فیلم دربارهی خواننده و نوازندهای به نام «لوئین دِیویس» است که بعد از دست دادن دوست و همکارش، حرفهی خود را به تنهایی دنبال کرده و در این راه با مشکلات بسیار زیادی دست و پنجه نرم میکند.
داستان این فیلم را از چندین زاویه میتوان بررسی کرد و یکی از آنها رَوند کلی موسیقی میباشد. موسیقی همانند سایر زمینههای هنری، دارای تنوع بسیاری بوده و به دنبال آن، سلیقههای بسیار زیاد و متفاوتی نیز به وجود آورده است. همچنین سبکهای بسیاری در سالهای گذشته، بهوجود آمده و پس از کسب محبوبیت و اوج گرفتن، سیر نزولی خود را طی کرده است. با اینکه در حال حاضر، بسیاری از این سبکها به طور کلی و از ریشه خشک نشدهاند ولی فروغ دوران اوج خود را ندارند و مخاطبشان، گروهی از مردم هستند که خاطرات قدیمی و خوشی(نوستالژی) از آن در ذهن دارند؛ موسیقی «فولک» نیز از این قضیه مستثنی نیست. موسیقی فولک یا همان فولکلور آمریکا به موسیقی سنتی گفته میشود که از دههی 60 به بعد، اشکال مختلفی به خود گرفت و از حالت سنتی خود درآمد. سرنوشت «لوئین» در این فیلم، همان سرنوشت موسیقی «فولک» آمریکاست. او و سایر خوانندههای «فولک» در کافهی «چراغ نفتی» برای طرفداران این سبک، موسیقی زنده اجرا کرده و درآمدی را که از این راه بهدست میآورند با صاحب کافه شریک میشوند(علت نامگذاری کافه نیز، تایید کننده قدیمی بودن این سبک است).
اما بُعد اجتماعی این فیلم، بسیار پررنگ بوده و از اهمیت زیادی برخوردار است. در کنار «لوئین» که به سختی امرار معاش میکند، افرادی مثل دوستش «جیم» نیز هستند که شرایط بهتری نسبت به او دارند. شاید از نظر هنری، اختلاف زیادی بین این دو وجود داشته باشد ولی «جیم» و همسرش «جین»، طرفداران زیادی برای خود جمع کردهاند و در مسیر پیشرفت قرار دارند. اما علت این امر چیست؟ هر ترانه(بهطور کلی) از دو بخش متن و موسیقی تشکیل میشود. اکثر مردم به مفهوم ترانه، توجه کمتری داشته و بیشترین تاثیر را از موسیقی میگیرند. شاید خود شما نیز روزانه به ترانههای خارجی زیادی گوش میدهید، بدون اینکه معنی یا مفهوم واژههای استفاده شده در آن را بدانید و فقط از بخش موسیقی آن لذت میبرید. اولویت برای مردم این فیلم، مانند اکثر مردم جهان، ریتم و موسیقی بوده و از شنیدن آن لذت میبرند. اما مسالهی ظاهر را نباید فراموش کرد. یک خوانندهی خوش چهره یا جذاب، نسبت به بقیه، پتانسیل بیشتری برای تبدیل شدن به سوپراِستار دارد چراکه یکی از معیارهای مهم در نگاه اکثر مردم(خصوصا قشر نوجوان) زیبایی ظاهری میباشد و نمونههایی از این واقعیت را میتوانید در خانواده، دوستان، اهالی شهر و حتی کشور خود ببینید. در این فیلم نیز با توجه به تصاویر، ترانهها و دیالوگهایی که بین شخصیتهای مختلف، رد و بدل میشود، به خوبی به تمام این موارد اشاره شده و جنبههای مختلف آن، مورد بررسی قرار میگیرد.
نویسنده و کارگردان این فیلم، براردان کوئِن(Coen)، از طنز بسیار جالب و ظریفی برای پیشبرد خط داستانی استفاده کردهاند. از گربهای که همراه «لوئین» است تا گفتگوهایی که سر میز غذا، استودیو ظبط موسیقی، خانه، آسایشگاه و ... صورت میگیرد، همگی دارای طنز غیرمستقیم و کاملا ملموس بوده و در انتقال مفهوم مورد نظر، نقش مهمی دارند. اما نقش گربه در این فیلم چیست؟ برخی از فیلمسازها برای بیان مفاهیم مورد نظر خود، از حیوانات مختلف در طول داستان استفاده میکنند که برای مثال به نقش گاو در فیلم سگ آندلسی(An Andalusian Dog)، اسب در فیلم جاده(La Strada)، میمون در فیلم زیرزمین(Underground) و سگ در فیلم عشق سگی(Amores Perros) میتوانم اشاره کنم. گربه در این فیلم، نماد دوست «لوئین» یعنی «مایک» است که بهطور کاملا اتفاقی در مسیر زندگیاش قرار میگیرد. با دقت در نحوهی رفتار او با گربه و حوادثی که در طول فیلم به وقوع میپیوندد، میتوانید بهصورت غیرمستقیم، به ارتباط بین این دو همکار و اتفاقاتی که بین این دو افتاده است، پی ببرید.
یکی از نقاط قوت این فیلم، دیالوگهای استفاده شده در آن است. برای مثال در سکانسی که «جین» از دست «لوئیس» بسیار عصبانی بوده و بحث رابطهی جنسی که باهم داشتند را مطرح میکند، لوئیس در جواب به او میگوید: «تا حالا اصطلاح رقص تانگو، دو نفری هست رو شنیدی؟»؛ منظور این است که اگر تمایلی از هر دو طرف برای انجام کاری(در اینجا منظور سکس) وجود نداشته باشد، عملی نمیشود. سایر دیالوگهای فیلم نیز در عین سادگی، ساختار بسیار مناسب و روان از لحاظ ادبی داشته و دربرگیرندهی مفاهیم استعاری نیز هستند.
در اینجا باید به بازی بسیار خوب و یکدست اکثر بازیگران فیلم اشاره کنم، خصوصا اُسکار ایزاک(Oscar Isaac) در نقش لوئین دیویس(Llewyn Davis) که باور یک نوازنده را به شما القا کرده و با حرکات صورت(میمیک)، حس درونی خود را منتقل میکند. جالبترین لحظات فیلم در ایفای نقش او، قسمتهایی است که لحن و جملاتش با حالت چهرهاش، در تضاد است و این تضاد را بهخوبی به نمایش میگذارد. این فیلم از لحاظ ظاهری، بسیار چشمنواز است و علت آن، رعایت تناسب بین طراحی صحنه، فیلمبرداری(خصوصا نورپردازی) و طراحی لباس میباشد. اِلمانهای بهکاررفته در زمینههای اشاره شده، باعث شده است که تمامی صحنههای فیلم، در عین سادگی، از ترکیب رنگی زیبا و هنری نیز، بهرهمند شوند(برای مثال در زمینه طراحی لباس، در عکس دوم از بالا میتوانید مشاهده کنید که رنگ لباس جیم و جین به ترتیب سبز و قرمز انتخاب شده که در مبحث رنگشناسی، این دو رنگ، مکمل هم میباشند). با توجه به میزان دقت و وسواسی که در صداگذاری این فیلم بهکار رفته است، تمامی صداها اعم از موسیقی متن ، ترانهها و صدای هنرپیشهها و محیط با بالاترین کیفیت و وضوح بسیار زیاد به گوش میرسند. با اینکه شما در این فیلم با یک درام روبرو هستید و صحنههای حادثهای در طول آن وجود ندارد ولی اِعمال ضرباهنگ مناسب و اتصال بسیار خوب و آگاهانهی صحنهها و سکانسها به یکدیگر، باعث پویایی آن شده است. از دیگر نقاط قوت تدوین، اتصال شروع و پایان فیلم به یکدیگر در یک نقطهی مشترک است که یک تصویر کلّی از زندگی «لوئیس» را به شما نشان میدهد. در پایان باید به این موضوع اشاره کنم که برای درک بهتر فیلم و پیام اصلی آن، شرایط جامعهی خود را در زمینههای مختلف هنری، و علیالخصوص موسیقی در نظر داشته باشید و با این نگاه، شروع به تماشای فیلم کنید.
جاوید مجلل
امتیاز: 81
جهت ورود به صفحه دانلود کلیک کنید
دیدگاهها
مهمان
برای ارسال دیدگاه باید وارد شوید
GoodPirate
GoodPirate
۲۸ خرداد ۱۳۹۸ ۱۳:۵۶
فیلم بسیار عالیست، حتی ارزش بارها دیدن رو هم داره، نقد هم مختصر مفید بود، در مجموع طنز اثار کوئن را شدیدا میپسندم. یک نوع طنز موقعیت که بسیار بجا و پرداخت شده در فیلم نامه هاشون میگونجونن. طنزی تا این حد تنیده شده و کمیک وار در تار و پود فیلم نامه به راستی تبحر بالایی میطلبه.
۰
۰
برای امتیازدهی باید وارد شوید
پاسخ