۱۳۹۷ شهریور ۰۱ ۰۱:۴۳ این نوع کات همان گونه که در تئاتر همچنان ادامه دار و دارای کاربرد است در سینما نیز ادامه دارد ، گدار را اگر بزرگترین کارگردان و مبدع ندانیم قطعا یکی از بزرگترین سینماگران تاریخ است . در رابطه با تروفو این را بدانید که این دو زمانی طولانی تا قبل از اختلافاتشان دوستان و همکارانی خوب بوده اند ؛ هرکدام از این دو کارگردان حرکات و کار های ویژه خودشان را در فرم استفاده کردند اما هر دو با دیدگاهی یکسان به سینما نگاه میکردند و هر دو مولفانی بوده اند که طرز فکر مشخص و قابل قبولی-برای یکدیگر- داشته اند. طبق همین مولف بودن آن ها سینما را مانند ادبیات وسیله ای برای نشر اندیشه و نشان دادن و گسترش آن میدانسته اند پس درست است که میگویید ترویج اندیشه خاص ، اما مگر اندیشه چیست؟ مگر میتوان بدون نشان دادن اندیشه ای ، اندیشه را گسترش داد ؟ با اندیشه ای که وجود داشته باشد میتوان اندیشه را شکل داد ، حال آن که تماشاگر باید راجع به آن فکر کند و تصمیم بگیرد و اتفاقا همین فکر کردن مهم است که گدار به ما اجازه ی فکر کردن میدهد و اصلا همین را میخواهد ، وگرنه تماشاگر را احساساتی میکرد و به او اندیشه ای را گسترش میداد بدون آگاهی و در بند احساساتی گری که تفکر را زنجیر میکند. کسانی مثل فلینی و برگمان با گفته ی این که گدار سینماگری اندیشمند است ، ارزشی ازشان کم نمیشود ، همانطور که در آن سال ها آنتونیونی نیز با فعالیت هایش در دوره ی ایتالیا و اصلا با شکلی متفاوت و بیانی متفاوت کار میکرد ولی مورد ستایش کایه ای ها قرار میگرفت. مسئله ی اصلی آن ها مولف بودن ، طرز فکر و گسترش آن است ؛همانظور که آستورک در مقالهی دوربین قلم میگوید و دوربین را به مثاله ی قلمی در دست کارگردان میبیند ؛ و هنر را نمیتوان در تعریفی مشخص چیز های بدون تفکر و صرفا زیبا یا هرچیز دیگری دانست و تمام فیلسوفان و هنرمندان هر کدام چیزی برای هنر گفته اند و در این دورهی پست مدرن دیگر این که به دنبال توضیحی قطعی برای هنر باشیم و بگوییم چه چیزی هنر است و چه چیزی خیر ، کاری منسوخ شده به حساب میآيد
۱۳۹۷ مرداد ۳۱ ۰۲:۲۳ بهتر است تعریف سینما را بهتر بررسی کنیم نه فقط آنکه سینما را ژانر و هالیوود در نظر داشته باشیم ؛ تعاریفی که شما دادید مربوط به سینمای کلاسیک است و تمام سینما را در بر نمیگیرد ، و تعاریف شما از جهت عدم آشنایی با سینمای هنری و تاریخ سینما و مهمترین دورانی که سینما به خود دیده است «موج نو» سینمای فرانسه است . هنر تدوین مختص مچ کات ها نیست همانطور که سینما فقط برای داستان گویی نیست . بحث فقط درباره ی این شیوه ی تدوین گدار را شاید نتوان در ۱۰ صفحه هم جا داد ، اما به طور خلاصه و خیلی کوتاه : این شیوهی تدوین که در سینما در دهه ی ۶۰ برای اولین بار توسط همین کارگردان و در دوران موج نو استفاده شد برای فاصله گذاری و دور کردن مخاطب از فرو رفتن به درون داستان- و هرگونه همذات پنداری و احساساتی گری- است ، این عمل از آن جهت انجام شده که مخاطب با فاصله ای که از فیلم و موارد ذکر شده میگیرد بتواند با آگاهی کامل و به صورت منطقی (نه احساسی) به واشکافی و تفکر درباره ی تمام اتفاقات و اعمال انجام شده در فیلم بپردازد و با گریه یا خنده از سالن سینما بیرونی نیاید بلکه با کمی تفکر و نگرشی که فیلم توانسته او را به این امر وا دارد سالن سینما را ترک کند . تمام موارد از جمله موسیقی ، بازیگران تیپ سازی شده و بدون لایه های روانشناختی ، حرکت دوربین و ... دارای دلیل هستند و طرز تفکری خاص با هدفی خاص پشت آن هاست .