mani261

عضویت:

اردیبهشت ۱۳۹۹ (۳ سال و ۱۱ ماه)

لیست مورد علاقه

Coming Home 1978

7.3

imdb-icon

6.8

cinama-icon
Hamilton 2020

8.3

imdb-icon

8.2

cinama-icon
The Man in the High Castle 2015

7.9

imdb-icon

8.4

cinama-icon
I'm Your Man 2021

7.1

imdb-icon

8.4

cinama-icon

لیست تماشا

A Hidden Life 2019

7.4

imdb-icon

8

cinama-icon
I Am Love 2009

7

imdb-icon

6.1

cinama-icon
The Bélier Family 2014

7.3

imdb-icon

7.5

cinama-icon
The Courier 2020

7.2

imdb-icon

7.4

cinama-icon

۵ دیدگاه اخیر

۱۴۰۱ تیر ۰۴ ۱۹:۰۱

یکی از دری‌وری‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما! پایان‌بندی‌اش ابلهانه‌ترین چیزیه که می‌شد ساخت. حیف امتیاز ۱ حتی!

۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۹ ۱۳:۵۴

پایان فصل تمام پرسش‌ها رو بی‌پاسخ گذاشت. [اسپویل] ماهیت هیلو چیه؟ یه سیاره ست؟ چه ویژگی خاصی داره؟ پیشگویی از کجا اومده؟ ربطش به جان و دختره چیه؟ دختره رو فضایی‌ها چه جوری شناسایی کردن؟ دکتر هالزی چه جوری از ماهیت هیلو خبر داشته؟ اون چاهه که کوآن باید ازش مراقبت می‌کرد همون هیلو بوده؟ آخرش دکتر هالزی اصلی چه جوری در رفت؟ و...

۱۴۰۰ تیر ۰۲ ۱۳:۵۰

من از دیدن این سریال لذت بردم و خیلی‌وقت‌ها بهم خوش گذشت. هرچند بعضی‌قسمت‌ها کمدی افت می‌کرد و به نظرم لوس می‌شد ولی در کل ۸ از ۱۰ می‌دم. در مورد فصل آخر می‌خوام نظرم رو بگم، --- هشدار اسپویل! --- برخلاف بعضی دوستان که توی ذوقشون خورده بود اتفاقاً به نظر من خیلی خوب روند داستان رو جلو برد و به پایان رسوند. مثلاً یکی از انتقادها این بوده که کل فصل نهم راجع به عروسی بارنی و رابینه ولی از طلاقشون ظرف ۵ دقیقه گذشتند و زیاد به تریسی نپرداختند. من در تک‌تک قسمت‌های فصل آخر، عشق عمیق تد رو به رابین می‌دیدم. هرچند این رو قبلاً هم در فصل‌های قبل بارها دیده بودیم و می‌دونستیم؛ اینکه چند بار به هم برگشتند، اینکه نهایتاً فقط وقتی رابین بهش گفت عاشقش نیست ول کرد، اینکه وقتی اسمس بارنی رو دید که نامزد کردند گفت میلیون‌ها بار دردش بیشتر بود از تمام ضربه‌هایی که در طول سریال خورده، اینکه تصمیم گرفت فردای عروسی بره شیکاگو... توی فصل آخر این عشق خیلی خوب باز هم پرداخته شد؛ وقتی از لیلی خواست که ماجرای شیکاگو رو کسی نفهمه، وقتی از اسکاچ خوردن با بارنی در می‌رفت، وقتی به بارنی اعتراف کرد، وقتی فهمیدیم چه جوری گردنبند رو پیدا کرده، وقتی به رابین موقع طلوع اعتراف کرد و در نهایت رهاش کرد مثل وقتی که بادکنک کودکیش رو از دست داده... حتی وقتی رابین خواست باهاش فرار کنه و فداکاری کرد و گفت بعداً پشیمون می‌شی. تد عمیقاً عاشق بود و حتی شاید دلیل اینکه فردای عروسی نرفت و دوباره دیت گذاشت هم همین بود. من پایانش رو دوست داشتم. کاملاً در راستای جزئیاتی بود که نویسنده‌ها چیده بودند. و یک نکتهٔ دیگه اینکه وقتی سریال یکم جلو رفت (مثلاً فصل دوم سوم) فکر می‌کردم ازین مدل سریال‌هاییه که واسهٔ یه دکمه کت دوختند! فکر می‌کردم اینکه نشون نمی‌ده «چه جوری مادرت را ملاقات کردم» و به جاش هی موضوعات دیگه رو نشون می‌دن دلیلش اینه که خودشون هم نمی‌دونند قراره چی بشه. ولی حالا که به روند داستان فکر می‌کنم به این نتیجه رسیدم که اتفاقاً خط اصلی داستان و جزئیاتش (مثلاً ماجرای چتر و همخونه) کاملاً حساب‌شده و در راستای ماجراهای اصلی بودند. خلاصه که یک سریال کمدی عشقی بود که خیلی چسبید.