news-background
news-background

من و مراسم MTV Video Music Awards: سیر یک منتقد از بهت تا ملال

مارک اسپیتس، سالن: چند روز پیش در میدان تایمز قدم می‌زدم که تصادفاً به آسمان‌خراش وان استور پلازا، جایی که دفاتر و استودیوهای ام‌تی‌وی در آن واقع شده برخوردم. پنجره‌ها پُر بود از پوسترهای مراسم یکشنبه شب اهدای جوایز موزیک ویدئو. پوسترها گنگ بودند و به راحتی نمی‌شد فهمید که محل برگزاری مراسم کجاست، مجری چه کسی‌ست و به جز ریحانا و بریتنی اسپرز چه هنرمندان دیگری اجرا خواهند داشت. به نظرم تا حدی خالی از شور و علاقه آمد: "چون به اواخر تابستان رسیده‌ایم، دوباره ناچاریم این VMA را برگزار کنیم."

شاید کاملاً در اشتباه باشم. شاید در یک اتاق خواب، دخترکی برای این شب بزرگ لحظه‌شماری می‌کند، اما برای مرد 46 ساله‌ای چون من زیبنده نیست که در انتظار این شب باشد. عجیب بنظر می‌رسد، به خصوص وقتی که هنوز موسیقی و فرهنگ را دنبال می‌کنم و اغلب در موردشان می‌نویسم. آیا من عوض شده‌ام یا این مراسم است که تغییر کرده؟

مراسم اهدای جوایز روزگاری اهمیت داشت. چرایش را نمی‌دانم. شاید به این دلیل که در سال 1984، مراسم اهدای جوایز نوظهور، برایم خیلی جدید و خیلی هیجان‌انگیز بودند. تندیس‌اش گویاست: یک فضانورد بدترکیب. ضمن اینکه در آن ایّام، جاهایی بود که می‌توانستی ستاره محبوبت را ببینی که حرف می‌زند و یا لباس‌هایی می‌پوشد که در ویدئوهایش به تن نمی‌کرد.

در سال 1984 مراسم را از اتاق پذیرایی کوچک خانه پدری‌ام در لانگ آیلند تماشا می‌کردم. درست است که اجرای مدونا لحظۀ شگفت‌انگیز آن شب و شاید بحث‌برانگیزترین اجرا در تاریخ VMA باشد، اما من مراسم را به خاطر دیوید بویی می‌دیدم. تور سیریوس مونلایت وی به تازگی خاتمه یافته بود و در حال ایجاد یک تحول دیگر بود: تغییر رنگ موهایش از بلوند به قهوه‌ای. او در نیویورک حاضر نبود، بلکه از طریق ماهواره از لندن، پس از خوش‌وبشی با حضار، سینگل جدیدش «جین آبی» را به صورت زنده اجرا کرد.

در سال‌های دهه 90، VMA را مشتاقانه دنبال کردم. برای پی‌وی هارمن وقتی با لباس مخصوص روی صحنه آمد و از تماشاچیان پرسید «اخیراً جوک خوب شنیده‌اید؟» جیغ کشیدم. نیروانا را به گانز ان روزز و روپاول را به میلتون برل ترجیح دادم و از آنان حمایت کردم. وقتی نیل یانگ و پرل جم آهنگ «Rockin' in the Free World» را در مراسم سال 1993 خواندند حس کردم که روح القدس در من حلول کرده. آن روزها تنها 30 شبکه کابلی وجود داشت. کسی که طرفدار فرهنگ عامه بود نمی‌توانست VMA را از دست بدهد. سال‌ها پیش از توییت‌های زندۀ توییتر، این مراسم معنی اجتماع را به ما فهمانده و فرصتی برای بیان به ما داده بود.

در اواخر دهه 90 و اوایل قرن 21 چیزی از درون مرا تغییر داد. شغلم این شده بود که مراسم اهدای جوایز را پوشش دهم. برای وبسایت مجلۀ اسپین خبرنویسی می‌کردم و پیش از آنکه به نسخۀ چاپی آن ملحق شوم، مجبور بودم روزی شش خبر ارسال کنم. این بود که شیره VMA را کشیدم، از آن اعلامیه‌های اولیه گرفته تا هر خبر اضافه دیگری. اگر مراسم قرار بود در نیویورک برگزار شود، با یک ساندویچ شش اینچی که از مترو تهیه کرده بودم در اتاق کنفرانس منتظر می‌ماندم تا از باستا رایمز یا تام گرین مصاحبه‌ای بگیرم. خیلی زود سر عقل می‌آمدم و ملتفت می‌شدم که آن کنفرانس چیزی برایم ندارد. هر کسی می‌تواند مصاحبه‌ات را بدزدد، و تو هم اگر لازم باشد می‌توانی از مجلات دیگر دزدی کنی. وقایع مهم پس از مراسم و در مهمانی‌های آن رخ می‌داد. آن روزها استودیوها خیلی پولدار بودند. یعنی دوران «ماقبل نپستر» وقتی آلبوم‌ها به راحتی یک میلیون نسخه در هفته می‌فروختند. پس از مراسم مهمانی‌های بسیاری برگزار می‌شد. مشروب رایگان بود و غذایش بهتر از مترو.

ستاره‌های واقعی در این مهمانی‌ها بودند: امینم، گوئن استفانی، بک، و فرد دِرست، بالأخره دهه 90 بود. مراسم را از تلویزیون می‌دیدم و سپس کتم را می‌پوشیدم و با تاکسی به چهار یا پنج مهمانی مختلف می‌رفتم. اما کمبود چیزی را می‌شد حس کرد. آن VMAهای اولیه روح اغتشاش و لذت را در خود داشت. به اعتقاد من از شماره 27 و 28ام، مراسم به یک فعالیت تجاری معمولی تبدیل شده بود که پشت ابر چند حرکت جنجالی پنهان می‌شد. قبلاً هم پیش آمده بود که هنرمندان متهورانه از انتشار آلبوم جدیدشان خبر دهند، اما توجه مرا جلب نمی‌کردند. از آن به بعد از دست دادن خبر انتشار یک آلبوم غیرممکن و به نحوی خسته کننده شد. آیا میسی گری [با پوشیدن لباسی که روی آن تاریخ انتشار آلبوم جدیدش درج شده بود] در مراسم حضور پیدا کرد تا به دنیا بگوید می‌خواهد آلبوم تازه‌ای منتشر کند؟ آیا این حرکت قرار بود خنده‌دار باشد؟ آیا برنامه‌ریزی شده بود؟ به گمانم اگر کسی آلبوم جدیدش را روی صحنۀ مراسم گرمی تبلیغ می‌کرد جلف و بی‌مزه بخوانندش، اما در مراسم VMA قابل قبول بود.

لحظه‌ای که از مراسم دل بریدم و گفتم، «دیگر بی‌فایده است، دلم می‌خواهد برنامه‌ای جز این تماشا کنم»، بعد از آن بازگشت عجیب و غریب گانز ان روزز نبود، یا اجراهای برنامه‌ریزی شدۀ پشت سر هم مدونا، یا حتی آن «نبرد بندهای گاراژ راک» مفتضح. بلکه هنگامی بود که Puff Daddy مجری مراسم سال 2005 با دادن ساعت مچی‌اش به یکی از حضار ادعای خودش که «هر چیزی می‌تواند اتفاق بیفتد» را نقض کرد. آن زمان 20 سال از وابستگی‌ام به مراسم می‌گذشت و حضم این رخداد برایم دشوار بود.

همان سال از مجله اسپین بیرون آمدم و دیگر به عنوان خبرنگار در مراسم VMA حضور پیدا نکردم و اتفاقاً از همان زمان بود که از نظر افتادند. آیا جز این بود که گردانندگان فقط می‌خواستند مراسم به یک مهمانی بزرگ شبیه شود که در هر نقطه از آن دوربینی تعبیه شده و پر است از اجراهای از راه دور؟ در دوران کانیه وست، اگر روح اصیل VMA دهۀ هشتادی را بر‌داری، می‌توانی به هر سو که خواستی هدایتش کنی. زندگی برای بعضی‌ها بیش از یک مراسم اهدای جوایز نمی‌تواند باشد.

مواقعی بود که مراسم را ضبط می‌کردم، ولی تا هفته‌ها بعد به سراغش نمی‌رفتم، و برای اینکه حتی نمی‌توانستم نگاهی گذرا به آن بیندازم در عذاب بودم. اما دیگر کسی هم نبود که بخواهی در موردش با او حرف بزنی. قبلاً با توئیتر در موردش حرف زده بودند و همۀ لحظات شگفت‌انگیزش را تحلیل کرده بودند و همان هنگام بود که لحظاتش فراموش‌شدنی‌ شدند. اینکه آیا اجرای یک مراسم را‌ به راسل برند سپرده بودند یا دو مراسم، هیچ‌کس به خاطر نمی‌آورد.

شاید مثل پیرمردها حرف می‌زنم. ولی اکنون که رسماً دیده گشوده‌ام و توانسته‌ام نمودار این محوشدگی را از یک نوجوان جو زده تا یک نسل ایکسیِ خسته ترسیم کنم، شاید امسال نیز ام‌تی‌وی را بگیرم و در آن تفحصی موشکافانه کنم، با خودم سخت کلنجار روم، و معلوم گردانم که آیا این مراسم VMA است که از لحاظ سبک و سیاق سقوط کرده، یا این منم که دیگر برای آن آدم فضایی احترامی قائل نیستم.

 

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید