زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه
بهترین قسمتهای سریال «آینهی سیاه» - رتبه 4 و 3
تاکنون چهار فصل از سریال «آینهی سیاه» منتشر شده که در مجموع، نوزده قسمت را شامل میشود. درونمایهی تمامی قسمتهای این سریال، اشاره به پیشرفت تکنولوژی و تقابل بشر با آن دارد که از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار میگیرد. البته قسمت اول از فصل یک این سریال، از این لحاظ با بقیهی قسمتها متفاوت بوده و در واقع خط فکری و تِز نویسنده یعنی «چارلی بروکِر» را به نمایش میگذارد. متاسفانه فصل چهارم، ضعیفترین فصل از این سری میباشد و موقع تماشای بعضی از قسمتهای آن، احساس میکنید تیمی غیرحرفهای، تهیه و ساخت آنرا به عهده گرفتهاند. در بررسی کلّی «آینهی سیاه» باید گفت، سطحی بسیار بالاتر از یک مجموعهی تلویزیونی دارد و چه از لحاظ درونمایه و چه ساختار، نسبت به بسیاری از سریالهای گذشته و امروزی، متفاوت است. به چالش کشیدن ذهن مخاطب و نمایش جنبههای مثبت و منفی تکنولوژی، از نقاط قوت آن میباشد که جنبههای سیاسی، اجتماعی و روانشناسی نیز به خود میگیرد و فراهم کنندهی یک بستر فکری بسیار خوبی برای شماست تا اتفاقاتی که چندان دور از ذهن نبوده و حتی امروزه در حال وقوع است را بصورت ذهنی، تجربه کنید. در بررسی قسمتهای مختلف این سریال، سعی شده، تمامی جنبههای کلیدی مانند داستان، شخصیتپردازی، کارگردانی، بازیگری و ... در نظر گرفته شود که از شمارهی 10 تا 1، ردهبندی شدهاند. همچنین برای روشن شدن مفهوم اصلی هر قسمت، شاهد بازگویی صحنهها و سکانسهای مهم خواهید بود، پس خطر لو رفتن داستان برای دوستانی که هنوز بعضی از قسمتهای این سریال را ندیدهاند، وجود دارد.
4-سرود ملی(The National Anthem):
نخست وزیر انگلستان، نیمه شب از خواب بیدار شده و برای مطلع شدن از یک خبر مهم، با همکارانش، پای تلویزیون میشیند. ویدئو کلیپی که در سایت یوتیوب(Youtube) قرار داده شده، پخش میشود و شاهزاده «سوزانا» را نشان میدهد که دزدیده شده و در حال گریه کردن و خواندن یک متن است. طی خواستهی آدمرباها، نخست وزیر «مایکل کالو» باید راس ساعت 4 بعد از ظهر و به صورت زنده، با یک خوک، رابطهی جنسی کامل داشته باشد و تمامی شبکههای کابلی و ماهوارهای انگلستان، آنرا پوشش دهند، در غیر این صورت، شاهزاده، کشته خواهد شد. نخست وزیر، در ابتدا از انجام این کار، سر باز میزند و همکاران خود را موظف میکند، محل گروگانگیرها را ردیابی کرده و آنها را دستگیر کنند. اما ماموران دولتی، نمیتوانند فرد مورد نظر را پیدا کنند و با لو رفتن قضیهی استودیو جلوههای ویژه، آدمرباها، انگشتی را برای شبکهی خبری ارسال میکنند(در پایان فیلم مشخص میشود که متعلق به یک مرد است). نخست وزیر در نهایت، باتوجه به خواستهی مردم و همکارانش، خواستهی گروگانگیرها را به جا میآورد. شاهزاده «سوزانا» صحیح و سالم، آزاد میشود ولی نخست وزیر، آبرو و اعتبار خانوادگی خود را از دست میدهد. |
هدف اصلی «سرود ملی»، برخلاف اکثر قسمتهای سریال «آینهی سیاه»، بررسی تکنولوژی پیشرفته و تقابل انسان با آن، نیست. با اینکه اشاراتی به اینترنت و قابلیتهای آن از لحاظ پخش اخبار، در این قسمت وجود دارد اما مفهوم اصلی، موضوع دیگریست که در ادامه، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. شرایط امروزی شبکههای خبری و همینطور خبرنگاران، در جهان، نسبت به سالها و دهههای قبل، تغییرات بسیار زیادی داشته که به دلیل اعتراضات و مقاومتهای همین قشر، به مرور زمان، به وجود آمده است. هر رسانهی خبری، با توجه به اهدافی که دنبال میکند، شکل گرفته و جهت رسیدن به آنها، بیشترین سعی خود را، برای جلب نظر مخاطب و بالا بردن تعداد آنها، به خرج میدهد. با در نظر گرفتن تمامی موارد، در مقاطع مختلف تاریخی، مشاهده میشود، در لحظات حساس و سرنوشتساز، قدرتهای حاکم در دنیا، از همین رسانه، به بهترین شکل، استفاده کرده و منافع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را تامین میکنند. اما با به وجود آمدن اینترنت، و به دنبال آن، ایجاد سخت افزارها و نرمافزارهای مختلف ارتباطی، هر انسان در هر نقطهای از کره زمین، میتواند دیدهها، شنیدهها و حتی دیدگاههای خود را، به راحتی با بقیهی مردم، به اشتراک بگذارد. در همین راستا، در صحنههای ابتدایی این فیلم، نخست وزیر، از پخش شدن ویدئو کلیپ پرنسس «سوزانا» در فضای مجازی، عصبانی شده، با گفتنِ «اینترنت لعنتی!»، اعتراض خود را به این موضوع اعلام میکند که همین رفتار، تایید کنندهی موارد اشاره شده در بالا میباشد. |
این قسمت، مانیفست(جوهره) فکریِ خالق و نویسندهی سریال «آینه سیاه»، «چارلی بروکِر» را به نمایش میگذارد و با ظرافت خاصی، از نمادهای مختلف، برای بازگو کردن آن، استفاده میکند. همانطور که میدانید، خوک، نماد سرمایه یا سرمایهداری است و زمانیکه مقام اول سیاسی کشوری، در حال معاشقه با خوک باشد، میتوان به این مفهوم پی برد که «چارلی بروکر»، سرمایهداری و سیاست را در کنار هم و مکمل هم میداند. از طرفی دیگر، تمامی مردم لندن، پای تلویزیون، مشغول تماشای برنامهی زندهی نخست وزیر هستند درحالیکه شاهزاده، نیم ساعت قبل از شروع آن، آزاد شده است و فردی به نام «کالتوم بلوم» که برنامهریز اصلی این جریانات میباشد(که یک هنرمند است) تمامی اتفاقات را پیشبینی کرده بود و در نهایت خودکشی میکند. پس هنرمند، با داشتن شناخت صحیحی از جامعه و مردم، میتواند اهداف خود را مانند یک سناریو، پایهریزی کند و از آنجاییکه فکر و اندیشهی او، هیچگونه محدودیتی را نمیپذیرد، برای کسانی که قصد از بین بردن او را دارند، دستنیافتنی باقی میماند. در نهایت باید گفت «سرود ملی» از لحاظ فنی، سطح بسیار خوبی دارد و از لحاظ فیلمنامه و کارگردانی، یکی از بهترینهاست.
3-سقوط ناگهانی(Nosedive):
در دورانی که معیار ارزیابی انسانها، امتیازی است که بر اساس فعالیتهای روزانهی خود دریافت میکنند، «لِیسی» به شدت تلاش میکند تا با جلب رضایت افراد مختلف، امتیاز خود را بالاتر ببرد. بزرگترین هدف او، اجارهی یک خانهی بسیار لوکس با امکانات پیشرفته است و میتواند با کسب امتیاز 4/5، از 20درصد تخفیف نیز برخوردار شود. در همین حین، از طرف یکی از همکلاسیهای قدیمیاش به مراسم عروسی دعوت میشود و قرار است در آنجا، سخنرانی کوتاهی راجع به ایام قدیم و خاطرات خوشی که باهم داشتهاند، انجام دهد. تمامی مهمانهای دعوت شده به عروسی «نائومی»، امتیاز بسیار بالایی دارند و با توجه به این مساله، شانس «لیسی» برای رسیدن به هدف خود افزایش پیدا میکند. او در راه رسیدن به مراسم، به مشکلات فراوانی برخورد میکند و با وجود خواستهی دوستش، مبنی بر عدم حضور در عروسی، خود را به آنجا میرساند و به خاطر رفتار و حرفهایش، راهی زندان میشود. |
روند روایت داستان بهگونهای شروع میشود که بیننده، نگرش مثبتی نسبت به سیستم امتیازدهی دارد و آن را ایدهآل ارزیابی میکند اما در ادامه و با توجه به رفتار انسانها با یکدیگر، پرده از روی بسیاری حقایق، برداشته میشود و شما به ماهیت اصلی و نیت تمامی نفرات، پی میبرید. این روش، کاملا آگاهانه و از قصد، انتخاب شده است چراکه همواره، قضاوت و ارزیابی در مورد هر موضوعی، با بررسی جنبهی مثبت و منفی آن، امکانپذیر است و نتیجهی بهتر و درستتر را به دنبال دارد. «لِیسی» قبل از خوردن قهوه و کلوچه، به فروشنده امتیاز کامل میدهد ولی از واکنش صورت او هنگام خوردن، متوجه میشویم که به هیچ عنوان، طعم خوبی ندارد. اتفاقاتی از این دست، در سراسر فیلم، رخ میدهند و با کمی دقت در جامعهی خودمان، متوجه میشویم که ما نیز در چنین شرایطی زندگی میکنیم. تظاهر به چیزی که واقعیت ندارد، شاید در ظاهر، خوب و درست به نظر برسد ولی نتایج بسیار مخربی از خود به جای میگذارد. اولین آسیب را خود فرد، متحمل میشود چراکه همواره بدون آرامش فکری و با اضطراب و تنش، و همینطور ترس زندگی میکند. ترس از، نابودی وجههای که از او، در ذهن مردم وجود دارد. دومین مساله، برداشت و نتیجهگیری نادرست طرف مقابل از ماست. اگر من یا شما، از رفتار دوست خود، ناراضی باشیم ولی در ظاهر، خود را خوشنود نشان دهیم، طبیعتا دوست ما، همان رفتار را تکرار خواهد کرد چراکه هیچ اعتراضی از طرف ما، مشاهده نمیکند. سومین معظل، درجا زدن و از بین بردن امکان رشد، در هر زمینهای است. اگر «لِیسی» و در واقع، «لِیسیها» واقعیت را به فروشندهی قهوه، اعلام کنند، او ناگزیر است برای جلب رضایت مشتری، تغییراتی در کیفیت و نحوهی ارائهی خدمات، اِعمال کند، چراکه در غیر این صورت، کسی حاضر به خرید از او نخواهد بود، ولی با ادامهی روندی که در این قسمت میبینیم، همه مجبور به خوردن نوشیدنی بیکیفیت هستند.
در این قسمت میبینیم، لذت بردن از لحظهای که انسانها در آن زندگی میکنند، ارزش واقعی خود را از دست داده و در اولویتهای بعدی قرار گرفته است. با توجه به امکانات فضای مجازی، ثبت لحظات و خاطرات، بسیار زیبا بوده و با گذشت زمان، مرور آنها، لذتبخش خواهد بود ولی به شرطی که واقعا در آن لحظه، احساس خوبی داشته باشیم. فردی را تصور کنید که به مسافرت میرود و از خود، در مکانهای مختلف، عکس یا فیلم گرفته و با دوستان خود به اشتراک میگذارد. اگر این سفر، به جز سختی و دردسر، چیزی برای او به دنبال نداشته باشد، هر بار با مرور عکسها و فیلمهای آن، ناراحت خواهد شد چراکه این «حس» است که منتقل میشود. دید و بازدید عید در اکثر خانوادههای امروزی نیز، از همین قضیه پیروی میکند. یکی از مهمترین ویژگیهای این سنت پسندیده، جویا شدن از حال کسانی است که میشناسیم ولی با رسیدن عید، عذاب الهی بر بسیاری از خانوادههای ایرانی، نازل میشود. حتی کار به جایی کشیده است که یک روز از صبح تا شب، تعیین میشود تا همهی مهمانها، به خانهی فامیل یا دوست خود، مراجعه کنند و وظیفهی میزبان در آن روز، پذیرایی، شست و شو، نظافت و ... بدون وقفه و با حجم زیاد است. بعد از اتمام مراسم، میزبان، نفس راحتی میکشد که «بالاخره تمام شد!». نه تنها در این مورد، بلکه در هر فعالیتی، اگر هدف اصلی از بین برود و از روی عادت، آن را تکرار کنیم، هیچ لذتی را، تجربه نخواهیم کرد. |
«برایس دالاس هاوارد» در نقش «لِیسی» یکی از بهترین بازیهای طول دوران بازیگریاش را به نمایش میگذارد و بدون شک، بهترین بازیگر زن در طی چهار فصل سریال، نیز میباشد. چهره و صدای او، به خوبی، منتقل کنندهی احساساتش است و با اندکی دقت در سکانس عروسی، میتوانست هنرنمایی بدون نقصی ارائه کند. جرقهی اولیه برای تغییر شخصیت او، آشناییاش با رانندهی کامیون است. «سوزان» داستان زندگی خود را برای «لِیسی» تعریف میکند و با رفتاری که از خود نشان میهد، یکی از بهترین و زیباترین سکانسهای این قسمت را رقم میزند. در واقع تمامی صحنههای فیلم، کاملا حسابشده و باورپذیر کار شدهاند که نشان میدهد «جو رایت» کارگردان این قسمت، علاوه بر داشتن استعداد لازم، دقت کافی در ارائهی خروجی نهایی را نیز به خرج میدهد. در «نزول ناگهانی»، اکثرا از رنگهای سرد استفاده شده که حالت مصنوعی دارند و حتی چهرهی کاراکترها، کاملا روتوش شده، دیده میشود که در راستای بیان مفهوم کلی داستان است(غیر واقعی بودن رفتارها، خندهها، روابط و ...). موسیقی متن بسیار شنیدنی(خصوصا در اوایل سکانس پایانی که در زندان اتفاق میافتد) در کنار فیلمبرداری بسیار خوب، از دیگر نقاط قوت این قسمت میباشند. |
جاوید مجلل
برای مشاهدهی رتبههای قبلی، روی 10-9 یا 8-7 یا 6-5 کلیک کنید
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
rafiei.ali
rafiei.ali
۲ خرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۲۳
شاید بشه گفت بهترین قسمت اولُ بین سریالا داره تا اینجا که لیستتون قابل قبول بوده خیلی دوست دارم ببینم دوتای اولی رو چی انتخاب کردین
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ