف کنند، از مسیر خارج می‌شوند تا بتوانند جزئیات سنگینی را درباره‌ی گذشته‌ی کاراکتر ارائه دهند، چه از طریق فلش بک و چه از طریق صحنه‌های طولانی یا دیالوگ. «خوک» اما آهسته و پیوسته در مسیر بازشناسی حرکت می‌کند و به مخاطب اجازه می‌دهد، داده‌ها را نه تنها از طریق روابط بلکه از طریق خطوط گسست و همچنین سکوت‌ها درک کند.

سارنوسکی به زیبایی، دوربین خود را بر روی یک سری جزئیات یا یک نگاه کوچک متمرکز می‌کند تا از تنهایی رابین، انتخابش و رابطه‌ی مخدوش او از دنیای انسانی و پناه بردن به یک خوک بگوید. رابطه‌ و حضور مشفقانه‌ی حیوانات که به زعم «بودریار»، نشانه‌ی شکست رابطه‌ی انسانی است، حیواناتی که به لحاظ عاطفی امنیت‌بخش هستند و با خصوصیات خود، شخصیت «من» را تقویت می‌کنند به جای آنکه محدود سازند. رابطه‌‌ای خالصانه و بدون هیچ‌گونه چشم‌داشت، بدون انتظار، بدون نگاهی ابزاری. رابطه‌ای که تنها عشق است که در آن به وفور یافت می‌شود.

رابینِ نخستین ساخته‌ی سارنوسکی، کاراکتر تنهایی است که اتفاقی برایش افتاده است و از جهان انسانی بیرون آمده است و خوکش تنها موجودی است که برایش مهم است و گم شدن آن، اساس زندگی او را نیز دگرگون می‌سازد و هر مرحله‌ای که به جست و جوی خوک می‌پردازد و هر نشانه‌ای که او را به به خوک نزدیک می‌کند، او را را به گذشته‌اش نیز نزدیک می‌کند و فرآیند درونی‌ شدن او تصویر می‌شود و همانطور که  در جست و جوی خوک گم شده‌اش به سر می‌برد، تکه‌هایی از زندگی گذشته‌اش مانند قطعات پازل به هم می‌رسند. با این حال، یک مسئله‌ی مهم دیگر نیز در این‌جا وجود دارد، چیزی عمیق‌تر که بر ماهیت خود زندگی منعکس می‌شود: همه ما چیزهایی را که برایمان اهمیت دارد از دست می‌دهیم، تا زمانی که خودمان نیز بالاخره از بین برویم.

از جهاتی باید گفت نخستین ساخته‌ی بلند سارنوسکی در مقام کارگردان، یک مطالعه و مشاهده‌ی عمیق است. اثری عجین شده به سکوت که شخصیت اصلی آن در همین سکوت معنا می‌یابد و ما هم به این سکوت احترام می‌گذاریم. این جهانی است که باید به مداقه نشست، داستانی از تنهایی ابدی انسان‌ها است و کیج کاراکتری است که باید هر لحظه تماشایش کرد. چهره‌ی او  بیش از یک برخورد خشونت آمیز خون آلود است و چشمان او چیزی جز پذیرش بی میلی به ما نمی‌گوید اما در این پشت این بی‌میلی فردی است که در جست و جوی ابدی حقیقت است و در پس این سفر، این فیلمی است در باب فرایند ایجاد یک زندگی. زندگی که هرلحظه غیرقابل پیشبینی است، ممکن است یک دقیقه کامل و بی‌نقص به نظر برسید، اما در لحظه بعد متوجه شوید که کاملا گم شده‌اید.

در نهایت می‌توان گفت «خوک» فیلمی ملایم و خوش‌ساخت است، نگاه ظریف و لطیف  کاراکتری که نیاز ابزاری به خوک ندارد و بدون او می‌تواند ترافل‌ها را پیدا کند، اما غم سنگین از دست رفتن خوک، تنها موجودی که گرمابخش زندگی‌اش بوده و وجودیتش امنیت‌بخش و آرامبخش بوده و جایگزین رابطه‌ی مخدوش او با جامعه‌ی انسانی، دردناک است. رابی که حتی دیگر قدرت در آغوش کشیدن انسان‌ها را ندارد و از روابط انسانی قطع امید کرده است. این فیلمی است در باب  غم و اندوه و توانایی ما برای زندگی با غم‌ها، حتی اگر هرگز نتوانیم دقیقا از آن رهایی یابیم. فیلمی است در باب از دست دادن، در باب نبودن‌ها، در باب کم شدن وجود ما، وجودی که بالاخره تمام می‌شود. فیلمی است ملایم، آرام، ترمیم کننده و التیام‌بخش که ممکن است آرزو کنیم تصاویر لطیف و سکوتِ آرامبخش و تداعیگر آن تا ابد ادامه داشته باشد، شبیه به نوعی لالایی بصری برای آرام کردن ذهن.

یاسمن اسمعیل‌زادگان

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید