news-background
news-background

چرا «سیاره میمون‌ها» در مقایسه با بلاک‌باسترهای دیگر اثری خوش‌ساخت‌تر و مدرن است؟

تابستان؛ فصل داغ بلاک باستر های سینمایی و آثار رنگارنگی که عادت کرده ایم در این روز های سال اخبار متنوعی در مورد آن ها بشنویم. طی چند وقتی که از این فصل گذشت شاهد عرضه اندام آثاری چون «Power Rangers»، «King Arthur» و «Ghost in the Shell» بودیم. آثاری که تماماً مورد نقد منفی و اظهارات مخالف منتقدین قرار گرفتند. شاید مهم ترین بلاک باستری که چند هفته ای از اکرانش می گذرد عنوان ابر قهرمانانه ی «Wonder Woman» باشد که عملکرد نسبتاً بهتری در مقایسه با دیگر عناوین از خود نشان داده است. هفته ای که گذشت، شاهد اکران تازه ترین بلاک باستر هالیوود یعنی «War of the Planet of the Apes» بودیم. این عنوان که در ادامه ی عناوین قبلی خود ساخته شده، بار دیگر تقابل بین بشریت و انسان ها را در اتمسفری آخرالزمانی به تصویر می کشد. تیم سازنده ی این عناوین بنظر می رسد راه حل کار آمدی برای بهره کشی از داستانی بیات شده پیدا کرده است. راه حلی که تقریباً در تمام سه نسخه ی« « Rise,Dawn & War of the Planet of the Apes» جواب داده است و هر زمان که این فیلم ها اکران شدند شاهد آن بودیم که خیل عظیمی از مردم به تماشای آن ها نشسته اند. کارگردان این عنوان یعنی «مت ریوز» گویا به همراه تیم سازنده اش به فرمولی منحصر به فرد در ساخت بلاک باستر دست یافته اند. فیلم آن ها منطق خاصی ندارد و بیش از آن که عنوانی تخیلی باشد اثری مضحک است چرا که منطق فیلم طوری است که از شما انتظار دارد قبول کنید حیوانی به نام شامپانزه می تواند سوار بر اسب به سمت شما با اسلحه ی نظامی تیر اندازی کند. فیلم نسخه ی خود را در چند دقیقه ی اولیه ی فیلم طلوع سیاره ی میمون ها می پیچد و خود را منطقی جلوه می دهد. تلاشی که این فیلم برای منطقی بودن از خود نشان داده تامل بر انگیز است. شاید یکی از دلایل تیم سازنده برای ساخت این فیلم تا عنوان سوم فروش قابل توجه عنوان «Rise of the Planet of the Apes» بوده باشد. این فیلم در سال 2011 به کارگردانی «روپرت وایت» با بودجه ی 93 میلیون دلاری ساخته شد و در پایان توانست سود خالص 481 میلیون دلاری را از گیشه های سینما به جیب بزند. پولی که برای تیم سازنده به مثابه ی هزینه ی اولیه برای ساخت نسخه های بعدی فیلم بود. نسخه ی سوم این فیلم در 14 جولای اکران خود را آغاز نمود و تا این لحظه توانست 113 میلیون از مبلغ ساخت 150 میلیونی خود را جبران نماید. برای کسانی که از نسخه ی اول فیلم راضی بودند، اثر دوم بدون شک عنوانی رضایت بخش بوده است؛ اما بحث اصلی زمانی شکل می گیرد که متوجه می شویم فرمول نسخه های اول و دوم دیگر نمی توانند مخاطبان را گول بزنند تا مجاب شده و به تماشای فیلم برای بار سوم بنشینند. کارگردان با زیرکی تمام در نسخه ی سوم مرز های علمی بودن اثر را کنار گذاشته و صرفاً اثری تخیلی به مخاطبان پیشکش نموده است. در فیلم سوم بشریت به جنگ میمون هایی می رود که جهش یافته ی ژنتیکی اند. به این ترتیب کمی به بار منطقی فیلم افزوده می شود و ما یک بار دیگر به راحتی فریب جلوه های وِیژه و اتمسفر دوست داشتنی فیلم را می خوریم و تماشای سیاره ی میمون ها همچنان برای مان لذت بخش است.

به سال 1972 باز گردیم. زمانی که نخستین بار سر و کله ی چنین میمون هایی به سینما باز شد. فیلم «Conquest of the Planet of the Apes» ساخته شده توسط «لی تامسون» پدر خوانده ی عناوین جدید تر خود به حساب می آید و در سال 2011 «روپرت وایت» به نوعی مجدداً پای این حیوانات را به سینما باز کرد و بیشتر از آن که به فکر ساخت یک ریبوت یا بازسازی از عنوان مذکور باشد، تصمیم گرفت با روایت یک مقدمه ی به ظاهر منطقی، دنباله روی عنوان اصیل خود باشد. در نسخه ی سوم تیم سازنده همان متد ها و تکنیک های داستان سرایی قبلی را به کار بردند ولی رمز موفقیت شان این بوده که به حیوانات و زندگی شان، جلوه های انسانی را افزودند. حیوانات به تصویر کشیده شده در این فیلم ها که صرفاً میمون ها هستند دارای عواطف و قدرت درک بسیار بالایی هستند. شاید اگر مو های زاید بدن شان را نادیده بگیریم، نمی توانیم فرقی بین انسان ها و میمون ها در فیلم قایل شویم و حال آن که نکته ی شگفت انگیز فیلم زمانی است که می بینیم گاهاً حیوانات رفتار هایی از خود نشان می دهند که بسیار انسانی اند. این مسئله نشان می دهد که تا چه اندازه شخصیت پردازی برای سازندگان این فیلم مهم بوده است. آن ها سعی کرده اند تا جایی که تکنولوژی به آن ها اجازه می دهد، مرز های بین انسانیت و حیوانیت را برداشته و صرفاً آخر الزمانی را به تصویر بکشند که خفقان بسیار سنگینی بر آن چیره شده است. در چنین شرایطی که هیچ انسانی حوصله ی انسان دیگری را ندارد، میمون هایی را می بینیم که به عنوان مشکل جدی بشریت قد علم کرده اند، ولی هر چه بیشتر به عمق مسئله می نگریم متوجه می شویم که حتی در این شرایط نیز هم چنان انسان ها عامل اصلی بروز بسیاری از مشکلات هستند.

به دلیل ماهیت داستانی اثر، تیم سازنده به کمی نبوغ و خلاقیت نیاز دارد که با ترکیب جلوه های ویژه با شخصیت های موجود، فضایی به دست آورد که تمام بی منطقی های موجود در فیلم را بپوشاند و اثر را به چیزی بیش از یک عنوان تخیلی تبدیل نماید. نبرد های به تصویر کشیده شده در عنوان جدید این مجموعه بنا به گفته ی منتقدان شباهت بسیاری به بلا هایی که پیتر جکسون بر سر فیلم هایش می آورد دارد. جنگ سیاره ی میمون ها آینه ی تمام قد کارگردانی است که سعی کرده جرئیات داستانش به مانند کلیت آن وسیع و پر از نکته باشد. این فیلم که به نوعی سومین نسخه از این سه گانه به حساب می آید نمونه ی آثاری است که همواره از نسخه های قبلی خود درس عبرت گرفته اند. سازندگان برای هر چه واقعی تر نشان دادن منطق میمون های فیلم تقریباً برای همه ی آن ها شخصیت پردازی منحصر به فردی طراحی کرده اند. هر قدر که این شخصیت پردازی در نسخه های اول و دوم ضعیف و ناقص بوده، در نسخه ی سوم تقریباً به تکامل دست یافته است. بسیاری از میمون هایی که در نسخه ی اول و دوم فیلم اهمیت آن چنان نداشتند، در نسخه ی سوم به ظرافت تمام طراحی و شخصیت پردازی شده اند. نقطه ی اوج و کمال داستان زمانی است که می بینیم ستاره ی موشن کپچر یعنی «اندی سرکس» بار دیگر ابزار آلات لازم را برای هنرنمایی به تن می کند و مقابل دوربین های دیجیتالی قرار می گیرد. اگر «اندی سرکس» را نمی شناسید، باید بگوییم که او همان شخصی است که باعث شد شخصیت «گالوم» در ارباب حلقه ها به عنوان یکی از ماندگار ترین شخصیت های تاریخ سینما به حساب آید.

به عنوان نتیجه گیری می توان گفت که سه گانه ی سیاره ی میمون ها فیلمیست که به اندازه ی دهان خود لقمه بر می دارد. هر قدر هم که علمی-تخیلی به حسابش آوریم، فیلم از بی منطقی در بسیاری از لحظات داستانی اش رنج می برد ولی عوامل دیگر فیلم به قدری خوب و با دقت کنار هم چیده شده اند که ما را مجاب می کنند این نواقص را نادیده بگیریم و آن را بلاک باستری به مراتب دوست داشتنی تر از عناوین هم رده اش بنامیم. تیم سازنده هر آن چه از ساخت فیلم می داند را در اثر خود پیاده سازی کرده است و اگر از عینک انصاف به قضیه بنگریم متوجه می شویم که فیلم نه اثری فاخر است و نه اثری مبتذل و صرفاً یک عنوان خوب در ژانر خود به حساب می آید. فیلمی که نباید آن را زیاد جدی گرفت و نه می توان ساده از کنارش گذشت. شاید سیاره ی میمون ها، سه گانه ایست که دوست داریم ما را فریب دهند و هر بار که این اتفاق بر سر مان آمده از نتیجه خوشایند و راضی بوده ایم و تماشای آن را به دیدن بلاک باستر های نام آشنای دیگر ترجیح داده ایم.

دیدگاه‌ها

برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید