news-background
news-background

دیمین شزل بدون پرچم آمریکا به ماه سفر کرد؛ نقد فیلم «نخستین انسان»

داستان این فیلم به دهه‌ی 60 و زمانی برمی‌گردد که سازمان فضایی آمریکا در تلاش است سفینه‌ای حامل انسان را به کره‌ی ماه بفرستد و فضانوردی به نام «نیل آرمسترانگ» اولین فردی‌ست که موفق می‌شود پا روی کره‌ی ماه بگذارد.

در ادامه‌ی جنگ سرد و در دورانی که رقابت بین روسیه و آمریکا، همچنان ادامه داشت سازمان فضایی ناسا در سال 1958 به صورت رسمی تاسیس شد و همین موضوع باعث گردید فعالیت فضایی آمریکا وارد فاز جدیدی شود. پروفسور «فون براون»، یک آلمانی و پدر علم موشکی جهان می‌باشد. دولت آمریکا پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، او را به خدمت گرفت و تمامی امکانات لازم جهت انجام تحقیقات و آزمایشات را در اختیارش قرار داد. این دانشمند، به وجود آورنده‌ی پروژه‌های مربوط به آپولو بود و با طراحی موشکهایی موسوم به ساتورن وی(Saturn V) توانست فضاپیمای آپولو 11 را در کره‌ی ماه، فرود آورد.

این فیلم بلافاصله و بدون هیچگونه مقدمه‌چینی وارد داستان اصلی می‌شود. در اولین سکانس مشاهده می‌کنیم که «آرمسترانگ» در حال انجام یک پرواز آزمایشی است و شرایط فرود او روی زمین به نمایش درمی‌آید. خط داستانی «نخستین انسان» را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: 1-قسمتهایی که «نیل آرمسترانگ» درگیر مسائل سفر به ماه است. 2-بخشهایی که زندگی خانوادگی‌اش مورد بررسی قرار می‌گیرد. بنابراین محوریت اصلی فیلم، کاراکتر «آرمسترانگ» می‌باشد و همانطور که مشاهده می‌کنیم در اکثر صحنه‌های فیلم حضور دارد. او فردی خشک و غیراجتماعی معرفی می‌شود و سرسختی خاصی در رسیدن به اهدافش دارد. سکانس مربوط به دستگاهی که شرایط چرخش سفینه با سرعت بسیار بالا را شبیه‌سازی می‌کند، نمونه‌ای بسیار خوب، جهت آشنایی با شخصیت او می‌باشد و نشان می‌دهد که این کاراکتر به راحتی تسلیم نمی‌شود و آستانه‌‌ی تحمل بالایی دارد. گرچه داشتن این خصلتها به همانجا ختم نمی‌شود و در پروژه‌ی آزمایشی اصلی، به طور کاملا آشکار و محسوس، کاربرد خود را نشان می‌دهد.

انتخاب «رایان گاسلینگ» برای این نقش، از دو جهت باید بررسی شود. او با توجه به سابقه‌ی بازیگری‌اش نشان داده، چهره‌ای خشک، ثابت و عاری از احساس دارد و در زمینه‌ی بازی با حالتهای چهره(میمیک) از توان بالایی برخوردار نیست. با اینکه این خصوصیت‌ها در این فیلم، همسو با شخصیت‌پردازی است ولی با در نظر گرفتن نوع لباس و فضای داخل سفینه، که شرایط سخت و محدودی برای بازیگر ایجاد می‌کند، جهت افزایش بار دراماتیکی و سینمایی صحنه‌ها، جای خالی بازیگری که بتواند با میمیک چهره و لحن حرف زدن، بین کاراکتر و مخاطب، ارتباط محکمی ایجاد کند، حس می‌شود. با مشاهده‌ی هنرنمایی «ساندرا بولاک» در فیلم «گرانش» و «مَت دیمون» در «مریخی»، می‌توانید به اهمیت این موضوع پی ببرید. در نهایت باید گفت که «گاسلینگ» با اینکه حضوری پرفروغ در این فیلم ندارد اما نمره‌ی قابل قبولی در این زمینه به خود اختصاص می‌دهد.

خانواده‌ی «آرمسترانگ» با اینکه در فیلم حضور دارد ولی این حضور کاملا تصنّعی بوده و فاقد اِلمانهای لازم جهت تحت تاثیر قرار دادن مخاطب است. بدون شک خانواده، بخش مهمی از زندگی هر فرد بوده و همواره در تصمیم‌گیری‌ها و جهت‌دهی مسیر زندگی، تاثیرگذار می‌باشد. اما در این فیلم، همسر و فرزندان «آرمسترانگ» هیچ تاثیر محسوسی(چه مثبت و چه منفی) ندارند و احساس می‌کنید حضور آنها، جنبه‌ی نمایشی و سفارشی دارد. تنها کاربرد سکانس‌های مربوط به روابط خانوادگی و حتی دوستانه، بین همکاران «آرمسترانگ»، ایجاد سکون و آرامش، بعد از سکانسهای پر از هیجان و تنش می‌تواند باشد. درباره‌ی کاراکتر اصلی هم باید گفت که هیچ انگیزه‌ای جهت ادامه‌ی فعالیت و پذیرفتن خطرات جدی، از طرف او وجود ندارد. «نیل» زندگی خوبی دارد و هیچ کمبودی از لحاظ خانوادگی، شغلی و مالی در او دیده نمی‌شود اما اینکه چرا حاضر می‌شود تمام خطرات موجود را پذیرفته و وارد بازی نامعلومی شود، تا پایان، پوشیده می‌ماند و حتی اشاره‌ی کوتاهی هم به آن نمی‌شود.

هرچقدر بُعد شخصیتی(از لحاظ انگیزه) و خانوادگی فیلم، سست می‌باشد، جنبه‌ی علمی و موارد مربوط به فضا، در آن بسیار زیبا و باورپذیر به تصویر کشیده شده‌اند. لحظاتی که فضانوردها و خصوصا «آرمسترانگ» داخل سفینه هستند، به قدری دقیق و تاثیرگذار کار شده‌اند که حتی برای یک لحظه شما را به حال خود رها نمی‌کند. «لوئیس ساندگرِن» در خلق این لحظات، بی تاثیر نیست و با نورپردازی حساب شده، انتخاب بهترین زوایا و حرکات دوربین، در انتقال شرایط روحی کاراکترها به مخاطب، کاملا موفق عمل می‌کند. صداگذاری و افکت‌های به کار رفته در فیلم نیز، هیجان این صحنه‌ها را چندین برابر می‌کند و باعث می‌شود حس حضور در داخل فضاپیما را به بهترین شکل ممکن، تجربه کنید. کارگردان «نخستین انسان»، «دیمین شزل» قبلا با فیلمهای شلاق(Whiplash) و سرزمین رویاها(La La Land) توانایی خود را به مخاطبهای سینما، نشان داده و ثابت کرده است که در آینده می‌تواند جا پای کارگردانهای بزرگ نیز بگذارد. او در این فیلم، دنیای متفاوتی نسبت به دو فیلم قبلی‌اش تجربه می‌کند و با در نظر گرفتن این موضوع باید گفت که موفق عمل کرده است.

لحظات خنده‌دار و طنز فیلم، از جمله نقاط ضعف آن می‌باشد که نتوانسته آن طور که باید، تاثیرگذار باشد و هیچ حسی به مخاطب منتقل نمی‌کنند. روابط «آرمسترانگ» با همکارانش نیز، در همان حالت سطحی باقی می‌ماند و عمق پیدا نمی‌کند. چه بسا با پرداخت درست این شخصیت‌ها و ایجاد ارتباط محکم بین آنها و «نیل»، بسیاری از نقاط مبهم و ضعیف فیلمنامه از بین می‌رفت و ارزش فیلم از جنبه‌ی دراماتیک افزایش می‌یافت. ضرباهنگ فیلم در بعضی از سکانسها، خصوصا سکانس ورود به ماه، به شدت افت می‌کند و با وجود تلاش بسیار زیاد کارگردان در جهت انتقال حس کاراکتر اصلی به مخاطب، طولانی شدن شاتها، آزار دهنده می‌شود. بدون در نظر گرفتن این مورد، تدوین فیلم، در سطح بسیار خوبی قرار دارد و در سکانس آزمایش فضاپیما، خارج از جو زمین، به اوج می‌رسد. موسیقی متن نیز، حضوری محسوس دارد اما به اندازه‌ی فیلمهای بین ستاره‌ای(Interstellar) و گرانش(Gravity) تاثیرگذار نیست. این فیلم، دیالوگ محور نیست و سعی کرده از طریق زبان تصویری، با مخاطبهای خود ارتباط برقرار کند. با در نظر گرفتن این واقعیت که اکثر تماشاگران امروزی از داستان این فیلم، اطلاعات کافی دارند، باید گفت «نخستین انسان» در ایجاد این ارتباط موفق بوده و لحظاتی نابی دارد که تجربه‌ی آنها خالی از لطف نیست.

جاوید مجلل

امتیاز: 71

جهت ورود به صفحه‌ی دانلود کلیک کنید

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۶ آذر ۱۳۹۷ ۰۹:۵۴

بعید میدونم حالا حالاها فیلمی به پای Interstellar برسه

نمایش اسپویل
۲۶ آذر ۱۳۹۷ ۱۸:۵۴

بین ستاره‌ای خودش خیلی مونده تا به خیلی از فیلمها برسه ولی جمله تون چه ربطی به نقد فیلم نخستین انسان داشت موندم. حداقل از لحاظ علمی، خیلی قوی تر و واقعی تر از بین ستاره ای هست که طرف میره تو سیاه چاله و زنده میمونه. سفینه‌ش منهدم میشه ولی ظاهرا جنس کوپر، سخت تر از جنس سفینه‌س، اونم تو سیاه چاله ای که نور رو هم تجزیه میکنه!

نمایش اسپویل
۲۴ آذر ۱۳۹۷ ۰۰:۵۰

یکبار در مورد فیلم بلید رانر 2049 چند سطر مطلب نوشته بودم که یکی از دلایل اینکه فیلم به آن خوبی نتوانسته به موفقیت بلید رانر اول دست پیدا کند یکی هم چهره خشک و خالی از میمیک رایان گاسلینگ در طی دو و نیم ساعت طولانی بود که فقط یکبار حالت خشم بخود گرفت و دیگر هیچ . گویا پوکر بازی است که آنطرف میز و روبروی بینندهء فیلم نشسته است و قرار نیست هیچ علامتی از چهره اش بروز نماید !! خوشبختانه اینجا خواندم که آقای جاوید نیز در نقد خوبشان به فیلم اولین انسان ، دقیقا روی همین موضوع تاکید کرده اند . بغیر از این ، نکتهء قابل ذکر اینکه مسافرت انسان به کرهء دیگری غیر از زمین چنان شگفت انگیز است که با وجود گذشت بیش از نیم قرن هنوز هم جذاب و متحیر کننده است و پیشرفتهای عظیم جلوه های ویژه و هنر فیلمسازی نیز دست بدست هم داده و هنوز هم فیلمهای آپولو و سفر به ماه میتوانند طیف گسترده ای از مخاطبین را به پای دیدن این سری فیلمها بنشانند از جمله من شخصا همیشه برای دیدنشان هیجان زده میشوم و بسختی توانستم تا پخش نسخهء بلوری دوام بیاورم .

نمایش اسپویل
۲۲ آذر ۱۳۹۷ ۱۱:۵۸

ممنون جاوید عزیز نقدهات زیبآست من که لذت می برم موفق باشید

نمایش اسپویل