معرفی فیلم
ذائقه مخاطبان امروزی سینما تغییر کرده است. دیگر فیلم یا سریالی که بتوان به راحتی با تماشا کردنش خندید تقریباً تولید نمیشود. فیلم های ژانرهای دیگر سینما نیز این چنیناند. همین چند وقت پیش بود که خیلیها از بیکیفیت بودن آثار ژانر وحشت به ستوه آمده بودند تا اینکه سر و کله A Quiet Place پیدا شد. اثری که در پروندههای قبل به حسابش رسیدیم و گفتیم که توانسته با وجود بودجه کمی که دارد، فرم و محتوای مناسبی را به مخاطب ارائه دهد. حال نوبت به ژانری دیگر از هنر هفتم رسیده که با سالهای طلایی خود فاصله بسیاری دارد. اکثر مردم انتظاری که از یک فیلم کمدی دارند این است که بتوانند بواسطه دیدن فیلمی در این قالب ساعت ها بخندند؛ اما خندیدن به چه قیمتی؟ همانطور که خود شاهد بودهاید در سال های اخیر بواسطه اکران تعدادی آثار سخیف در ژانر کمدی، عملاً با چارچوبی مواجهیم که عموم مردم آن را ساختاری مضحک تلقی میکنند. در این میان سازندهای نه چندان نام آشنا به اسم بوتس رایلی پیدا شده که با فیلم جدیدش یعنی Sorry to Bother You سر و صدای زیادی به پا کرده است. تیم بازیگری این فیلم به قدری برای مردم ناآشناست که حتی معرفی نکردن بازیگران این فیلم نیز مسئله چندان مهمی به حساب نمیآید، اما چه شده که یک فیلم کمدی، دستمایه نقد و بررسی وبسایتهای تحلیلی سینمایی گشته و این چنین استقبال خوبی از آن به عمل آمده است؟ داستان فیلم تمرکز خود را روی زندگی شخصیتی رنگین پوست که تباری آفریقایی-آمریکایی دارد معطوف ساخته است. وقتی صحبت از کارکترهای رنگین پوست به میان میآید، عمدتا به یاد فیلمی میافتیم که یحتمل مسائل نژادپرستی را قرار است برای بار N ام بازگو کند، اما Sorry to Bother You اهمیتی به این مسئله نمیدهد. این فیلم صرفاً برای خنداندن و تفریح ساخته نشده و از سوی دیگر داستانی دارد که به قول محافل خودمانی امروز میتوان آن را با واژه «با نمک» توصیف نمود.
فیلمبرداری این اثر که از بازیگرانی چون نینا یانگ بونگیووی، تسا تامسون و جرماین فالر بهره میبرد ماه ژوئن سال گذشته شروع شد و در همان سال راهی جشنواره ساندنس شد که برای فیلم نقد های مثبت بسیاری در پی داشت. کارگردان این فیلم برای نگارش فیلمنامه از تجربیات واقعی زندگی خود، زمانی که یک فروشنده بود الهام گرفته است. این کارگردان به مدت سه سال برای نگارش فیلمنامه ای اثر کمدی وقت گذاشت و در نهایت ژوئن 2017 بود که خبر شروع فیلمبرداری این اثر در رسانههای سینمایی منتشر گردید. فیلمبرداری این اثر در شهر اوکلند ایالت کالیفرنیا انجام شده است و تقریباً یک ماه به طول انجامیده است. این فیلم در هفته اول اکران خود فروش بالغ بر 727 هزار دلار را تجربه کرد هماکنون به سودی معادل 5.8 میلیون دلار دست یافته است. این فیلم 105 دقیقهای در نزد منتقدان نیز از جایگاه بخصوصی برخوردار است و بسیاری از وبسایتهای سینمای آن را یک اثر کمدی بسیار خوب توصیف کردهاند، به طوری که امتیاز متاکریتیک فیلم 80 از 100 را نشان میدهد و راتن تومیتوز امتیاز 95 از 100 را برای این فیلم بر اساس 144 نقد منتشر شده به ثبت رسانده است.
«ببخشید که مزاحم میشوم» اولین فیلم بلند «بوتس رایلی» رپر اهل اوکلند است که از ششم جولای روی پرده رفته و منتقدین استقبال گرمی از آن به عمل آوردهاند. فیلمنامه این فیلم که خود رایلی آن را به نگارش درآورده زندگی روزمره بازاریاب تلفنی سیاهپوستی به نام «کاشس گرین» با بازی «لاکیث استنفیلد» (سریال آتلانتا) را روایت میکند که سعی دارد با شغل جدیدش خو بگیرد، و وقتی که برای طی کردن مدارج ترقی شروع میکند از «صدای سفیدپوستی» خود استفاده کند، این تجربه او را به دنیایی غیرواقعی سوق میدهد.
منتقدین یکصدا به تحسین از فیلم پرداختهاند. «پیتر تراورز» منتقد مجله «رولینگ استون» آن را «شروعی ممتاز» برای فیلمسازی دانسته، درحالیکه «جی.آر. کینارد» نویسنده «سیاتل تایمز» فیلم را «طنزی بیباکانه» توصیف کرده است.
نشریات مختلفی «ببخشید که مزاحم میشوم» را با «برو بیرون» مقایسه کردهاند، فیلمی که اسنفیلد در آن هم حضور کوتاه اما شگفتآوری داشت. چنانکه «الیسا ویلکینسون» از «واکس» میگوید، «نبوغ فیلم در نحوه به نمایش درآوردن واقعیت نیست بلکه در نحوه تفسیر کردن آن است.» «جوزفین لیوینگستون» درباره کارگردانی فیلم مینویسد، «هم رایلی و هم «جوردن پیل» با فیلم «برو بیرون» دنیای ما را بازسازی کردند اما به گونهای به این موفقیت نائل شدند که نادیده گرفتن فیلم غیرممکن میشود. با این حال این دو اثر عمیقاً متفاوتند.»
«برایان تلریکو» از وبسایت «راجر ایبرت»، مینویسد، «در فیلم «بوتس رایلی» هیچ چیز قطعی، هیچ چیز قابل پیشبینی، هیچ چیز وام گرفته شده یا کلی، و هیچ چیز عادی وجود ندارد.»
«برایان تروییت» منتقد «یواسای تودی» در مورد صداگذاری فیلم چنین مینویسد: «به محض اینکه کاشس شروع به حرف زدن مثل سفیدپوستان (با صدای دیوید کراس) میکند، به بهترین کارمند اداره بدل میشود. چیزی که طنز فیلم را تا این سطح بالا آورده این است که صداهای سفیدپوستی (شاید تعمداً) با بازیگران سیاه همخوانی ندارند، این است که فیلم به اثری گودزیلایی شبیه شده که دوبله آن زیاد خوب از آب درنیامده.»
«پیتر تراورز» نویسنده مجله «رولینگ استون» به همین ترتیب نوشته، «با وجود آنکه «صدای سفیدپوستی» فیلم متعلق به «دیوید کراس» است، این ستاره سیاهپوست سریال «آتلانتا» است که هسته درونی خشم و غضب در شیوه بیان رایلی را کشف و آن را به طنزی بهتآور تبدیل میکند. این فیلم میتواند پدیده سینمایی این فصل باشد.»
«کریس نشواتی» منتقد مجله EW از «پیام» فیلم تمجید کرده و مینویسد، ««ببخشید که مزاحم میشوم» فیلمی است که به موقع ساخته شده، طنزی به تیزی چاقوی جراحی دارد با لحظاتی قهقههآور و ایدههایی بزرگ.»
«امیلی یوشیدا» از «والچر» هم با لحنی مشابه نوشته، «این روایت رادیکال و فرا-مترقی فیلم است که آن را از اول تا آخر کاملاً لذتبخش و نوآورانه نگه میدارد.»
«ریچارد برودی» منتقد «نیویورکر» از ایده و کارگردانی رایلی تعریف کرده و مینویسد، «رایلی داستان به شدت پیچیده حرص و آز و بیتدبیری شرورانه را دراماتیزه کرده و تصویری لذتبخش و پرشور از مقاومت به نمایش میگذارد. رایلی موفق میشود بی آنکه امور را جدی بگیرد، ایدههای ضد-کاپیتالیستی خودش را با فرمی فراموش نشدنی بیان کند.»
اما بهرحال فیلم بعضی از منتقدین را کاملاً راضی نکرده. برای مثال «دیلن کی دمپسی» از «آیآنسینما» با بیان اینکه هیچکس از جمله خود کارگردان از طنز گزنده فیلم در امان نیست مینویسد، «غرابت برای غرابت، منهای فرجام. به رغم اینکه جرقههای ابتکار در فیلم مشاهده میشود، این هجو دیوانهوار و هنجارشکنانه هرگز موفق نمیشود نیمه اول بینظیرش را ادامه دهد.»
«جوردن هافمن» منتقد «گاردین» نیز بر همین منوال نوشته، «اولین فیلم بلند «بوتس رایلی» بسیار امیدوارکننده و پرانرژی است و بار دیگر «لاکیث استنفیلد» را به عنوان یکی از بهترین بازیگران حال حاضر احیا کرده است. این بهترین و مؤدبانهترین روش من برای ادای احترام به فیلم است، اما خیلی دوست داشتم بیش از اینها فیلم را میپسندیدم.»
«ای.او. اسکات» نویسنده «نیویورک تایمز» تأیید میکند که فیلم به متن وفادار است اما اضافه میکند که انبوه ایدهها و الهامات سبب شده که فیلمنامه صدمه ببیند، به انحراف کشیده شود، سردرگم شود و منفجر شود. «اگر «مایک جاج» در فیلم «فضای اداری» و «رابردت داونی سینیور» در فیلم «پاتنی سووپ» یک شب در مصرف روانگردان، تئوریهای مارکسیستی و رمانهای «پل بتنی» و «کولسن وایتهد» زیادهروی کنند، شاید نتیجهاش چیزی شبیه به این فیلم شود.»
«کارین جیمز» منتقد بیبیسی نیز نوشته، «فیلم آنقدر قوی است که نادیده گرفتن شخصیتپردازی ضعیف نقشهای مکمل کار سختی نیست.»
بالأخره «پیتر دیبروژ» در نقد خود برای «ورایتی» مینویسد، «نقد غریب رایلی بر جامعه، به شکل متناقض و غیرمعقولی هر چه مسخرهتر میشود، کسلکنندهتر میشود، تا آنجا که نیمه دوم از کنترل خارج شده آن شروع میکند به ناخوشایند شدن.»
- مصاحبه با کارگردان و بازیگر فیلم
در حین تماشای فیلم تمام مدت فکرم پیش فیلم «Putney Swope» بود. آیا فیلمش را دیدهاید؟
من فیلم را میشناسم زیرا زیاد از دیگران درباره شباهتش با فیلم «Sorry to Bother You» شنیدهام اما خودم این فیلم را ندیدم، خوب از زمانی که شروع به خلق و نوشتن فیلم کردم بعضی از مشاورها میگفتند که آنها را یاد «Putney Swope» میاندازد و خوب من کمی نگران بودم و همزمان نمیخواستم فیلم را ببینم زیرا از جهتی که فیلم داشت بسیار راضی بودم و میدانستم که اگر فیلم را ببینم مجبورم بعضی از قسمتهای فیلم را تغییر دهم و خوب از آنجایی که واقعا از فیلم راضی بودم نمیخواستم این اتفاق بیفتد. پس جواب سوال شما این است که من فیلم را ندیدم و مطمئناً بسیاری دیگر هستند که این فیلم را ندیدند و من ترجیح میدهم تا پخش فیلم صبر کنم و بعد «Putney Swope» را ببینم.
من واقعا از دیدن فیلم لذت بردم و دوست دارم بدانم که زمانی که ایده فیلم را برای دیگران توضیح میدادید چطور آن را توصیف کردید؟
خوب من تلاش کزدم که خیلی به آن سمت نروم چون خیلی کار سختی است و اگر از روش شباهت استفاده کنید خوب برای مثال زمانی که ایده فیلم را با سرمایه گزاران در میان میگذارید باید به نحوی بیان کنید که شبیه به فیلمهای پول ساز و پر فروش باشد و خوب من باید در آن صورت میگفتم که کمی به رمان «مرد نامرئی» شباهت دارد که با المانهای دیگری مخلوط شده است اما من دیگر بیشتر توضیح نمیدهم چون در آن صورت ممکن است فیلم لو برود. کمی هم از سبک گابریل گارسیا مارکز در فیلم دیده میشود بنابراین در نهایت این فیلم یک اثر پوچ انگار دارای کمدی سیاه یا تلخ و ترکیبی از رئالیسم جادویی در دنیای علمی تخیلی با الهام گرفتن از دنیای بازاریابی تلفنی است.
فوق العاده است.
خوب آره، یک سری ایدههایی وجود داشتند که روی فیلم تاثیر بسیاری داشتند مثل سبک فیلمهای تاریکا، گربه سیاه و سفید، زیر زمین، زمان کولیها، پاول شریدر، میشیما، بعضی از فیلمهای مایکل چمینو. تاثیرات این فیلمها به گونهای است که ممکن است بسیاری از آن سر در نیاورند مثل «شکارچی آهو»، «درهای بهشت» و فیلم «عشقهای یک فرد بلوند» میلوز فورمن. تاثیر این سه فیلم بیشتر در زمینه این تاثیراتی بود که آنها بر تماشاگران داشتند و بعضی از فیلمها مثل «رنگ انارها» در صحنههای فیلم تاثیر بارز گذاشتند. این کار بیشتر شبیه گشتن در یک دریایی از فیلمهاست، حتی فیلمهایی که به نظر من فیلمهای بدی هستند اما بعضی از قسمتهای آنها را خیلی دوست دارم مثل فیلم «یکی از ته قلب» و کارهای که او با سایهها میکرد به یکی از بخشهای فیلم «Sorry to Bother You» الهام بخشید. بنابراین باید بگویم که من از فیلمها تاثیر میگیرم و درباره آنها روراست هستم اما دیدن بعضی از آنها برای همه ممکن نیست چون من لایههای الهام گیری مختلفی دارم.
فیلم «Sorry to Bother You» اولین فیلم شما بود. آیا احساس میکردید که باید تمام ایدههای خود را در آن به کار ببرید زیرا ممکن است دیگر شانسی برای ساخت فیلم دیگری نداشته باشید؟
من با این فیلم شبیه به زمانی برخورد کردم که موزیک مینویسم. من از ژانرهای مختلف الهام میگیرم و از هر کدام یک بخش بر میدارم، هر چیزی که کارم را راه بیاندازد. من سعی کردم که به جزئیات توجه زیادی کنم، این روشی است که در رمان دوست دارم اما در فیلم معمولا عملی نیست. مثلا کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز یا غزلهای سلیمان تونی موریسون جزئیات زیادی دارند که زیاد ضروری نیست.
دوست دارم بدانم بازیگر نقش اول را چگونه انتخاب کردید و نظر شما درباره «لاکیِس»، پر مشغلهترین مرد در دنیای کار چیست؟
زمانی که ما با «لاکیس» تماس گرفتیم او با «لاکیس استنفیلد» امروزی بسیار متفاوت بود. من در ابتدا کمی گران بودم زیرا تنها یک قسمت از سریال «Atlanta» پخش شده بود و او برای نقش کمی جوان به نظر میرسید. به علاوه من تنها او را در نقش یک بچه دبیرستانی دیده بودم و او حرکاتی شبیه به یک فرد جوان داشت اما زمانی که با او ملاقات کردم ریش داشت و میتوانستم ببینم که روحیهای پختهتر از ظاهرش دارد. من با بازیگران بسیاری ملاقات کردم اما از همن ابتدا مشخص بود که «لاکیس» مانند بقیه تنها به دنبال شهرت نیست و میخواهد که بازیگر بهتری شود. من او را در پاییز یا زمستان 2016 استخدام کردم و زمانی که فیلمبرداری در ژوئن 2017 آغاز شد، او بازیگر متفاوتی بود زیرا با هر شغل جدید او سعی میکند تا روشهای نوینی برای بهتر نمایش دادن شخصیتش پیدا کند.
- مصاحبه با آرمی همر بازیگر نقش استیو لیفت
کمی درباره تجربه خود در هنگام فیلمبرداری صحبت کنید؟ کار کردن با «بوتس رایلی» چگونه تجربهای بود؟
این فیلم در دنیایی اتفاق میافتد که مفهوم تنفکر کپیتالیسم بر ارزش زندگی انسانها ارجعیت دارد و میتوان این مفهوم را با گوش دادن به آلبومهای «بوتس» بهتر درک کرد. این فیلمنامه به حد دیوانهواری تخیلی است از جهاتی که تنها میتوان انها را از فردی مانند «بوتس»، فردی که سرشار از خلاقیت است انتظار داشت. خلاقیتی که حد و مرز ندارد و میتوان دید که مدت زیادی نیست که وارد دنیای سینما شده و شما میدانید که نباید این ایدهها را به کار ببرید زیرا فیلمهای موفق این کارها را نمیکنند. «بوتس» هر کاری که فکر میکرد درست است و دوست داشت را انجام داد و به همین دلیل است که من واقعا عاشق فیلمنامه شدم و فکر میکنم که نظیر ندارد و شخصیت «استیون لیفت» هم کاملا دیوانه است و واقعا کار کردن با «بوتس» تجربه دلپذیری بود. «بوتس رایلی» یک شخصت کاملا دیوانه است و او در عین حال مردی است با تفکرات کپیتالیستی که حد و مرزی ندارد و سرشار از تصور برای دنیا و بهبود جامعه است. مسئله جالب اینجاست که راهکار او برای بهبود جامعه شامل نابودی کامل ارزشهای انسانی است و او از انجام هیچ کاری برای رسیدن به این دنیا دست بر نمیدارد. فیلمبرداری در اوکلند تجربه خاطره انگیزی بود مخصوصا همراه شدن با «بوتس رایلی» در این شهر زیرا او عملاً شهردار اوکلند محسوب میشود. حس میکنم همراه شدن با «بوتس» در اوکاند شبیه به همراه شدن با پاپ در واتیکان است زیرا هر کسی او را میدید داد میزد: بوووتس، چطوری مرد. او با بعضی احوال پرسی میکرد و حتی بعضی از مواقع میایستاد و با آنها صحبت میکرد. به نظر من پیام فیلم این است که هیچوقت نمیتوان ارزش ته خط را با ارزش انسانها در آن شرایط یکسان دانست.
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید