
جرارد همیشه دوست داشت تا خود را به عنوان یک شعبده باز، معرفی کند. اما متاسفانه مجبور شد تا به کار در ادارهی پست مشغول شود. با این وجود، وی هیچگاه رویای خود را فراموش نکرد و همواره به فکر آن بود. به طوری که همیشه، پاکتها و بستهها را با زبردستی و حرکات منحصر به فرد، مرتب میکرد. جرارد در گذشته، سکهای جادویی را از Great Vivonti دریافت کرده بود و هر روز به کمک آن، به تمرین شعبده بازی میپرداخت. در یکی از روزها، دختر بچهای کوچک به نام ژولز، مبهوت تردستیهای جرارد با این سکه میشود و همین موضوع ژولز را متحیر مینماید. جرارد با کمک این سکه، برای اولین مخاطب خود تردستی میکند و این اتفاق، آغاز تمام تغییرات در زندگی این دو فرد میباشد.
A sprightly elderly man brightens the day of a little girl through magic.