news-background
news-background

وقتی شیطان، شیطان زاده را می فریبد؛ نقدی بر «وکیل مدافع شیطان»

متن ارسالی کاربران

نویسنده: فرشید زرینی

متن حاوی اسپویل

وقتی شیطان، شیطان زاده را می فریبد؛ گذاری نقدگونه پیرامون فیلم The Devil's Advocate

جایزه همیشه هم معیار مناسبی برای ارزیابی یک فیلم نیست. چه بسیار فیلم هایی که جوایز خاصی برنده نشده اند اما نام شان ماندگار شد (مانند بسیاری از آثار "اِستنلی کوبریک" ) و چه بسیار فیلم هایی که جایزه ها بردند اما با گذشت فقط چند سال از ذهن ها فراموش شده اند. "وکیل مدافع شیطان" به دسته ی اول تعلق دارد. فیلمی پراز حرف و پر از معنا. اما مشت بر سندان کوفتن است اگر بخواهیم بدون شناخت کتاب "بهشت گمشده،" "وکیل مدافع شیطان" را تحلیل و بررسی کنیم. "بهشت گمشده (Paradise Lost, 1667)" نام اثری حماسی ست که توسط شاعر شهیر انگلیسی، "جان میلتون (74-1608)،" نوشه شد؛ که "گلچین ادبی نورتون" آن را "حماسه ای بر پایان تمام حماسه ها" معرفی می کند. این شعر بلند، داستان طغیان شیطان (Satan) علیه خدا، داستان آدم و حوا، و اغوای آن ها توسط همین شیطان و در نهایت تلاش "مسیح" برای برگرداندن آدم و حوا به بهشت (heaven) را روایت می کند. اما این شیطان با شیطانی که ما در "قرآن" و "کتاب مقدس (Bible)" می شناسیم تفاوت هایی دارد. گرچه منبع جان میلتون برای تألیف این اثر خود "کتاب مقدس" است. این شیطان به مراتب قدرتمندتر، خوش فکرتر و خوش بیان تر بوده و البته به هیچ وجه زشت و بدترکیب نیست. و حتی یک بار موفق می شود که ارتش خدا (God the Father) را شکست بدهد. در پایان دفتر دوازدهم این شعر، آدم و حوا تا ظهور دوباره ی مسیح، از بهشت رانده می شوند و در بهشت تا روز قیامت بسته و شیطان نیز لعنت می شود. اما بسیاری از از منتقدان ادبی قهرمان شماره اول "بهشت گمشده" را شیطان می دانند (ازجمله دو شاعر برجسته ی انگلیسی: "ویلیام بلیک" و "لرد بایرون"). دلیل هم این است که گرچه ارتش شیطان درنهایت از ارتش خدا شکست می خورد و به "اَسفل السافلین" انداخته می شوند، اما شیطان به هدف خود و قولی که به خدا می دهد می رسد و آن هم اغوای آدم و حوا برای خوردن میوه ی ممنوعه است. حال به خود فیلم برسیم. چرا نام آل پاچینو که نقش شیطان را ایفا می کند، "جان میلتون" است؟ اینجاست که اولین گره خوردگی این فیلم با کتاب "بهشت گمشده" لمس می شود. بسیاری از منتقدان ادبی بر این عقیده اند که "جان میلتون" (شاعر) به عمد شیطان را بر خدا توفق داده، پس برای بسیاری نام "جان میلتون" تداعی کننده ی نام شیطان است (به عنوان کسی که به شیطان قدرتی داد که تا آن روز کسی آن را متصور نمی شد). (البته لازم به ذکر است که بساری از کارشناسان این ادعا را نمی پذیرند و "بهشت گمشده" را رساله ای مذهبی از آیین مسیحیت می دانند.) به نظر می رسد که نویسنده ی رمان "وکیل مدافع شیطان" به دسته ی اول از منتقدین تعلق دارد. ما در سکانس یکی مانده به پایان فیلم (که جزء سکانس های ماندگار سینمای هالیوود محسوب می شود) می بینیم که "کِوین" (با ایفای نقش "کیانو ریوز") در حین سکس با خواهر ناتنی خود (که فرزندِ دیگر شیطان محسوب می شود) خودکشی می کند تا به اغواهای او گرفتار نشده باشد؛ و اینجاست که شیطان شکست می خورد و در آتش می سوزد. اما و اما این پایان کار نیست، در سکانس نهایی متوجه می شویم که تمام فیلم تصوّرات و رویاهای "کوین" بوده است. و در دقایق پایانی "کوین" روح خود را، با قبول کردن پیشنهاد همکارش، که همان شیطان است در جلدی دیگر، می فروشد. پس همانطور که پیروز نهایی "بهشت گمشده" به جای "مسیح" فرد دیگری ست، پیروز نهایی "وکیل مدافع شیطان" نیز، نه خدا و نه وکیل مدافع شیطان ("کوین") که خود شیطان (آل پاچینو) است؛ و اینجاست که بار دیگر این فیلم وام دار بودن داستان پردازی خود به "بهشت گمشده" را نشان می دهد. رد پای دیگر این کتاب ارزشمند در دیالوگ های فیلم نمایان می شود. "حکمرانی در جهنم بهتر از خدمتگزاری در بهشت است." این جمله ایست که شیطان در دفتر اول "بهشت گمشده" به "بعلزبوب" (یکی از یاران نزدیکش) اظهار می کند، و "کوین" نیز درمورد درست یا نادرست بودن آن از پدر خود (شیطان) سؤال می کند، که به نظر می رسد جواب شیطان واضح باشد (دقیقه ی صد وبیست و چهارم فیلم). دیالوگ زیبای دیگر جمله ایست که فیلم با آن به پایان می رسد: "همانا غرور گناه مورد علاقه ی من است." جمله ای که لبخند شیطانی "آل پاچینو" را در پی دارد، خوشحال سرمست از اینکه باز هم در فریفتن انسانی دیگر پیروز شده است. بسیاری از ادیان، بخصوص ادیان ابراهیمی، این اتفاق نظر را دارند که ریشه ی تمام گناهان "غرور" است. چراکه اگر شیطان تواضع به خرج می داد و از دستور خداوند تمکین می کرد و سر تعظیم در برابر "آدم" فرود می آورد، رانده شدنی درکار نبود. (و شاید الآن من و شما، به عنوان فرزندان "آدم" و "حوا،" به جای درس و کار و قسط وام و کرایه خانه و غیره و غیره، در حال لذت بردن از نعمات خدا در بهشت بودیم.) پس تمام بدبختی ها، به نوعی، ریشه در خودبرتربینی و کبر دارد. یکی از نقاط قوت فیلم ایفای نقش عالی بازیگران، بخصوص" آل پاچینو" و "چارلیز ثرون" است. اکثر آثار مهم "آل پاچینو" در دهه های هفتاد، هشتاد و نود آثاری جنایی و اکشن هستند و او اغلب شخصی ست اسلحه به دست: فیلم هایی چون سری ارزشمند "پدرخوانده،" "سرپیکو،" "صورت زخمی،" "راه کارلیتو" و "مخمصه." اما نقش شیطان نقشی است متفاوت، که این اسطوره ی عرصه ی بازیگری کاملاً در ایفای آن موفق ظاهر شده و برای آن نامزد دریافت جایزه ی بهترین نقش اول مرد در جشنواره ی "ساترن آوارد" (Saturn Award) نیز شد. "خنده ی شیطانی" عبارتی متداول است . شاید کمتر کسی در نقش شیطان توانسته باشد چنین خنده های شوم و خباثت باری کرده باشد. در سکانس یکی به آخر هم فریادها و توهین های او بر سر خدا به حدی قوی و سرشار از کینه و نفرت است که شاید بیننده با خود بگوید: حتی اگر "آل پاچینو" خود لایق به بهشت رفتن باشد، بعید است که خدا در روز قیامت او را به خاطر این سکانس ببخشد. درمورد اینکه چه کسی در فیلم نقش اول مرد است باید گفت هم "کیانو ریوز" و هم "آل پاچینو" هردو نقش اول محسوب می شوند. به این معنی که که هیچ کدام مکمل دیگری محسوب نمی شوند. در زبان انگلیسی نیز اینها را "actor in leading role" می نامند، که بهتر آن را با عبارت "نقش محوری" یا "نقش اصلی" ترجمه کنیم و عبارت مصطلح "نقش اول" ترجمه ی کاملاَ غلطی از این عبارت است. دیگر بازیگران این فیلم نقش های مکملی محسوب می شوند برای این دو. پس این فیلم نقش اول زن ندارد، حتی "چارلیز ثرون." نکته ی قابل توجه دیگر طراحی لباس است. "جان میلتون" (آل پاچینو) در اولین دیدار خود با "کوین لومَکس" کت و شلوار و کراواتی بسیار مُوَقر و شیک می پوشد؛ در سکانسی که خبر متهم شدن "اَلکساندر کُولِن" داده می شود، او کت و شلواری غیررسمی تر به تن دارد (اواسط فیلم). در سکانس یکی به پایان، او لباسی پوشیده کاملاً غیررسمی، با بلوزی که دکمه های بالای آن باز است و باعث شده گردنبند عجیب و غریب او کاملاً نمایان باشد. یعنی یک سِتِ تقریباً نامتعارف که می تواند شیطان پرستی را معرفی کند. لباس هایی هم که "کریستینا آندریولی" به تن دارد، اغلب قرمز است، درواقع درمواقعی که لازم است "کوین" را به لحاظ جنسی تحریک کند. و به گفته ی بسیاری رنگ قرمز، رنگ سکس است. (فراموش نکنیم که رنگ موهای او هم قرمز است.) اگر هم در سکانس پایانی خود لباس قرمز نمی پوشد، چون نیازی به آن نیست؛ او کاملاً برهنه می شوند. نکته ی دیگر نورپردازی فیلم در مهمترین سکانس فیلم است. نورپردازی این سکانس طوری است که نور، نه از بالا، که از پایین می تابد، نوری زردرنگ و نسبتاَ ضعیف که در اتاق سیاه رنگ کاملاَ فضایی دلهره آور را به وجود آورده. این فضای ترسناک با موسیقی متن، دیالوگ های "آل پاچینو" و نوری که از پایین به صورت سه نفرِ حاضر می تابد تکمیل می شود. و ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که این فیلم به عنوان بهترین فیلم ترسناک سال (در جشنواره ی "ساترن آوارد") انتخاب شد. در پایان باید گفت، این فیلم علی رغم دیالوگ های کفرآمیز آل پاچینو و دو صحنه ی پورنوگرافیک، فیلمی کاملاَ مذهبی و اخلاقی محسوب می شود؛ چراکه نویسنده پایان خودفروشی به شیطان و خیانت به همسر را بسیار مصیبت بار و هولناک معرفی می کند. "کوین لوکس" وکیلیست که چنان ذکاوت و فن بیانی دارد که می تواند موکل خود را حتی درصورت گناهکار بودن تبرئه کند و این کار، بعد از پیوستن به شرکت "میلتون، چادویک و واتِرْز،" برای او به امری عادی تبدیل می شود و زندگی او نیز به هیچ وجه ختم به خیر نمی شود.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
۲۵ آذر ۱۳۹۶ ۱۷:۲۹

سلام ممنون از تحلیل شما بر این فیلم و درک پیوند آن با کتاب بهشت گمشده ی جان میلتون اما متاسفانه: 1- سر فصل این متن "گذاری نقد گونه" هست و متن شما تحلیلی بیش از این فیلم نمی باشد. بنده به شخصه آثاری از نشانه های انتقادی و تحلیل های نقادانه در متن شما مشاهده نکردم. 2- تحلیل شما صرفا بر اساس کتاب بهشت گمشده و از دیدگاه های الهی اخلاقی می باشد در حالی که این فیلم به تنهایی حاوی نقد های بسیار جدی بر نظام کپیتالیسم و سرمایه داری می باشد که به این مطلب اشاره ای نشده است. 3- توجه به طراحی صحنه و لباس و نقش آفرینی بازیگران و همچنین نماد ها در این فیلم نکته ای بسیار مهم می باشد که من از نظر دقت شما به مسائل این اعتبار را به شما میدهم. اما با این حال شما اشاره ای به نماد اشخاص به تنهایی نکرده اید. با تشکر از انتقاد پذیری شما

نمایش اسپویل